بعضی مردان هرگز زنی را که مجرد و آزاد است، به عنوان اُبژهی عشق انتخاب نمیکنند. به نوعی این زن باید، به مردان دیگر، همسر یا نامزد یا معشوقی، دلبسته باشد (به طریقی آن زن باید در ارتباط با مرد دیگری باشد) بدین صورت اگر مرد دیگری وجود داشته باشد که میتواند حق مالکیت بر آن زن را ادعا کند، آنگاه زن تبدیل به اُبژه عشقی با بالاترین ارزش و برانگیزاننده احساس شهوانی میشود. هرچه موانع در راه تحقق این عشق بیشتر باشد، این زن خواستنیتر و با ارزشتر خواهد بود. در بعضی از این مورد بالینی، این شرط آنقدر ضروری است که یک مرد تمام زنان را طرد خواهد کرد، مگر آنکه زن متعلق به مرد دیگری باشد. او باید دست نیافتنی باشد و مهمترین احساس برای آن مرد در این رابطه ناامنی باشد. و به همین دلیل است که وقتی همهی موانع از میان برداشته میشوند، عشق مرد به آن زن نیز از بین میرود و میمیرد.
با این نوع انتخاب اُبژه، مرد نیاز به رقابت و خصومت خود را به سمت مردی که آن زن محبوب را دزدیده، ارضاء میکند. میتوان ردپای این نوع نگرش را در عقدهی حل نشدهی اُدیپ و در دوران کودکی دنبال کرد. پسری که در خانوادهای بزرگ شده که قویاً مادرش را متعلق به مرد دیگری (یعنی پدرش) احساس کرده است، در زمان انتخاب اُبژه، تمایل دارد آنچه از دوران کودکی بیاد میآورد را تکرار کند، به گونهای که فرد سوم زخم خورده (به علت زنی که از او دزدیده شده) کسی جز پدر خودش نباشد.
بخشهایی از مقالهی «مفاهیم روانکاوانهی ازدواج و روابط زوجی»