رشد اولیهٔ میل جنسی زنانه
رشد اولیهٔ میل جنسی زنانه
فروید بارها به این واقعیت اشاره کرده است که دانش ما از مراحل اولیهٔ رشد زنان بسیار مبهمتر و ناقصتر از رشد مردان است، و کارن هورنای بهدرستی و با تأکید، خاطرنشان کرده است که این عدم تناسب، محتملاً به سوگیری شدیدتری در مورد موضوع مذکور مرتبط باشد. احتمالاً این گرایش به سوگیری در هر دو جنس مشترک است، و خوب است که هر نویسندهای بههنگام نگارش در باب این موضوع، سوگیری مذکور را در پسِ ذهن خود داشته باشد. مطلوبتر اینکه، انتظار داریم دستاوردهای تحلیلی به مرور زمان ماهیت تعصب مورد بحث را روشن سازند و نهایتاً آن را از بین ببرند. دغدغهٔ بهجایی وجود دارد پیرامون اینکه روانکاوان مرد بیدلیل به سمتی سوق داده شدهاند که دیدگاهی فالوسمحور نسبت به مسائل زنان اتخاذ کنند و اهمیت اندامهای زنانه به همین سیاق دستکم گرفته شده است. از دیگر سو، زنان نیز با پنهانکاری نسبت به اندام تناسلی خود و با نشان دادن ترجیح نهانی به اندام مردانه در کنار خود به این ابهام دامن زدهاند.
محرک اصلی تحقیقی که این رساله عمدتاً بر اساس آن شکل گرفته، ناشی از تجربهای غیرمعمول است که چند سال پیش برای من رخ داد. در آن ایام، با موقعیتی مواجه شدم که در آن ناگزیر شدم که همزمان به تحلیل پنج مورد همجنسگرایی آشکار در زنان بپردازم. تمامی این تحلیلها عمیق و زمانبر بودند و در بازهای بین سه تا پنج سال به طول انجامیدند؛ تحلیل سه مورد از این موارد به پایان رسید و دو مورد دیگر به مراحل پیشرفتهای رسیدهاند. در میان مسائل متعدد برآمده از این تحلیلها، دو پرسش کلیدی میتوانند به مثابه نقطه شروعی برای ملاحظاتی که قصد دارم در اینجا مطرح کنم، مورد توجه قرار گیرند. پرسشها از این قرارند: دقیقاً چه چیزی در زنان با بیم اختگی در مردان مطابقت دارد؟ و چه عنصری مسیر رشد زنان همجنسگرا را از زنان دگرجنسگرا متمایز میسازد؟ همانطور که متوجه خواهید شد، این دو پرسش به هم مرتبط هستند و واژه «آلت مذکر[۱]» نقطه اتصال آنها را به منصهٔ ظهور میرساند.
گرچه قصد ندارم به جزئیات موارد خاص بپردازم، ذکر چند نکتهٔ بالینی در مورد این بیماران میتواند حائز اهمیت باشد. سه نفر از بیماران در دهه بیست و دو نفر در دهه سی عمر خود میزیستند. تنها دو نفر از این پنج بیمار، نگرشی کاملاً منفی نسبت به مردان داشتند. در بررسی نگرش آگاهانهٔ آنها نسبت به والدین، امکان تشخیص یک الگوی پایدار میسر نبود. تمامی الگوها، از قبیل نگرش منفی نسبت به پدر همراه با نگرش مثبت یا منفی نسبت به مادر، و بالعکس، قابل مشاهده بود. با وجود این، در هر پنج مورد، مشخص شد که نگرش ناخودآگاه نسبت به هر دو والد، به شدت متعارض بوده است. در تمامی موارد، شواهدی دال بر وجود یک تثبیت نامعمول نوزادی شدید به مادر مشاهده شد که به یقین با مرحله دهانی مرتبط بود. این تثبیت اولیه، خواه موقت، خواه دائمی در سطح خودآگاه، همواره متعاقباً با تثبیت قدرتمندی به پدر همراه میشد.
پرسش نخستی که ذکر آن رفت را میتوان به شکلی دیگر نیز صورتبندی کرد: آن هنگام که دختری احساس میکند که پیشتر اخته شده است، چه رخدادی در آیندهٔ فرضی میتواند وحشتی به اندازهٔ وحشت از اخته شدن را در او برانگیزد؟ در تلاش برای پاسخ به این پرسش، به عبارت دیگر برای تبیین این واقعیت که زنان به اندازهٔ مردان (و شاید حتی بیشتر) دچار هراس میشوند، به این نتیجه رسیدم که مفهوم «اختگی[۲]» تا حدودی مانع درک عمیق ما از تعارضهای بنیادین شده است. ما در اینجا بهواقع نمونهای از همان سوگیری ناخودآگاهی را ملاحظه میکنیم که هورنای به آن اشاره کرده است، یعنی اینکه این مطالعات بیش از حد از منظر مردانه مورد بررسی قرار گرفتهاند. آبراهام در مباحث روشنگرانهٔ خود در باب عقدهٔ آلت مذکر در زنان، خاطرنشان کرده بود که دلیلی برای عدم استفاده از کلمه «اختگی» برای زنان نیز وجود ندارد، چرا که زنان به همان اندازه مردان دارای آرزوها و ترسهای موازی در مورد آلت مذکر هستند. با وجود این، موافقت با این گفته به معنای غفلت از تفاوتهای موجود در این دو مورد نیست و نباید ما را از خطر وارد کردن ملاحظاتی به حوزهٔ زنان که قبلاً با آنها در مورد مردان آشنا شدهایم، غافل سازد. فروید بهدرستی در ارتباط با مقدمات پیشاتناسلی اختگی (از شیر گرفتن و دفع مدفوع، که به ترتیب توسط استارکه[۳] و خود من مورد اشاره قرار گرفتهاند) خاطرنشان کرده است که مفهوم روانکاوانه اختگی، برخلاف مفهوم بیولوژیکی آن، به یقین صرفاً به آلت مذکر اشاره دارد و نهایتاً ممکن است بیضهها هم در این مفهوم گنجانده شوند.
حال تمایل دارم به اشتباه رایجی اشاره کنم. اهمیت اندام تناسلی در برانگیختگی جنسی مردان، به طور طبیعی ما را به سمت معادل دانستن اختگی با از بین رفتن کامل تمایلات جنسی سوق میدهد. این اشتباه در غالب موارد وارد مباحث ما میشود، حتی با وجود اینکه میدانیم بسیاری از مردان، به دلایل مختلف از جمله دلایل شهوانی، مایل به اختگی هستند؛ بنابراین، تسلیم عضو تناسلی به معنای ناپدید شدن تمایلات جنسی نیست. در مورد زنان، که در آنها کل مفهوم آلت مذکر همواره جزئی و عمدتاً ماهیتی ثانویه دارد، این موضوع حتی آشکارتر بروز مییابد. به عبارت دیگر، برجستگی ترس از اختگی در مردان، گاه موجب میشود فراموش کنیم که اختگی در هر دو جنس، صرفنظر از اهمیت بسیار زیاد آن، تنها یک تهدید جزئی[۴] علیه توانایی و لذت جنسی بهمثابه یک کل است. شاید برای اشاره به نابودی کامل تمایلات جنسی، استفاده از یک اصطلاح جداگانه، مانند کلمه یونانی «آفانیسیس[۵]»، مناسب باشد.
به زعم من، اگر ترس بنیادینی که در زیربنای تمام رواننژندیها قرار دارد را تا ریشههایش پی بگیریم، به این نتیجه رهنمون میشویم که بهواقع نشاندهندهٔ این «آفانیسیس» است، یعنی نابودی کامل و البته دائمیِ توانایی (و حتی فرصت) برای لذت جنسی. با این همه، این همان قصدی است که اکثر بزرگسالان به طور آگاهانه نسبت به کودکان دارند. رویکرد آنها مطلقاً مصالحهناپذیر است: هیچشکلی از کامیابی جنسی برای کودکان جایز نیست. و ما نیک میدانیم که برای یک کودک، ایدهٔ به تعویق انداختن نامعین، تقریباً معادل امتناع دائمی است. پرواضح است که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم ناخودآگاه، با آن ماهیت به شدت عینیاش، با این اصطلاحات انتزاعی که به طور حتم بیانگر نوعی تعمیم هستند، بر ما عیان شود. نزدیکترین مفهومی که در کار بالینی با «آفانیسیس» مواجه میشویم، «اختگی» و «افکار مرگ» (وحشت آگاهانه از مرگ و آرزوهای ناخودآگاه برای مرگ) است. در اینجا میتوانم به یک مورد وسواس فکری در یک مرد جوان اشاره کنم که همین نکته را آشکار میکند. او به جای ارضای جنسی، «لذت زیباییشناختی[۶]» را به عنوان «خیر اعلی[۷]» برای خود در نظر گرفته بود و ترسهای او از اختگی به شکل نگرانی از دست دادن توانایی برای لذت بردن از این زیباییشناسی بروز پیدا میکرد؛ و البته در پس این ترس، ایدهٔ عینی از دست دادن آلت تناسلی وجود داشت.
از این منظر، متوجه میشویم که پرسش مورد بحث به درستی مطرح نشده است. وحشت مرد از اختگی ممکن است معادل دقیقی در زنان نداشته باشد، لیک نکته مهمتر این است که درک کنیم این وحشت تنها یک مورد خاص است و هر دو جنس در نهایت از یک چیز به شدت بیمناکند: «آفانیسیس». مکانیسمی که تصور میشود از طریق آن چنین امری محقق میشود، در دو جنس تفاوتهای مهمی را نشان میدهد. اگر فعلاً حوزهٔ خودانگیزی شهوانی[۸] را نادیده بگیریم (با این استدلال موجه که تعارضهای این حوزه اهمیت اصلی خود را مدیون سرمایهگذاری روانی برونشهوتانگیزند[۹]) و بنابراین توجه خود را صرفاً به سرمایهگذاری روانی روی اُبژهٔ بیرونی معطوف کنیم، میتوانیم بگوییم که روند تفکر بازسازیشده در مرد تقریباً به این صورت است: «میخواهم با انجام عملی خاص به ارضاء برسم، لیک جرأت انجام آن را ندارم، زیرا میترسم به دنبالش با مجازات «آفانیسیس»، از طریق اختگی روبرو شوم که برای من به معنای نابودی دائمی لذت جنسی است.»
فکر متناظر در زنان، با طبیعت منفعلتر آنها، مشخصاً تا حدودی متفاوت است: «میخواهم به مدد تجربهای خاص به ارضاء برسم، لیک جرأت هیچ اقدامی برای رسیدن به آن را ندارم، مانند درخواست کردن و در نتیجه اعتراف به تمایل گناهکارانهام، زیرا میترسم انجام چنین کاری به دنبالش با «آفانیسیس» همراه شود.» البته پرواضح است که این تفاوت نه تنها ثابت نیست، بلکه صرفاً یک تفاوت در درجهٔ شدت است. در هر دو مورد، کنشمندی وجود دارد، اگرچه در مردان آشکارتر و قاطعتر است. با این حال، این مهمترین تفاوت نیست؛ تفاوت مهمتر دیگری وجود دارد که وابسته به این واقعیت است که به دلایل آشکار فیزیولوژیکی، زنان برای ارضای خود به شریکشان بسیار وابستهتر هستند تا مردان. برای مثال، ونوس[۱۰] برای کنار آمدن با آدونیس[۱۱]، مشکلات بیشتری نسبت به پلوتو[۱۲] با پرسیفونه[۱۳] داشت.
آخرین نکتهٔ ذکر شده، دلیل زیستشناختی مهمترین تفاوتهای روانشناختی در رفتار و نگرش دو جنس را ارائه میدهد. این نکته مستقیماً به وابستگی بیشتر زن (وابستگی متمایز از «میل» است) به رضایت و تأیید اخلاقیِ شریکِ زندگیاش منجر میشود؛ چیزی که در مردان معمولاً در قبال یک مرد قدرتمند دیگر بروز پیدا میکند. بنابراین، از جمله پیامدهای این وابستگی، میتوان به شماتتهای بیشتر و نیاز به اطمینان خاطر از طرف زن اشاره کرد. در میان پیامدهای اجتماعی مهم این وابستگی، میتوان به موارد زیر اشاره کرد. نیک میدانیم که اخلاقیات حاکم بر جهان، اساساً ساخته و پرداختهٔ مردان است. و نکتهٔ بسیار جالبتوجه اینکه، آرمانهای اخلاقی زنان عمدتاً از روی آرمانهای مردان تقلید شده است. این موضوع قطعاً باید با این واقعیت، که هلن دویچ[۱۴] به آن اشاره کرده است، در ارتباط باشد: اینکه «سوپرایگو» در زنان، همانند مردان، عمدتاً از واکنشها به پدر شکل میگیرد.
