
واکنش مراجعان به بارداری درمانگران | رواندرمانی تحلیلی

هرگز واکنش «آنی»، نخستین مراجعام را که به او اطلاع دادم اولین فرزند خود را باردار هستم، فراموش نخواهم کرد. او آشکارا پریشان شد و پرسید: «کافیات نیست؟». در ابتدا گیج شدم. من هیچ فرزند دیگری نداشتم. سپس متوجه شدم که او دربارهی من حرف نمیزند، بلکه در مورد خودش حرف میزند. در تجربهی او که فرزند اول میان ۱۰ بچه بود، رسیدن نوزادهای جدید به معنای توجه کمتر و کمتر و مسئولیت بیشتر و بیشتر برای او بود.
آموزش پس از فارغالتحصیلیام من را برای این وضعیت آماده نکرده بود، پس به کتابخانه رفتم (بله، کتابخانه. ماجرا متعلق به ۳۵ سال پیش است؛ پیش از اینکه اینترنت زندگی ما را تغییر دهد).
مقالات اندکی که در مورد تأثیر حاملگی درمانگر بر مراجعین بود را پیدا کردم، غالباً از نقطهنظر روانکاوی بودند و مفهوم «انتقال» را در بر میگرفتند. قطعاً در مورد مرجع من «آنی» صدق میکرد. اما آیا در مورد تمام کسانی که برای درمان میدیدم نیز صادق بود؟ در آن زمان، کمبود مسلم اطلاعات داشتیم.
کاش میتوانستم بگویم که از آن زمان تا کنون پیشرفت قابل توجهی صورت گرفته است، اما متاسفانه، تحقیق در مورد تاثیر حاملگی درمانگر بر نگرش، رفتار و پیشرفت مراجعین، در حال حاضر چندان چندان فرقی با آن زمان ندارد. اکثر مقالات موجود همچنان بر اساس نظریهی روانکاوی هستند.
برای کسانی که آموزش آنها از دیدگاه نظری متفاوتی است (در مورد من، رویکرد آدلری)، رابطه با درمانگر همیشه استعارهای مفید در اینجور مواقع تلقی نمیشود. در کار درمانی راهحل-محور یا کوتاه-مدت، بررسی آنچه شبیه «انتقال» به نظر میآید میتواند درمان را منحرف کند.
تجربهی من این بوده است که واکنش مراجع، به اندازهی خود مراجع منحصر به فرد است. در طی آن دورهی ده ساله که چهار فرزندم را به خانواده اضافه میکردم، به حساب خودم تقریباً ۱۸۰ مراجع مختلف را در حالی که باردار بودم دیدم.
برای اکثر مراجعانم، بررسی رابطه با من بخش اصلی زمان ملاقاتمان را تشکیل نمیداد. آنها به واقعیت تغییر ظاهر و تغییر منزلت من به عنوان مادر اذعان میکردند. به طور مناسبی به آسایش من علاقه داشتند و در مورد مواردی کنجکاو بودند که اکثر مردم در مورد آنها کنجکاو هستند وقتی یکی از آشنایانشان حامله است. مواردی مثل جنسیت و اسم نوزاد.
اما بعد، آنها به کار بر روی اضطراب یا افسردگی خود، یا دعواهای خود با نوجوانانشان، یا نومیدی در عشق و کار بازمیگشتند. برای اکثر افراد، طی کردن مسیر انتقال به جای پیشرفت درمان موجب اختلال در آن میشد.
انتقال، آری یا نه؟
و سپس مراجعینی بودند که به بارداری من به شیوههایی پاسخ میدادند که نشان میداد فروید ایدهی «انتقال» را پر بیراه نگفته است. آنها عموماً در مقولاتی که در زیر میآید قرار میگرفتند. اما برای افزودن به پیچیدگی تفکر ما، سایر مراجعان با ارائهی مشابه، تحلیل انتقال را مناسب یا سودمند نمییافتند.
بنابراین برخی نمونهها را عرضه میکنم از اینکه چه موقع صحبت در مورد انتقال با مراجعانم سودمند بود و چه موقع نبود. قصد ندارم نشان دهم که تجربهی من جهانشمول است. در عوض حکایتهایی را در میان میگذارم تا به همکاران زن جوانترم کمک کنم که در مورد انواع واکنشهای مراجعین به بارداری خود فکر کنند و شاید برای آنها آماده شوند.
اطمینان دارم کسانی هستند که با برخی از تصمیماتی که من و مراجعینم در این موارد گرفتیم مسئله خواهند داشت. لطفاً توجه داشته باشید که اینها طرحهایی سرانگشتی از مراجعین جاری با درمانهای گاهیاوقات پیچیده هستند. هر یک از این داستانها، طبعاً ماجرایی بیش از آنچه بتوانم در اینجا ارائه دهم دارد.
اختلال شخصیت مرزی
افراد دارای تشخیص اختلال شخصیت مرزی، به احتمال زیاد واکنش نشان میدادند. همانند سایر روابط، رابطهی آنها با درمانگر در بهترین حالت هم بیثبات است. بارداری شما احتمالاً موجب ترس از رها شدن و تشدید رفتارهای کنشنمایانه (نیامدن به سر جلسه، جلسات بسیار هیجانی، اتهامزنی، و غیره) میشود تا آزمایش کند که آیا شما به قدر کافی دلسوز هستید تا در کنار او بمانید یا نه.
آنی، مراجعی که در ابتدای این مقاله شرح دادم، نمونهای از مراجع دارای اختلال شخصیت مرزی بود. طی چند ماه پس از اعلام بارداری من، او بحران درست میکرد، سر قرارها نمیآمد، و مرتباً من را متهم میکرد که به قدر کافی دلسوز نیستم یا به قدر کافی به او کمک نمیکنم.
اما ظاهراً من به قدر کافی در آزمونهای او قبول شدم، چراکه او پذیرفت وقتی من به مرخصی زایمان میروم، با یکی از همکاران آفیسم جلساتش را ادامه دهد.
اختلال شخصیت وابسته (یا کسانی که سابقهی روابط آمیختهوار دارند)
رابطهی آنها با شما ممکن است وابستهتر از آن چیزی باشد که میدانید. کسانی که از انزوای اجتماعی بیرون میآیند یا به خودشان اجازه میدهند تا برای حل مسئله به شما وابسته شوند ممکن است وحشت کنند.
«تری»، زنی که مدتها با او برای کمک به پرورش اعتماد به نفس وی کار میکردم، هنگامی که متوجه شد باردار هستم و یک ماه مرخصی میگیرم، به شدت مضطرب شد. این امر نشان میدهد که او چقدر وابستگی خود را از شریک زندگیاش به من منتقل کرده است.
این وقایع به ما فرصتی داد تا همکاری مولدتری داشته باشیم چرا که در مورد چگونگی انتقال وابستگی او بر دیگران، با اتکا بر قضاوت خوب خودش، صحبت کردیم.
مراجعین با روابط ستیزهجویانه با مادران (یا فیگورهای مادر)
وقتی کوچکترین بچهام را به دنیا آوردم ۴۲ سال داشتم. وقتی مراجعی جوان (۲۵ ساله) گفت که من برای بچهدار شدن بیش از حد جوان هستم، به شدت شگفتزده شدم.
او خودش را متقاعد کرده بود که من خیلی بزرگتر از او نیستم. اینکه فکر میکرد من تقریباٌ ۲۰ سال جوانتر هستم هر چقدر هم که خوشایند و تملقآمیز بود، به هر دوی ما نشان داد که او به خودش اجازه نداده بود سن من را نزدیک به سن مادرش ببیند، و نه نزدیک به سن خودش. نه، او روانپریش نبود.
مشکلی که او را به درمان آورد، روابط پردردسر وی با زنان در محل کار بود. واکنش او به بارداری من، حوزهی کاملاً جدیدی را در مورد رابطهی او با مادرش و با زنان دیگری که دارای اقتدار میدانست، گشود.
مراجعینی با سابقهی خسران
مراجعینی که از سقط جنین، زایمان نوزاد مرده، یا ناباروری رنج بردهاند، ممکن است به خاطر اینکه شما قادرید بچهدار شوید در حالی که او نمیتواند، دچار اندوه یا خشم جدیدی شوند. یکی از مراجعین من که آخرین بارداری او با مرگ نوزادش به پایان رسیده بود، بسیار صریح بود. او گفت: «بهترین آرزوها را برای شما دارم، اما نمیتوانم در حالی که باردار هستید به دیدن شما ادامه بدهم. اصلاً حاضر نیستم که اینقدر نزدیک به آن باشم».
او خودش را به قدر کافی میشناخت که درک کند مواجههی هفتگی با شکم رو به رشد من، بیش از حد دشوار و بیش از حد زود است.
