فروید دربارهٔ «تصعید» چه میگوید؟
فروید دربارهٔ «تصعید» چه میگوید؟
در اعماق وجود ما، در ضمیر ناخودآگاه، بخشی از ما وجود دارد که ما را همواره تهدید به اعمال شنیع میکند. ممکن است بخواهیم دزدی کنیم، به دیگران آسیب برسانیم، تسلیم یأس شویم، زمانمان را به بطالت بگذرانیم، یا به شیوههایی ممنوع و آسیبزا، رابطهٔ جنسی برقرار کنیم. با این حال، ما به ندرت پیش میآید که دست به چنین اعمالی بزنیم. در واقع، اغلب تلاش میکنیم انرژیمان را صرف پروژههایی ارزشمند صرف کنیم و برای خود و دیگران مفید باشیم.
توانایی ما برای انجام چنین کاری، بنیانگذار روانکاوی، زیگموند فروید را مجذوب خود کرد. او واژهای بخصوص برای این توانایی در جهت دادن به انرژیهای بدوی، خودمحور و ویرانگرمان به سوی اهداف سودمند برگزید. او این فرایند را تصعید (در آلمانی Sublimierung) نامید. این ایده زمانی به ذهن فروید رسید که سفرنامهای، مشهور و دلنشین به نام سفر به هارتس (The Harz Journey) نوشتهٔ هاینریش هاینه، شاعر قرن نوزدهم را میخواند. هاینه در آن کتاب از دیدار با جراح افسانهای آلمانی، یوهان فریدریش دیفنباخ (۱۷۹۲–۱۸۴۷) یاد میکند که در کودکی بسیار خودخواه و سادیست بوده و با لذت پیچیدهای، عاشق بریدن دُم سگهای ولگرد بوده است؛ اما بعدها در بزرگسالی، به جراحی عمیقاً ایثارگر و درخشان بدل شده که اکتشافاتی پیشگامانه در زمینهٔ جراحی ترمیمی و پلاستیک انجام داده است.
فروید بر این باور بود که این تحول، از انسانی که بهنحو سادیستی، چاقو را برای زخمیکردن به کار میبرده، به انسانی که شرافتمندانه آن را برای درمان استفاده میکند، نمیتواند تصادفی بوده باشد؛ و پیشنهاد کرد که آنچه در کار است، به الگویی گسترده از رفتار تعلق دارد که در آن یک سائق آغازینِ آسیبزننده یا تکاندهنده، درست متضادِ خود را پدید میآورد. فروید بر آن بود که این میل به جبران، در قلب بسیاری از بزرگترین دستاوردهای بشری در هنر، سیاست و علم جای دارد. برای مثال، یک کارآگاه بزرگ ممکن است در سطحی ناهشیار در حال دفاع از خود در برابر آرزوهای غیرقانونی خودش باشد، و یک سیاستمدار متعهد به وضعیت محرومان ممکن است در حال والایش یک تجربهٔ آغازینِ طمعورزی شدید باشد.
در مقالهای دربارهٔ لئوناردو داوینچی (Eine Kindheitserinnerung des Leonardo da Vinci، ۱۹۱۰)، فروید ادعا کرد که داوینچی در کودکی بسیار از نظر جنسی فعال بوده و سپس میل جنسیاش را با پژوهش علمی و هنر والایش داده است. به بیان فروید، یک میل ممنوعه به لذت جنسی (در این مورد، نسبت به مادرش و سپس به دیگر پسران) در داوینچی به یک «میل عمومیِ نیرومند و شریف به دانستن» تبدیل شده است.
نظریهٔ تصعید (یا والایش) بسیار امیدبخش است، زیرا خواستههای ما در زندگی، اغلب با ناکامیهای بنیادین مواجهاند. با آنکه دلایل بیشماری برای خشم و پوچگرایی وجود دارد، فروید به ظرفیت ما برای جبران و ارضاء جایگزین اشاره میکند. او بارها در آثار خود بر این واقعیت تأکید میورزد که –گرچه بهطرز مضحکی بدیهی به نظر میرسد– معمولاً آن را بهاندازهٔ کافی جدی نمیگیریم: اینکه همهٔ ما زندگی را بهصورت نوزادی آغاز کردهایم. در آن وضعیت، تنها چیزی که میخواستیم، لذت و ارضای فوری بود. «سائق»های ما در اشکال نخستینشان متوجه چیزهایی بودند که نمیتوانستند برای ما بهثمر بنشینند و ناگزیر بودیم با درد و رنج از آنها چشم بپوشیم. باور داشتیم اگر آنچه را میخواهیم بیدرنگ به دست نیاوریم، فاجعهای رخ خواهد داد و خواهیم مرد (این شیوهٔ تفکر، فریادها و ضجههای نوزادان را در حملات خشم توضیح میدهد). میپنداشتیم جهان در مدار میل ما میچرخد، و نمیتوانستیم نسبت به دیگران سخاوتمند باشیم. و با این حال، از راه جایگزینکردن هدفهای نخستینِ خودشیفتهوار با بدیلهایی اخلاقیتر و ثمربخشتر، به بزرگسالانی سالم تبدیل شدیم.
فروید با لحنی متین میافزاید که ما هیچگاه بهطور کامل از کار والایش فارغ نمیشویم. همواره در آنچه واقعاً میخواهیم ناکام میمانیم، و این بیشتر در زمینهٔ میل جنسی رخ میدهد. بارها با کسانی روبهرو میشویم که اشتیاق شدیدی برای همخوابهشدن با آنان داریم اما نمیتوانیم و نبایستی چنین کنیم؛ و با اینحال، بهجای آنکه این انرژی بیثمر بماند، توانایی آن را داریم که ناکامیهای عمیقمان را صرف امور دیگری کنیم: کوششهای خلاقانه، کشفیات علمی، و مراقبت از انسانهای آسیبپذیر.
بهزعم فروید، ناکامیِ فراگیر، امری اجتنابناپذیر است؛ چراکه اشتیاقهای ما همواره از واقعیت پیشی میگیرند. با اینحال، والایش یگانه گزینهای است که یاریگر ما میشود. تحت هدایت این فرایند، رشک میتواند به تلاش بدل شود، خودشیفتگی به ظرفیتی برای قدردانی و تحسین تبدیل گردد، و طرد جنسی میتواند سرانجام در قالب فیلم یا رمانی شکوفا شود. چنانکه فروید میاندیشید، روانکاوی حوزهای است که رسالت آن کمک به ما برای یافتن راههاییست که بهواسطهٔ آنها ناکامیهایمان را بهطرزی بارورتر به کار گیریم؛ تا بزرگ شویم، بیآنکه تلخکام یا راکد گردیم، بلکه بهشیوهای متناقض، از دل ژرفترین سوگهایمان نیرو بگیریم.
زندگی خوب، زندگیای نیست که در آن بهتمامی آنچه میخواهیم دست یابیم؛ بلکه آن است که در آن جایگزینهایی رضایتبخش برای خواستههای ناممکنمان بیابیم، و آزادی درونی برای جهتدادن به ناکامیهایمان را با بیشترین قوهٔ تخیل در اختیار داشته باشیم؛ زندگیای که در آن آموختهایم، چنانکه فروید میکوشید به ما نشان دهد، بهخوبی والایش کنیم.
این مقاله با عنوان «Freud on Sublimation» در سایت مدرسه زندگی منتشر شده و توسط تیم ترجمه گروه روانکاوی تداعی ترجمه و در تاریخ ۹ مهر ۱۴۰۴ در بخش مجله وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |