آنچه که با همانندسازی فرافکنانه در ارتباط است، ناتوانی شخصیت سایکوتیک در درونفکنی است. اگر او بخواهد تفسیری را بپذیرد، یا این اُبژههایی را که توصیف کردم، بازگرداند، او این کار را از طریق همانندسازی فرافکنانه به صورت معکوس، یا در همان مسیر انجام میدهد. در مورد بیماری که گفته بود از رودهاش به عنوان مغز استفاده میکند، این وضعیت به طور کامل توضیح داده شده است.
هنگامی که گفتم او چیزی را قورت داده است، در پاسخ گفت که «روده چیزی را قورت نمیدهد.» دکتر سیگال در مقالهاش، که این شانس را داشتم که قبل کنگره آن را ببینم، برخی از تغییرات در زندگی بیمار را در موضع افسردهوار توضیح داده است؛ اکنون اضافه میکنم که، به دلیل استفاده از همانندسازی فرافکنانه، او نمیتواند اُبژههایش را ترکیب کند: او فقط میتواند آنها را انباشته و فشردهسازی کند. علاوه بر این، فرقی نمیکند که احساس کند چیزی به درون او وارد شده است، یا اینکه احساس کند آن را درونفکنی کرده است، آن ورود را نوعی تجاوز و حمله، و انتقامجوییِ اُبژه، به دلیل نفوذ خشونتآمیز به درون آن میداند.
بخشهایی از مقالهی «رشد اندیشهی اسکیزوفرنی»