چرا ما الگوهای ناخوشایند را بارها و بارها تکرار میکنیم؟
چرا ما الگوهای ناخوشایند را بارها و بارها تکرار میکنیم؟
چرا ما الگوهای ناخوشایند را بارها و بارها تکرار میکنیم؟
بسیاری از ما بهطور مبهمی احساس میکنیم که علیرغم میل باطنیمان، متأسفانه و به طرز مرموزی، خود را در مکانهای تاریک مشابهی مییابیم: شاید رابطهای دیگر با کسی که به درستی دوستمان ندارد، یا فروپاشی مجدد اعتماد در محل کار، یا وحشت دیگری در مورد شهرت یا روابط جنسی. یا شاید الگوهای تکراری شامل بازگشت به یک حال و هوای زمینهای باشد: باز هم احساس اضطراب شدید میکنیم. باز هم متقاعد میشویم که همه از ما متنفرند یا اینکه اتفاق وحشتناکی در شرف وقوع است.
رواندرمانگران برای همه اینها نامی قائل شدهاند. تا آنجا که خود را به سمت شرایط یا احساسات منفی آشنایی سوق میدهیم، ممکن است درگیر چیزی به نام «اجبار به تکرار» باشیم. ما دوباره در این موقعیت قرار نگرفتهایم، بلکه ناخودآگاه و با نیتی پنهان، خود را به سمت مکانی از درد هدایت میکنیم.
پذیرفتن این مفهوم بسیار گیجکننده است. اینکه مدام در دردسرهای خاصی گرفتار شویم به اندازه کافی بد است، اما بدتر از آن این است که فکر کنیم نیرویی درونی و اجتنابناپذیر ما را به سمت آن سوق میدهد. ما ذاتا تمایل به تکرار لذت داریم؛ اما چرا باید به دنبال تکرار سرخوردگی، خرابکاری و اضطراب باشیم؟
رواندرمانگران پیشنهادی دارند. آنها به ما میگویند تا زمانی که یک تجربه منفی را به طور کامل درک نکنیم، نمیتوانیم آن را رها کنیم. مسئلهای برای ما فعال باقی میماند – حتی اگر دههها گذشته باشد – تا زمانی که آن را به رسمیت نشناختهایم و ماهیت عاطفیاش را شناسایی نکرده و اجازه ندادهایم از بین برود.
این درمانگران در ادامه میگویند تجربیاتی که مجبور به تکرار آنها هستیم، دقیقاً همانهایی هستند که نتوانستهایم با آنها کنار بیاییم. ما آنچه را که کنار گذاشتهایم و به رسمیت نشناختهایم، تکرار میکنیم. بخشی از ذهن ما متعهد است که ما را به منطقهای از مشکلات اولیه بازگرداند، نه به خاطر اینکه بیهدف رنج ببریم، بلکه به این خاطر که در نهایت از طریق درک به آزادی برسیم.
بنابراین، در این روایت، ما صرفا به دنبال ناخوشایندی نیستیم. یک وجدان عاطفی ما را به سمت محل حقیقتهای مدفونمان سوق میدهد تا سرانجام رها شویم. تمرینهای غمانگیز و اضطرابآور ما مانند ارواحی هستند که تا زمانی که یک بیعدالتی بنیادین کشف و حل نشود، خود را نشان میدهند.
رواندرمانی خاطرنشان میکند که الگوهایی که به احتمال زیاد تکرار میکنیم، به دوران کودکی ما بازمیگردند، زیرا این دورهای است که هم کمترین توانایی درک آنچه در درونمان میگذرد را داریم و هم بیشتر تحت رحم بزرگسالان اطرافمان هستیم.
ممکن است در جستجوی رهایی از تکرارهایمان، به شجاعت زیادی برای به یاد آوردن آنچه که ممکن است سالها پیش رخ داده است، نیاز داشته باشیم. شاید مسائل به سادگی چیزی که تصور میکردیم نبوده است. اگر امروزه خود را در وحشت از تحقیر شدن توسط کسی مییابیم یا به دنبال عشق از سوی افراد بیتوجه و ناتوان هستیم یا فرصتهای حرفهای خود را خراب میکنیم، شاید لازم باشد از خود بپرسیم: چگونه الگوهای منفی ما میتوانند در مسیر دردهای گذشته قرار گرفته باشند؟
آنچه تکانه تکرار در اصل از ما میخواهد این است که توقف کنیم و سوگواری کنیم. همانطور که باید هنگام مرگ کسی که دوستش داریم انجام دهیم، باید از فرار از رنج خود دست برداریم و به خودمان زمان دهیم تا آن را از زوایای مختلف، در نقاط مختلف شب و روز و در رابطه با حالات روحی متفاوت جذب کنیم.
ممکن است مجبور شویم برای پیچیدگی بیش از حد روابط جنسی پدرمان یا ناتوانی مادرم در برخورد با آسیبپذیریمان سوگواری کنیم. یا شاید برای ترجیح داده شدن به خواهر یا برادرمان. یا اینکه زندگی عاشقانه بزرگسالی خود را به هم ریختهایم زیرا بدون توانایی اعتماد یا ابراز وجود بزرگ شدهایم.
پاداش انجام این کار دردناک، تسلیم شدن ذهنمان در نهایت خواهد بود. هنگامی که با غمهای نخستین خود روبرو شویم و به آنها اعتراف کنیم، به تدریج میتوانیم از آنها و الگوهایی که به وجود آوردهاند، دور شویم. آن بخش از وجودمان که تا زمانی که حقیقت آشکار نشود، آرام نمیگیرد، پس از آنکه به طور کامل سوگواری کرده و درک خود را حاصل کند، به ما اجازه میدهد تا مسیرهای جدید و کمهراستری را در پیش گیریم.
این مقاله با عنوان «WHY WE KEEP REPEATING PATTERNS OF UNHAPPINESS» در وبسایت مدرسه زندگی منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه و در تاریخ ۲۶ تیر ۱۴۰۳ در بخش مجله وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
در باب مشغلهی مزمن و آشفتگی درونی
"من خیلی گرفتار هستم!" این جمله میتواند بازتاب مشکلاتی اساسی باشد. در دنیای در حال…
چرا ما شریک عاطفی خود را «دوپاره» میکنیم؟
چرا ما شریک عاطفی خود را «دوپاره» میکنیم؟ یکی از کشفیات عجیب اما مهم روانکاوی…
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فکر می کنم مطالعه کتاب چرا آن کار را کردم از نشر بینش نو تا حدودی در این راستا باشه و خوندنش موثر باشه