یکی دیگر از پیامدهای این موضوع، که ما را به بحث اصلی بازمیگرداند، تمایز در مکانیسم «آفانیسیس» در دو جنس است. در حالی که مردان به طور معمول این تهدید را به شکل فعال «اختگی» در نظر میگیرند، به نظر میرسد ترس اصلی در زنان «جدایی» باشد. این جدایی را میتوان به صورت دخالت مادرِ رقیب بین دختر و پدر، یا حتی پس زدن دختر توسط مادر، و یا صرفاً خودداری پدر از برآوردن خواستهٔ موردنظر دختر تصور کرد. ترس عمیق از رها شدن که بیشتر زنان دارند، از مورد آخر نشأت میگیرد.
در این مرحله، با تحلیل زنان میتوان به درک عمیقتری نسبت به تحلیل مردان در موردِ پرسش مهمِ رابطهٔ بین محرومیت و احساس گناه، یا به عبارت دیگر، دربارهٔ پیدایش «سوپرایگو» دست یافت. فروید در مقالهٔ خود دربارهٔ گذار از عقدهٔ اُدیپ، این فرضیه را مطرح کرد که این گذار در زنان به طور مستقیم نتیجهٔ ناامیدی مداوم (محرومیت) است. و میدانیم که «سوپرایگو» در زنان به اندازهٔ مردان وارث این عقدهٔ روانی است، حال آنکه در مردان محصول احساس گناهی است که از وحشت اختگی نشأت میگیرد. نتیجه این است (و تجربهٔ تحلیلی من کاملاً این نتیجه را تأیید میکند) که محرومیت صرف، البته در هر دو جنس، به معنای محروم کردن عمدی توسط محیط انسانی تلقی میشود.
بنابراین به این صورتبندی میرسیم: محرومیت معادل با ناکامی است. حتی به استناد گفتههای فروید دربارهٔ گذار از عقدهٔ اُدیپ در زنان، محتمل است که محرومیت به تنهایی بتواند دلیل کافی برای ظهور احساس گناه باشد. بحث بیشتر در این مورد ما را بیش از حد به ساختار «سوپرایگو» و دور از موضوع فعلی میبرد. لیک من قصد دارم صرفاً به دیدگاهی که به آن رسیدهام اشاره کنم، دیدگاهی که به اندازهٔ کافی با موضوع ما مرتبط است: «احساس گناه» و در کنار آن «سوپرایگو» به نوعی به طور مصنوعی برای محافظت از کودک در برابر فشار محرومیت (یعنی لیبیدوی ارضاءنشده) و در نتیجه دور نگه داشتن کودک از وحشت «آفانیسیس» ساخته میشود، البته این کار با سرکوب کردن خواستههایی که قرار نیست برآورده شوند، انجام میشود. حتی فکر میکنم که «عدم تأیید» بیرونی، که قبلاً تصور میشد کل این فرآیند به آن نسبت داده شود، تا حد زیادی از طرف کودک مورد سوءاستفاده قرار میگیرد؛ به عبارت دیگر، عدم ارضا در درجهٔ اول به معنای خطر است، و کودک این خطر را به دنیای بیرون فرافکنی میکند، به همان سیاق که با تمام خطرات درونیاش انجام میدهد، و سپس از هرگونه عدم تأیید بیرونی که با آن مواجه میشود (رضایت اخلاقی[۱۵]) برای اعلام خطر و کمک به خود در ساختن سدی در برابر این خطر استفاده میکند.
اجازه دهید بار دیگر به دختر جوان بازگردیم. ما با وظیفهٔ ردیابی مراحل مختلف رشد، از مرحلهٔ دهانی اولیه مواجه هستیم. دیدگاه رایج این است که نوک سینه یا سرشیشه مصنوعی، بعد از کمی ور رفتن با انگشت شست، به عنوان منبع اصلی لذت جایگزین کلیتوریس میشود، درست به همان سیاق که در پسران با آلت تناسلی این اتفاق میافتد. فروید معتقد است که نارضایتی نسبی از این راهحل به طور خودکار کودک را به سمت جستجوی یک آلت مذکر خارجی بهتر سوق میدهد و بدین ترتیب، او را به موقعیت اُدیپ وارد میکند، جایی که آرزوی بچهدار شدن به تدریج جایگزین آرزوی داشتن آلت مذکر میشود. تحلیلهای خود من، همانند «تحلیلهای اولیه» ملانی کلاین، نشان میدهد که مضاف بر این، گذارهای مستقیمتر بین مراحل دهانی و اُدیپی نیز وجود دارد. بهزعم من تمایلاتی که از مرحلهٔ دهانی نشأت میگیرند، در اوایل به سمت جهتگیریهای کلیتوری و آمیزش دهانی[۱۶] دو شاخه میشوند؛ یعنی به ترتیب به سمت مالش انگشتی کلیتوریس و خیالپردازیهای آمیزش دهانی. به طور طبیعی، نسبت بین این دو در موارد مختلف متفاوت خواهد بود و انتظار میرود این موضوع پیامدهای سرنوشتسازی برای رشد بعدی داشته باشد.