میتوان ادعا کرد که او برای سوگواری ناقص خود به کمک نیاز داشت. اما قضیهی او چنین نبود. او و شوهرش درست و حسابی بر اندوه خود غلبه کرده بودند. اهداف او در درمان، مربوط به احتیاج او برای جرأت بیشتر بود. او به درمانگر دیگری ارجاع داده شد، که بعداً به من گفت عملکرد او خوب بوده است.
واکنش یکی دیگر از مراجعین، به این اندازه خودآگاه یا سنجیده نبود. او در تلاش برای بارداری، به لقاح مصنوعی روی آورده بود. او خشمگین بود. چرا من قادر بودم حامله شوم ولی او نه؟ منصفانه نیست! بله، هورمونهایی که دریافت میکرد احتمالاً غضب او را تشدید میکردند.
اما او بارداری من را به مثابه حملهی دیگری به احساس عدمکفایت خود تجربه میکرد. درمان به او مکان امنی میداد تا اضطراب، عصبانیت، تلخکامی و اندوه خودش را ابراز و حل و فصل کند، هیجانهایی برآمده از آنچه فکر میکرد باید جزوی آسان از زنانگی باشد و از او دریغ شده بود.
مراجع باردار
واکنش مراجعین باردار نیز متفاوت است. نیشا، که من او را «خوشنگران»[۱] توصیف میکردم، از این ایده که با هم باردار بودیم مشعوف شد.
هر هفته، او جلسه را با مقایسهها و گپ و گفت شادی در مورد بدن روز به روز عجیب و غریبتر هر دوی ما آغاز میکرد. او اضطراب نداشت. درمان خود را خراب نمیکرد. برای او، ما جزوی از یک انجمن خواهری بودیم که آن را مسرتبخش تجربه میکرد.
او با موفقیت درمان خود را ادامه داد و به پایان رساند تا با احساسات متضاد خود در مورد تحصیلات بیشتر از شوهرش مقابله کند. وقتی این روزها در شهر به او برمیخورم، هنوز به «نوزادهای» ما (اکنون ۳۲ ساله) به عنوان یک تجربهی مثبت متقابل اشاره میکند.
مراجع باردار دیگری اینگونه نبود. «جوآن» ناراحت بود که بارداری وی برنامهریزی نشده است. او راجع به تغییراتی که در رابطهی خود با شوهرش به وجود آمده بود مضطرب بود و از اختلال در برنامههای شغلی خود خشمگین بود. بودن در اتاق با درمانگری آشکارا باردار، موجب میشد که اجتناب از صحبت در مورد مسائل خودش برای او دشوار گردد.
خوشبختانه ما قادر به استفادهی سازنده از آن بودیم، اما تعجب نمیکردم اگر درخواست ارجاع یا خاتمهی درمان را میداد.
مادران
مراجعینی که تقریباً همسن هستند و مادران خوشحالی محسوب میشوند، ممکن است احساس کنند که نقطه اشتراک جدیدی با شما دارند و مشتاق به گپ و گفت در مورد آن باشند. کسانی که مادری را دشوار میدانند، ممکن است شکایات و هشدارهای خود را با شما در میان بگذارند.
مادران بزرگتر ممکن است بخواهند که به شما توصیههای فرزندپروری بدهند. تمام اینها میتوانند مطالب درمانی بالقوه باشند یا نباشند. من نهایت تلاش خود را کردم تا هدایت مراجع را به دست بگیرم، تا بدانم آیا فقط میخواهد اظهار نظرهایی گذرا بکند، یا مطالب جدیدی را معرفی میکند که او را به فهم بهتر خودش در مورد الگوهای ناکارآمدش سوق خواهند داد.
«جنیفر»، نمونهی کاملی برای مفهوم انتقال بود. مادر او، مادر بودن را دوست نداشت؛ خودش نیز همینطور. گاهیاوقات متوجه میشدم که در نقش مادر ایرادگیر و عیبجو قرار گرفتهام، گاهیاوقات در نقش دختر نوجواناش که همواره به او تشر میزد که در مقام یک مادر شکست خورده است. جنیفر حساس و هوشمند، قادر به درک و کار بر مسائل بود.
او در طی غیبت یک ماههی من، مرخصی گرفت. [سپس] به درمان بازگشت تا کار بر روی این موارد را ادامه دهد که مادر متفاوتی از آنچه خودش داشته است، برای دخترش باشد.
