در این مرحله از تحلیل، انتقال از این نظر عجیب و غریب است که علاوه بر ویژگیهایی که در مقالات قبلی مورد توجه قرار دادم، برای روانکاو به مثابه روانکاو است (نه عضوی از پیشینهی تاریخی بیمار). یکی از این ویژگیها ظاهر اوست و اینکه بیمار تا آنجا که تحلیلگر او را شناخته است، به نوبه خود نابینا، احمق، متمایل به خودکشی، کنجکاو و متکبر است.
باید تاکید کنم که در این مرحله به نظر میرسد که بیمار هیچ مشکلی به جز وجود خود روانکاو ندارد. علاوه بر این، با اقتباس از قیاس فروید، چشمانداز ارائه شده مشابه فرد باستانشناسی است که در کارهای میدانیاش شواهدی را کشف میکند، که خیلی مربوط به یک تمدن اولیه نیست، بلکه نوعی فاجعه بدوی است.
از نظر تحلیلی باید امیدوار بود تحقیقاتی که در حال انجام است، در بازسازی ایگو بکار خواهند رفت. اما این هدف مبهم است، زیرا این رویکرد تحلیلی در هر کجا که تشخیص داده شود، برونریز حملات مخربی است که علیه ایگو وجود دارد. به عبارت دیگر، فرقی نمیکند که ایگو در بیمار یا در روانکاو به صورت آشکار به نظر برسد. این حملات کاملاً شبیه توصیفی است که ملانی کلاین از حملات فانتزی نوزاد به سینه ارائه داده است.
بخشهایی از مقالهی «در باب تکبر»