
پویاییهای روانی عشق: چشماندازی روانکاوانه

پویاییهای روانی عشق: چشماندازی روانکاوانه
عشق بیشک یکی از پیچیدهترین، عمیقترین و -بگذارید صادق باشیم- گاه جزو گیجکنندهترین هیجاناتی است که تجربه میکنیم. نیرویی است که توان فراروی، پیوند و الهامبخشی دارد، اما درعینحال میتواند ما را آسیبپذیر، گُنگ و حتی دلشکسته سازد. پس در اعماق این تجربه، هنگامی که عاشق میشویم، چه میگذرد؟ چرا چنان به برخی اشخاص کشش مییابیم و چرا عشق گاه با این همه پیچیدگی عاطفی درمیآمیزد؟
برای رسیدن به هستهٔ این راز، اجازه دهید به اعماق پویاییهای روانی[۱] عشق از دیدگاهی روانکاوانه نگاهی بیاندازیم. این کاوش ما را از سطح احساسات فراتر میبرد و به فرآیندهای ناهشیار رهنمون میسازد که چگونگی تجربهٔ عشق، دلبستگی[۲] و اشتیاق[۳] را شکل میدهند.
اصلاً پویاییهای روانی به چه معناست؟
پیش از آنکه به وادی عشق وارد شویم، شایسته است روشن سازیم که منظورمان از «پویاییهای روانی» چیست. در روانکاوی، پویاییهای روانی به تعامل نیروهای ناهشیار و هشیار بازمیگردد؛ نیروهایی که عواطف، رفتارها و افکار ما را شکل میدهند. این اصطلاح بهگونهای تنگاتنگ با روانکاوی پیوند دارد؛ مکتبی که توسط زیگموند فروید بنیاد نهاده شد.
فروید باور داشت که بخش عظیمی از زندگی روانی ما در پسِ پرده و در قلمرو ناهشیار جریان دارد. این بخش پنهان از روان ما، رفتارهایمان را به شیوههایی تأثیر میبخشد که چهبسا هرگز به تمامی آنها را درنیابیم. این ایده را میتوان همانند کوه یخ مجسم کرد: ذهن هشیار تنها نوک قلهٔ آن کوه یخ است، حالآنکه ذهن ناهشیار، بخش بزرگ و نهفتهٔ این کوه یخ را تشکیل میدهد. آنچه میبینیم و احساس میکنیم، تنها پارهای کوچک از آن چیزی است که در اعماق روان روی میدهد.
از اینرو، هنگامی که از پویاییهای روانی عشق سخن میگوییم، صرفاً به آنچه در سطح هشیار تجربه میکنیم نمیپردازیم، بلکه به عواملی ناهشیار نیز فکر میکنیم؛ عناصری که چهبسا بیآنکه بدان آگاه باشیم، محرک احساسات و اعمال ما باشند.
عشق و ناهشیار: رویکردی فرویدی
فروید در باب عشق ایدههای بسیار داشت. در حقیقت، بهزعم او، عشق ریشهای عمیق در نخستین روابط ما دارد، بهویژه در پیوند با والدین. او بر آن بود که تجربههای ما از عشق در بزرگسالی، به شیوههای گوناگون، از همان دلبستگیهای نخستین متأثر میگردد.
عقدهٔ ادیپ
یکی از مشهورترین و بیتردید بحثبرانگیزترین نظریات فروید، عقدهٔ اُدیپ[۴] است. به بیان ساده، فروید معتقد بود که در سالهای نخست کودکی، کودک احساسات ناهشیاری از اشتیاق به والد غیرهمجنس و احساسات رقابت نسبت به والد همجنس در خود پرورش میدهد. این عقده بخشی از فرآیند رشد روانیجنسی[۵] کودک است و نقشی بنیادین در شکلدهی به روابط بزرگسالی او ایفا میکند.
اگرچه عقدهٔ اُدیپ در نگاه نخست اندکی دور از ذهن بهنظر میرسد، فروید استدلال میکرد که این تجربههای هیجانی نخستین، در درون ما طرحهایی درونی یا «نقشههای اولیه» پدید میآورند که شیوهٔ پیوند ما با دیگران را در آینده شکل میدهند، بهویژه در روابط عاشقانه. برای نمونه، اگر تجربههای آغازین کودک از عشق و مهرورزی با تعارض یا ناامنی درآمیخته باشد، ممکن است بر نحوهٔ رویکرد او به عشق در بزرگسالی تأثیر گذارد.
انتقال و فرافکنی
دیگر مفهوم کلیدی در روانکاوی که با عشق پیوندی عمیق دارد، انتقال[۶] است. انتقال زمانی رخ میدهد که ما بهشکل ناهشیار، احساسات، آرزوها یا انتظارات خویش را از شخصی دیگر (اغلب والد یا مراقب) بر فردی دیگر در زندگی خود، معمولاً شریک عاطفی، منتقل میکنیم.
هرگز برایتان پیش آمده که نسبت به شریک خود بهشکلی افراطی احساس نیاز، رشک یا حتی خشم داشته باشید، آنهم بر سر امری ظاهراً پیشپاافتاده؟ چهبسا موضوع در حقیقت به او مربوط نباشد. ممکن است شما بهگونهای ناهشیار، هیجانات روابط گذشتهٔ خود را بر رابطهٔ اکنون فرافکنده باشید. شریک زندگی شما نادانسته در نقش والد یا شمایلی معنادار از گذشته قرار میگیرد و احساسات حلنشده را برمیانگیزد.
فرافکنی[۷] مفهومی خویشاوند با انتقال است. این حالت زمانی رخ میدهد که ما احساسات یا ویژگیهای ناهشیار خویش را بر دیگری فرافکنیم. برای مثال، اگر درگیر احساس ناامنی باشیم، ممکن است این احساس را بر شریک زندگیمان فرافکنیم و او را به بیوفایی یا بیاعتنایی متهم کنیم، حتی آنگاه که هیچ شاهدی در تأیید این پندار در دست نیست.
هر دو فرآیند انتقال و فرافکنی میتوانند زندگی عاطفی ما را پیچیده سازند، زیرا مواد ناهشیار را به درون روابط هشیار میکشانند. این امر، اگر بیپاسخ رها شود، میتواند به سوءتفاهمها، تعارضها و طوفانهای هیجانی بینجامد.
نقش دلبستگی در عشق
هرچند فروید شالوده را پیریزی کرد، روانکاوان پس از او تأملات وی را با نظریههایی بسط دادند که بر نقش دلبستگی در عشق تأکید داشت. یکی از اثرگذارترین این نظریات، نظریهٔ دلبستگی است که جان بالبی آن را بنیان نهاد.
سبکهای دلبستگی
نظریهٔ دلبستگی بر آن است که شیوهٔ پیوند هیجانی ما با مراقبان در سالهای آغازین زندگی، چگونگی ارتباط ما با دیگران در بزرگسالی را رقم میزند. بالبی چند سبک دلبستگی را بازشناخت:
۱. دلبستگی ایمن: افرادی که از این سبک برخوردارند، با صمیمیت احساس راحتی میکنند و غالباً روابط سالمتری دارند. آنان به دیگران اعتماد دارند و از رهاشدن هراسی ندارند.
۲. دلبستگی اضطرابی: کسانی که این سبک را دارند، غالباً بیم ترکشدن دارند و ممکن است در روابط خود بهشدت چسبنده یا بیش از حد وابسته شوند. آنان در پی نزدیکیاند، اما همواره هراس طردشدن را با خود حمل میکنند.
۳. دلبستگی اجتنابی: این افراد ممکن است در صمیمیت و نزدیکی هیجانی با دشواری روبهرو شوند. آنان ترجیح میدهند فاصلهٔ خود را حفظ کنند و در روابط، گاه از نظر هیجانی گسسته هستند.