اکنون بایستی این خطوط رشد را با جزئیات بیشتری دنبال کنیم. ابتدا روندی را که بهزعم من برای رسیدن به دگرجنسگرایی عادیتر است، به طور خلاصه شرح میدهم. در این مسیر، مرحلهٔ سادیستی دیرتر آغاز میشود و بنابراین نه مرحلهٔ دهانی و نه مرحلهٔ کلیتوری، در معرض سرمایهگذاری سادیستی شدید قرار نمیگیرند. در نتیجه، کلیتوریس با یک نگرش مردانهٔ به خصوص فعال (پیشروی، و غیره) مرتبط نمیشود، و از سوی دیگر، خیالپردازی دهانی-سادیستی گاز گرفتن آلت مذکر به طور کامل رشد نمییابد. نگرش دهانی عمدتاً مکیدن است و از طریق گذار شناختهشدهٔ رشد به مرحلهٔ مقعدی منتقل میشود. به این ترتیب، دو دهانه خروجی دستگاه گوارشی اندام گیرنده زن را تشکیل میدهند. مقعد در ابتدا به طور آشکار با واژن یکی در نظر گرفته میشود و تمایز بین این دو، فرآیندی بسیار مبهم است، شاید مبهمتر از هر فرآیند دیگری در رشد زنان. با این حال، بهگمانم این تمایز تا حدودی زودتر از آنچه عموماً تصور میشود، رخ میدهد. میزان متغیری از سادیسم همیشه در ارتباط با مرحله مقعدی ایجاد میشود و در خیالپردازیهای آشنای تجاوز مقعدی آشکار میشود که ممکن است به خیالپردازیهای تنبیه منتقل شود یا نشود. در این مرحله، رابطه اُدیپی به طور کامل فعال است؛ و خیالپردازیهای مقعدی، همانطور که بعداً نشان خواهیم داد، پیشاپیش مصالحهای بین تمایلات لیبیدویی و خود-تنبیهی هستند. بنابراین، این مرحله دهان-مقعد-واژن، بازنمایانگر یک همانندسازی با مادر است.
در خلال این مدت، نگرش نسبت به آلت مذکر چه بوده است؟ به احتمال قوی، نگرش اولیه کاملاً مثبت بوده، که با تمایل به مکیدن آن آشکار میگردد. لیک رشک آلت[۱۷] به زودی و به ظاهر همواره پدید میآید. کارن هورنای در مباحث خود در خصوص نقشی که این اندام در اعمال ادرار کردن، نمایشگری، نظربازی و خودارضایی ایفا میکند، دلایل اولیه و به اصطلاح خودانگیزی شهوانی این رشک را به خوبی تبیین کرده است. با این حال، میل به تملک آلت مذکر همانند مرد به طور معمول به میل به سهیم شدن در آلت مذکر او از طریق دهان، مقعد یا واژن در یک عمل مقاربتگونه مبدل میگردد. انواع تصعیدها و واکنشها نشان میدهند که هیچ زنی از مرحله اولیه رشک آلت رهایی نمییابد، لیک نگارنده کاملاً با کارن هورنای، هلن دویچ، ملانی کلاین و سایر پژوهشگران در این دیدگاهشان موافق است که آنچه در رواننژندیها بهمثابه رشک آلت با آن مواجه میشویم، تنها بخش کوچکی از این خاستگاه ناشی میشود. ما بایستی بین چیزی که شاید بتوان آن را رشک آلت پیشااُدیپی و پسااُدیپی (به طور دقیقتر، رشک آلت خودشهوتانگیز[۱۸] و برونشهوتانگیز[۱۹]) نامید، تمایز قائل شویم و نگارنده قائل به این امر است که از نظر بالینی، مورد دوم از اهمیت بیشتری برخوردار است. همانطور که فعالیتهای خودارضایی و سایر اعمال خود-شهوتانگیز اهمیت اصلی خود را مدیون بازسرمایهگذاری از منابع دگرشهوتانگیز هستند، بایستی تشخیص دهیم که بسیاری از پدیدههای بالینی به کارکرد دفاعی واپسروی وابستهاند که اخیراً فروید بر آن تأکید