رقص با کلمات
رقص با کلمات
پاسخ دو کلمهای به این سوال که «چرا من مینویسم؟» به شکل صادقانهای ساده و عاری از خودنمایی و عاطفه این است: برای لذت. بله، من مینویسم فقط برای اینکه به من لذت میدهد. شش نوع لذت وجود دارد:
لذت ناشی از تصعید
همانطور که میدانیم فرایند تصعید (فروید، ۱۹۰۸)، شامل تبدیل فشارهای غریزی (هم غریزهی جنسی و هم غریزهی پرخاشگری) به فعالیتهای غیر غریزی است، که نتایج ارزشمند اجتماعی را به بار میآورد. نوشتن، یک چنین فعالیتی است. برای من، نوشتن در خدمت بیان عشق، نفرت، انتقام، رشک، پند پدرانه و دلسوزی برادرانه است. همچنین، نوشتن راهیست برای احساس به تعلق اُبژههایم. مانند خیال، این یک بعد تماس از راه دور است. با نوشتن با دیگران بازی میکنم، گفتگو میکنم، لمس میکنم، اغوا میکنم، یاد میدهم، میرنجانم و سرگرمشان میکنم. چنین سناریوی ارتباطی هر چند که ناهشیار ممکن است باشد، اما تنها منبع لذت نیست. همچنین لحظات لذتبخشی که منجر به ابداع اصطلاحاتی میشود مانند ایجاز بیشرمانه، مرهم فرهنگی شعر، چاقوی بیرحم انتقام و نیز منجر برای توصیف سبک نوشتن اُتو کرنبرگ: «دقت یک جراح و خساست یک بانکدار». برای شناساندن شیرینی آن سخاوتی که مانند صدای خندهی بلند کودکان است و «آن رشک که خاریست بر تن تحسین». تمام چنین لحظاتی برای من لذت به همراه میآورند.
لذت تصعید کاذب
تصعید کاذب عبارتیست که به معنی تلاشی ظاهری برای تصعید که در اساس تلاشهای خودنمایانه را برای درخشیدن و مشهور شدن بر انگیخته میکنند (کرنبرگ ۱۹۷۵). تصعید کاذب، اغلب به انگیزهی من برای نوشتن معنا میبخشد. اگر چه اعتراف به این امر خجالتآور است اما صداقت در اینجا نیازمند افشاگری کامل است. گذشته از این، من به این سبب که مایلم تا به خوبی شناخته شوم و به مقدار زیادی محترم شمرده شوم، مینویسم و منتشر میکنم. نوشتن برای من، افتخارات زیادی را به همراه میآورد که شامل جایزه معتبر سیگورنی[۱] و اندکی شهرت است و هر چیزی که به رزومه من اضافه شود (که هماکنون ۳۹۶ مورد منتشر شده که شامل ۱۰۰ کتاب که من نوشته و یا ویراستاری نمودهام هم میشود)، به من این اطمینان را میدهد که نام من در گردش میماند.
با توجه به نوشته فراوان من، این افتخار را داشته ام که ناظر ثابت جلسات انجمن بینالمللی روانکاوی (IPA) و انجمن روانکاوی امریکا (APsaA) باشم. من اغلب، دعوتهای ملی و بینالمللی را برای سخنرانی دریافت میکنم که به نوبهی خود تجاربی برای سفرهای من، مقداری پول و تفریح بیشتر و طرافدارانی که برخی از آنها تبدیل به دوستان من میشوند را فراهم میکند. من عاشق این هستم.
لذت آبا و اجدادی
پدر من، شاعر معروفی بود که هشت جلد کتاب شعر با ارزش را به چاپ رسانید. پدرش نیز شاعر بود و پنج مجموعه شعر را منتشر کرد. مادربزرگ پدری من نیز یک جلد کتاب شعر داشت. از سمت خانواده مادری، ماجرا به همین منوال جالب توجه است. مادر من، یک منتقد ادبی و دانشگاهی بود که سه جلد کتاب منتشر نمود. برادر بزرگ مادرم، که از روی محبت «جان کیتز هند[۲]» نامیده میشد، یک جلد کتاب منتشر نمود که بسیار محبوب شد.
برادر دیگر مادرم، که یک سناتور در هند بود، دو کتاب در خصوص تلاش ملی برای آزادی از بریتانیا تألیف نمود. خواهر کوچکتر مادرم، که در جوانی کتاب «نظریه، اشتغال، بهره و پول» از کینز را به زبان اردو ترجمه کرد، در دوران پیری تبدیل به یک شرححالنویس و نویسنده داستانهای کوتاه شد و از او نُه کتاب معتبر به جا ماند. برادر من، دو جلد کتاب تحسین شدهی شعر منتشر نمود و علاوه بر آن، تعداد زیادی نمایشنامه و ترانه برای فیلمهای پرطرافدار بالیوودی نوشته است. با در نظر گرفتن تمام این موارد، برای کسی تعجبآور نخواهد بود که نوشتن برای من آسان است. این در خون من است و هر صفحهای که مینویسم، یک پیوند با اعضای خانوادهی دوست داشتنی من است. هر کتاب، گل رزیست که بر مزار اجدادم گذاشته میشود و هر جلد کتاب منتشر شده، یک شام خانوادگی است. به راستی که هیجانانگیز است.