۴. دلبستگی آشفته: این سبک آمیزهای از گرایشهای اضطرابی و اجتنابی است. افراد با این الگو، اشتیاقی عمیق به صمیمیت دارند، اما همزمان از آن بیمناکاند؛ غالباً به سبب تجربهٔ آسیب یا غفلت در سالهای نخست زندگی.
این سبکهای دلبستگی در ریشههای نخستین پیوند ما با والدین یا مراقبان جای دارند. اگر در کودکی با عشق و مراقبتی پایدار پرورش یافتهایم، احتمال آنکه سبک دلبستگی ایمن را کسب کنیم، افزایش مییابد. اما اگر روابط آغازین ما با غفلت، بیثباتی یا آسیب درآمیخته باشد، چهبسا سبک دلبستگی ناایمن شکل گیرد که بر شیوهٔ عشقورزی ما در بزرگسالی سایه افکند.
چگونگی تأثیر دلبستگی بر زندگی عاشقانه
شناخت سبک دلبستگی خویش میتواند نوری بر این حقیقت افکند که چرا در روابط عاشقانه، رفتاری معین پیش میگیریم. برای مثال، اگر دارای سبک دلبستگی اضطرابی هستید، ممکن است خود را در جستوجوی دائمی برای اطمینانخاطر از سوی شریک عاطفی بیابید، با این هراس ناهشیار که مبادا شما را ترک کند. از سوی دیگر، اگر سبک دلبستگی شما اجتنابی است، شاید در گشودن خویش یا تعهد کامل به رابطه با دشواری روبهرو شوید، حتی آنگاه که به شریک خود عمیقاً دل بستهاید.
خبر خوش آن است که سبکهای دلبستگی سرنوشت مقدر نیستند. با خودآگاهی و کار روانشناختی (مانند رواندرمانی)، میتوان به سوی سبکی ایمنتر گام برداشت. این دگرگونی میتواند شما را در ساختن رابطههایی سالمتر و کامیابکنندهتر یاری دهد.
عشق بهمثابهٔ مکانیزم دفاعی
فروید همچنین بر آن بود که عشق میتواند کارکردی همچون مکانیزم دفاعی[۸] داشته باشد. در نظریهٔ روانکاوی، مکانیزمهای دفاعی راهبردهایی ناهشیارند که برای پاسداری خویش از رنج هیجانی یا اضطراب به کار میگیریم. گاه عشق را چونان سپری برای دفاع در برابر احساس تنهایی، بیکفایتی یا هراس برمیگزینیم.
برای مثال، کسی ممکن است بهسرعت و بهشدت دلبسته شود، تنها برای آنکه خویشتن را از احساس پوچی یا کمارزشی برهاند. این گونه عشق در آغاز سرمستکننده مینماید، اما غالباً به سرخوردگی میانجامد، آنگاه که رابطه نتواند پاسخگوی فانتزی[۹] آرمانی ما باشد.
آرمانیسازی عشق
در این بافت، عشق میتواند در معرض آرمانیسازی[۱۰] قرار گیرد؛ بدین معنا که شریک زندگی را بر فراز سکوی کمال مینشانیم و او را بینقص و بیعیب میپنداریم. این آرمانیسازی غالباً سپری است در برابر هراس از طردشدن یا شکست. با متقاعد ساختن خویش به اینکه شریکمان کامل است، از مواجهه با ناامنیهای خویش یا حقیقت اینکه عشق هرگز مطلق نیست، میگریزیم.
اما آرمانیسازی بهایی دارد: سرانجام واقعیت رخ مینماید و ما شروع به دیدن کاستیهای شریک خود میکنیم. آنگاه که فانتزی فرو میریزد، ممکن است احساس سرخوردگی یا خیانت کنیم، بیآنکه در واقعیت چیزی دگرگون شده باشد، مگر ادراک ما.