کرده است. این محرومیت ناشی از ناامیدی مداوم از اینکه هرگز به او اجازه داده نمیشود تا در آمیزش با پدر، آلت مذکر را سهیم شده و یا از این طریق صاحب فرزند گردد، میل اولیه دختر به تملک آلت مذکر را مجدداً فعال میسازد. بر طبق نظریهای که در سطور فوق مطرح گردید، این محرومیت است که به مثابه موقعیت غیرقابل تحمل تلقی میگردد، چرا که معادل با وحشت بنیادین آفانیسیس است. همانگونه که در مباحث پیشین تبیین گردید، احساس گناه و تقویت سوپرایگو، اولین و تغییرناپذیرترین دفاع در برابر محرومیت غیرقابل تحمل به شمار میرود. لیک این راهحلی به غایت سلبی است؛ لیبیدو نیز بایستی به نحوی به ظهور و بروز درآید.
در این وضعیت تنها دو راه ممکن برای جریان یافتن لیبیدو وجود دارد، گرچه که البته، هر دو را میتوان امتحان کرد. به طور کلی، دختر بایستی بین قربانی کردن دلبستگی شهوانی خویش به پدر و قربانی کردن زنانگی خود، یعنی همانندسازی مقعدی با مادر، یکی را انتخاب کند. یا بایستی اُبژه را با اُبژهٔ دیگری معاوضه کرد، یا باید از آرزو دست کشید؛ نگهداشتن هر دو ناممکن است. یا باید از پدر یا از واژن (شامل واژنهای پیشاتناسلی) دست کشید. در حالت اول، آرزوهای زنانه در سطح بزرگسالی شکل میگیرند، یعنی جذابیت شهوانی پراکنده (خودشیفتگی)، نگرش مثبت واژنی نسبت به آمیزش که به بارداری و زایمان منجر میشود، و به اُبژههای قابل دسترستری منتقل میشوند. در حالت دوم، پیوند با پدر حفظ میشود، لیک رابطهٔ اُبژهای در آن به همانندسازی تبدیل میشود، یعنی عقدهٔ آلت مذکر شکل میگیرد.
در بخش بعدی، به شیوه دقیق عملکرد این دفاع همانندسازی پرداخته خواهد شد، لیک نکتهای که در حال حاضر مایلم بر آن تأکید ورزم، همانا همایندی جالب توجهی است که بدین ترتیب میان راهحلهای عقده اُدیپ در دو جنس برقرار میگردد، پدیدهای که پیشتر توسط هورنای بدان اشاره شده است. پسر بچه نیز به واسطه محرومیت ناگزیر از امیال مرتبط با محرمآمیزی، با خطر «آفانیسیس»، همان بیم مأنوس اختگی، مورد تهدید واقع میشود. او نیز بایستی میان تغییر دادن میل و تغییر دادن اُبژه، به عبارت دیگر میان صرف نظر کردن از مادر خویش و صرف نظر کردن از مردانگیاش (عضو تناسلیاش)، دست به انتخاب بزند. بدینسان به تعمیمی دست یافتهایم که به طور یکسان در پسر و دختر صادق است: ایشان در مواجهه با «آفانیسیس» ناشی از محرومیت اجتنابناپذیر، بایستی یا از جنس خود یا از محرمآمیزی صرف نظر نمایند؛ چیزی که نمیتوان آن را حفظ کرد، مگر به بهای ابتلا به رواننژندی، محارم «دگرشهوتانگیز[۲۰]» و «برونشهوتانگیز[۲۱]» است، یعنی یک ارتباط اُبژهایِ محرمآمیزانه. در هر دو مورد، موقعیت دشوار اولیه، همان موقعیت ساده لیک بنیادینی است که از اتحاد آلت مذکر و واژن ناشی میشود. به طور معمول، این اتحاد با غلبه بر عقده اُدیپ امکانپذیر میگردد. از دیگر سوی، هنگامی که راهحل وارونه مورد امتحان قرار گیرد، تمامی مساعی به منظور اجتناب از این اتحاد صورت میپذیرد، چرا که این اتحاد با بیم «آفانیسیس» قرین است.