لذت مفید بودن و حل مساله
کارهای بالینی من، مانند تمام روانکاوان، نیازمند صبر زیاد و ایمان به این است که با پشتکار و صرف زمان، اتفاقهای خوبی خواهد افتاد. این نتایج کوتاهمدت به بار نمیآورد. من ورزشکار نیستم. بر خلاف بسیاری از روانکاوان، بازی تنیس انجام نمیدهم و نمیدوم. همچنین در بازیهای ویدیویی خوب نیستم، اما نوشتن، مرا تقویت میکند. من یک عنوان را انتخاب میکنم (مانند بخشیدن، پشیمانی، مهاجرت) و به این فکر میکنم که چه سوالی در این خصوص مرا آزار میدهد، به آن میاندیشم، پاسخها را درون خود و اطرافیانم جستجو میکنم. افسانه و شعر راجع به آن را مطالعه میکنم، در ادبیات روانکاوی کنکاش میکنم و سپس مینشینم و مینویسم. در زمان کوتاهی، سی تا سیوپنج صفحه مینویسم. لازم نیست که کسی پیرو کوهوت باشد تا این را بداند که حل مسئله، عزتنفس را بالا میبرد و احساس مفید بودن میدهد.
مدتها پیش از کوهوت، ایوز هندریک (۱۹۴۳) در خصوص لذتهای ایگو که کار کردن آن را به همراه میآورد، نوشته بود. خب، نوشتن شغل من است و سرگرمی زیادی را برای من به فراهم میکند.
لذت منفعلانهی تبدیل به یک ابزار شدن
من دریافتهام که نوشتن یک عمل کاملاً خودکار است که میتواند در سه صبح، در فرودگاه، در قطار یا در زمانی که در حال نوشتن فرهنگ لغات جامع روانکاوی (اختر ۲۰۰۹) خود بودم یا حتی در زمان پیادهروی اتفاق بیفتند. بسیاری از مقالات من، در شش یا هفت ساعت و فقط در یک روز نوشته شدهاند. یکی از آنها واقعاً در یک ساعت و نیم نوشته شد. راه فهم چنین جنونی، بستگی به داشتن رویکردی دارد که یا از مذهب و یا از دیدگاه روانکاوانه میآید. در خصوص تشکیل آن، یکی ممکن است آن لحظات با شتاب نوشتن خود انگیخته را مانند تسلیم شدن به خواست خداوند بداند، مانند محمد بیسواد که با حرارت قرآن مقدس را در پاسخ به دستور خداوند مینوشت. در خصوص این مورد اخیر، یکی ممکن است این تجربه را به انفعال در برابر نیروهای قدرتمند اُبژههای درونی خوب ما نسبت دهد. دیدگاه ماریون میلنر (۱۹۸۷) این است که برخی از تفسیرهای دقیق ما به صورت خودبهخودی و بدون قصد قبلی به سراغ ما میآید و بسیار قبلتر از او، شرح بیون از «عملهای از سر ایمان» (۱۹۷۰)، به مدل فکر کردنی که من اینجا در مورد آن صحبت میکنم، اشاره کرده است. دیدگاه دیگری در خصوص این تجربه، بوسیله هانس لیختناشتاین (۱۹۶۳) ایجاد شده است، کسی که تلاش نمود تا هویت و دگرگونی را کنار هم قرار دهد. تشکیل آن شامل جرأت منحصر به فرد بودن خویشتن است؛ در حالی که مسئله اخیر، نیازمند رها کردن وضعیت انسان بودن است. این میتواند سردرگمی و اضطراب و علاوه بر آن، آزادی و احساس وجد را سبب شود. در مورد من، همیشه مورد دوم است.
لذت کشف وحدت درون
به عنوان یک انسان، ما برای همیشه به بخشهایی تقسیم میشویم. زمانی که خواهر و برادر هستیم، زن و شوهر نیستیم. زمانی که زن و شوهر هستیم، خواهر و برادر نیستیم. زمانی که در جمع هستیم، جنبههای خصوصی خود را پشت سر میگذاریم و زمانی که به خیالپردازیهای شخصیمان باز میگردیم، خودهای بیرونی ما از دستانمان بیرون میافتد. یک دوست، در یک مهمانی غیر رسمی جراح بودن خود را به کناری مینهد و یک جراح در اتاق عمل، دوست بودن خود را کنار میگذارد. بر خلاف یک گربه یا یک سگ یا یک کبوتر یا یک سنجاب یا یک پلنگ، ما به سختی میتوانیم همیشه تمام خویشتن خود را نمایان کنیم. در نتیجه، ما -همهی ما- به دنبال فرصتی برای انجام این کار هستیم. لحظات رسیدن به ارگاسم جنسی، خوابهای بدون رؤیا و در اندازهی کوچکتر، در وضعیت بیهدف دراز کشیده (خان ۱۹۸۳) این وحدت در درون را به ما عرضه میکند. همچنین فعالیتهایی مانند پارو زدن در یک قایق، آواز خواندن، ژیمناستیک، نواختن موسیقی جز، بسکتبال بازی کردن نیز ممکن است برای برخی از افراد منجر به وحدت درونی شود. برای من، این وحدت با نوشتن اتفاق میافتد. من تماماً یکپارچه میشوم. بیشتر شبیه یک سگ گلدن رتریور شیرین میشوم، زمانی که جذب نوشتن میگردم. چه چیزی میتواند از این بهتر باشد؟
در مجموع، من مینویسم چون از آن لذت میبرم. مینویسم چون عاشق این کار هستم و مینویسم چون برای من لذتبخش است. در شعر «نامههایی به یک جوان»، ریلکه (۱۹۲۹) به یک جوان آرزومند توصیه میکند که بنویسد. فقط به این خاطر که او میمرد اگر انجاماش نمیداد. به من اعتماد کنید. من کاملاً منظور ریلکه را میفهمم.
این مقاله با عنوان «DANCING WITH WORDS» در نشریهی انجمن روانکاوی امریکا منتشر شده و توسط الهام اقراری ترجمه و در تاریخ ۸ فروردین ۱۴۰۱ در بخش مجلهی وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] Sigourney Award
[۲] The keats of india