او را با «کلی» مقایسه کنید، مراجعی که وقتی چهارمین فرزندم را باردار بودم درماناش میکردم. او نیز مادر چهار فرزند بود، از اینرو اغلب جلسه را با چند دقیقه توصیهی دوستانه در مورد مراقبت و تغذیهی این گروه بزرگ آغاز میکرد.
سپس به کار بر اهداف درمان خود بازمیگشت. وقتی از او پرسیدم که ماجرای توصیهها چیست، صرفاً بیان کرد که به اشتراک گذاشتن این نکات، که میتوانند زندگی را کمی آسانتر کنند، درست همان کاری است که زنان برای یکدیگر انجام میدهند.
مراقبین
برخی از مراجعین، شما را شکننده و آسیبپذیر خواهند دید. آنها میخواهند در مراقبت از شما شرکت کنند، از شما میپرسند که چه احساسی دارید، هدایای کوچکی برای شما میآورند، یا پیشنهاد میکنند که کارهایی را برای راحتی بیشتر شما در طول جلسات انجام دهند. گاهیاوقات نمونهای از «انتقال» است، اما نه همیشه. گاهیاوقات این دلواپسی صرفاً بیان دلسوزی و مراقبت است.
من به مدت چندین سال با شخصی به نام مایک به طور ناپیوسته کار میکردم، در حالی که با عادت مصرف مواد مخدر پسر نوجوانش سر و کله میزد. بیان حمایت و دلسوزی از جانب او در حالی که من باردار بودم، نوروتیک یا ناشی از اضطراب نبود. او تلاش نمیکرد کاری را برای من انجام دهد که نمیتوانست برای پسرش بکند. او بر این باور بود که مردان نباید از چرخهی زندگی غایب باشند. او پیشنهاد میکرد که کاری برای من انجام دهد (مانند یک لیوان آب) و بعد به اهداف درمان خود ادامه میداد.
در مقابل، «لیندا» احساس میکرد که اگر در اطراف من هیجان شدیدی باشد، بیانصافی از جانب او یا حتی خطرناک خواهد بود. او پرسید: «چگونه میتوانم عصبانی بشوم وقتی ممکن است شما را ناراحت کنم؟ من نمیخواهم دلیل سقط جنین باشم».
بحث بیشتر به ما کمک کرد تا آن ایده را درک کنیم. او با مادری بزرگ شده بود که مرتباً به بچههایش هشدار میداد که هر صدای خشمگینی باعث حملهی قلبی وی خواهد شد. انتقال ترسها و نگرانی قدیمی لیندا به من، به کار درمانی مهمی منجر شد.
واکنش مراجعین، به اندازهی خود آنها منحصر به فرد خواهد بود.
چند برنامه پس از فارغالتحصیلی، یک یا دو کلاس را برای نحوهی مدیریت واکنش مراجعین ما به آنچه رخداد متداولی در زندگی درمانگران زن است -یعنی بارداری- شامل میشود. من مطالعات اندکی را پیدا کردم که مفید هستند.
به نظر میرسید سوپروایزر مردی که همیشه منبع فوقالعادهای برای من در مورد مسائل دیگر بوده است، نمیتواند با این موضوع ارتباط برقرار کند. همکار مرد من نیز همینطور. بهترین اطلاعات و حمایت من، از دو درمانگر زن خردمند مسنتر میآمد که آنها هم مادر چند فرزند بودند.
آنها گفتند: «بارداری تو ممکن است مهمترین چیزی باشد که در این زمان برایت اتفاق میافتد، اما ضرورتاً برای مراجعین تو چنین نیست. هر کسی را در بیهمتایی خودش در نظر بگیر». اندرزی خوب.
این مقاله با عنوان «Transference or Not? Client Response to Therapist Pregnancy» در سایکسنترال منتشر شده و در تاریخ ۹۸/۰۳/۳۱ توسط تیم ترجمهی مجلهی روانکاوی تداعی ترجمه شده است. |
[۱] Worried well
ممنونم از مطلبی که تهیه کردین، به نکات خوبی اشاره شد که میشد ازشون یاد گرفت و با دقت بیشتری به ظرافت و ریزهکاریهای درمان نگاه کرد و مسائل بیشتری رو در نظر گرفت که شاید در نگاه اول اونقدر تأثیرگذار به نظر نمیان