همپویایی اروس و تاناتوس
فروید همچنین بر این باور بود که عشق با دو نیروی متقابل درهمتنیده است: اروس [۱۱]و تاناتوس[۱۲]. اروس سائق حیات است، نیروی عشق، آفرینش و پیوند. در برابر، تاناتوس که سائق مرگ است، نیروی ویرانگری، پرخاشگری و جدایی.
در روابط عاشقانه، این دو سائق در توازنی ظریف همزیستی میکنند. از یکسو، اشتیاقی عمیق برای صمیمیت و پیوند داریم (اروس) و از سوی دیگر، ممکن است با احساسات هراس، پرخاشگری یا حتی خودویرانگری (تاناتوس) دستبهگریبان شویم.
آیا هرگز خود را دیدهاید که درست در آستانهٔ جدیشدن رابطه، دیگری را پس میرانید؟ یا در پیوندی شاد، بیدلیل دست به تعارض میزنید؟ این همان کشاکش اروس و تاناتوس است که در کار است.
حال با این پویاییهای روانی چه کنیم؟
شناخت پویاییهای روانی عشق میتواند رهاییبخش باشد. با آگاهی یافتن از نیروهای ناهشیار در کار، میتوانید زندگی عاطفی خویش را آگاهانه و هدفمند در دست گیرید.
۱. خویشتننگری
با بازنگری در روابط پیشین آغاز کنید. آیا الگوهایی تکرارشونده مییابید؟ لحظاتی بوده که بیدلیل حس رشک، اضطراب یا فاصله داشتهاید؟ اینها میتوانند سرنخهایی از پویاییهای ناهشیار مانند انتقال یا فرافکنی باشند.
۲. کاوش سبک دلبستگی
شناخت سبک دلبستگی شما میتواند دریچهای به فهم شیوهٔ عشقورزیتان بگشاید. این شناخت میتواند به شما یاری دهد تا با هراسها یا ناامنیهای پنهان خویش روبهرو شوید.
۳. یاریجستن از درمانگری
گاه بهترین راه برای گشودن پیچیدگیهای عشق، بهرهگیری از یاری یک درمانگر است. درمان روانکاوانه یا رواندرمانی تحلیلی میتواند فضایی ایمن برای کاوش الگوهای ناهشیار و کار بر روی تعارضهای حلنشدهٔ گذشته فراهم آورد.
۴. گفتوگوی صریح و شفاف
یکی از شیوههای مقابله با پویاییهای ناهشیار، برقراری ارتباط آشکار و راستین با شریک عاطفی است. با گفتن احساسات، هراسها و ناامنیهای خود، میتوانید پویایی رابطهای ایمنتر و فهممندتر بسازید.
سخن پایانی
عشق چیزی فراتر از هیجانی ساده است؛ این پدیده آمیزهای پیچیده از نیروهای هشیار و ناهشیار است که از تجربههای نخستین، سبکهای دلبستگی و مکانیزمهای دفاعی شکل میگیرد. با کاوش در پویاییهای روانی عشق، میتوانیم درکی عمیقتر از خویش و روابطمان به دست آوریم و در نهایت، به پیوندهایی کامیابکنندهتر و راستینتر برسیم.
پس بار دیگر که خود را در حال عاشقشدن یافتید، لحظهای درنگ کنید و بیندیشید: در اعماق این تجربه چه میگذرد؟ شاید از آنچه خواهید یافت، شگفتزده شوید.
این مقاله با عنوان «The Psychodynamics of Love: A Psychoanalytic Perspective» در سایت psylogx منتشر شده و توسط تیم ترجمه گروه روانکاوی تداعی ترجمه و در تاریخ ۱۹ مهر ۱۴۰۴ در بخش مجله وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] psychodynamics
[۲] attachment
[۳] longing
[۴] Oedipus complex
[۵] psychosexual development
[۶] transference
[۷] projection
[۸] defense mechanism
[۹] fantasy
[۱۰] idealization
[۱۱] Eros
[۱۲] Thanatos