skip to Main Content
پوست ثانویه

پوست ثانویه

استربیک در مقاله سال ۱۹۶۸ خود عنوان می‌کند که در ابتدایی‌ترین مراحل وجوه بدنی و روان متمایز از یکدیگر نبوده و بخش‌های مختلف شخصیت نیز کاملاً پراکنده هستند و هیچ نیرویی آنها را کنار هم قرار نمی‌دهد. بنابراین در وهله اول چیزی از بیرون باید به شیوه‌ای کاملاً منفغلانه آنها را کنار هم قرار دهد. گویی که آغوش مادر همانطور که تمام قسمت‌های بدن کودک را در خود جا می‌دهد، بخش‌های مختلف درونی او را هم می‌تواند کنار هم قرار بدهد. این آغوش که به شکل عینی عملکردی مشابه پوست ایفا می‌کند، نه تنها قسمت‌های مختلف را کنار هم قرار می‌دهد و انسجامی ایجاد می‌کند بلکه ایجاد کننده‌ی مرزی بین درون و بیرون هم هست. وقتی اُبژه‌ی بیرونی این کارکرد را داشته باشد، نوزاد می‌تواند به تدریج این کارکرد را به درون برده و سپس می‌تواند فضایی درونی و بیرونی را تجربه کند.

کودک در ابتدا هیچ انسجامی ندارد، همه چیز پراکنده و جدای از هم است، اما نیاز به برقراری انسجام دارد. این نیاز او را به سمت جست‌وجوی اُبژه سوق می‌دهد. بهترین اُبژه سینه‌ای است که در دهان نوزاد قرار گرفته باشد، در عین حال مادر او را در آغوش گرفته باشد و با او صحبت کند و همینطور بوی آشنای مادر است.

شکل‌گیری این کارکرد نگهدارنده در دو حالت با مشکل مواجه می‌شود: حالت اول زمانی است که یا اُبژه بیرونی آن را انجام نداده و حالت دوم زمانی است که کودک در فانتزی به این کارکرد حمله کرده و آن را درونی‌سازی نکرده باشد. وقتی کارکرد پوست به درستی شکل نمی‌گیرد بخش‌ها و تکه‌های مختلف به درستی سازمان نمی‌یابند و کنار هم قرار نمی‌گیرند، در نتیجه هر لحظه آماده متلاشی شدن و پراکندگی هستند. این به‌هم‌ریختگی در بدن، حالت بدنی، ذهن و خصوصاً روابط خود را نشان می‌دهد. وقتی این کارکرد نگهدارنده اولیه در کودک شکل نگیرد، کودک روش دیگری را برای نظم‌دهی اتخاذ می‌کند که استر بیک آن را شکل‌دهی «پوست ثانویه» می‌نامد. اما در زیر آن به‌هم‌ریختگی وجود دارد که هر لحظه ممکن است خود را به نمایش بگذارد.

بخش‌هایی از مقاله‌ی «تجربه‌ی پوست در روابط اولیه»

0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search
×