فرد، خواه مذکر و خواه مؤنث، تمامیت جنسی خویش را با در اختیار داشتن اندام تناسلی جنس مخالف تعریف میکند و به طرز بیمارگونهای به آن وابسته میشود. پسران میتوانند این کار را با به کارگیری دهان یا مقعد به عنوان اندام تناسلی زن (نسبت به مردی دیگر یا زنی با خصائص مردانه) انجام دهند، وگرنه به صورت نیابتی، اندام تناسلی زنی را که خود را با او همهویت میپندارند، تصاحب نمایند؛ در حالت دوم، ایشان به زنی که این «شیء گرانبها» را داراست، وابسته میگردند و در صورت غیاب او یا چنانچه در رفتار وی، دشواریای در دسترسی به این اندام پدید آید، دچار اضطراب میشوند. برای دختران نیز همین دو راه وجود دارد و ایشان به طرز بیمارگونهای وابسته به آن میشوند که یا خود به طور ذهنی آلت مذکر را دارا باشند یا اینکه دسترسی کامل به عضو تناسلی مردی که با او همهویت شدهاند، داشته باشند. چنانچه این «شرط وابستگی» (مشابه مفهوم «شرط عشق» فروید) برآورده نشود، افراد، چه زن و چه مرد، به وضعیتی از «آفانیستیک» نزدیک میگردند، یا به عبارتی سادهتر، احساس اختگی میکنند. بنابراین، ایشان میان توانمندی بر اساس ارضای معکوس و آفانیسیس در نوسان هستند. به عبارت سادهتر، یا اندامی از جنس مخالف در اختیار دارند یا هیچکدام؛ در اختیار داشتن اندام جنسی همجنس خودشان به هیچ وجه مطرح نیست.
حال، ضرورت دارد به دومین پرسش از دو پرسش اصلی خویش روی آوریم، یعنی تمایز در تکوین زنان دگرجنسگرا و همجنسگرا. به این تمایز در مباحثمان در خصوص دو راهحل جایگزین برای حل عقده اُدیپ اشاره گردید، اکنون بایستی به نحو مبسوطتری به آن پرداخته شود. آن انحرافی که پیشتر به آن اشاره نمودیم (که البته همواره به منزلهٔ یک درجهبندی است) –میان کسانی که جایگاه لیبیدو-اُبژهشان (پدر) را تسلیم میکنند و آنان که جایگاه لیبیدو-سوژه (جنسیت) را تسلیم میکنند– میتواند در خود بستر همجنسگرایی نیز تعقیب شود. در اینجا میتوان دو گروه کلی را از یکدیگر تفکیک نمود: (۱) آنان که دلبستگی خویش به مردان را حفظ مینمایند، لیک مأوای دلشان آن است که از سوی مردان به مثابه یکی از خودشان پذیرفته شوند. به این گروه، آن دسته از زنان آشنایی تعلق دارند که دائماً از بیعدالتی سرنوشت زنان و بدرفتاری مردان با آنان شکایت مینمایند. (۲) آنان که علاقهای به مردان ندارند یا علاقهشان بسیار کمرنگ است، لیک میلشان بر زنان متمرکز شده است. تحلیل نشان میدهد که این علاقه به زنان، یک راه نیابتی برای لذت بردن از زنانگی است؛ آنان صرفاً از زنان دیگر به منظور به نمایش درآوردن این زنانگی برای خویش بهره میبرند.
تشخیص آن دشوار نیست که گروه اول با طبقهای در تقسیمبندی پیشین ما مطابقت دارد که در آن جنس سوژه تسلیم میشود، حال آنکه گروه دوم با کسانی مطابقت دارد که اُبژه (پدر) را تسلیم میکنند و او را از طریق همانندسازی جایگزین میکنند. برای دستیابی به وضوح بیشتر، این عبارت فشرده را بسط خواهم داد. اعضای گروه اول جنس خویش را مبادله میکنند، لیک نخستین اُبژهٔ عشق خویش را حفظ میکنند؛ با این حال، رابطهٔ اُبژهای با همانندسازی جایگزین میشود و هدف لیبیدو، کسبِ بازشناسی این همانندسازی از سوی اُبژهٔ پیشین است. اعضای گروه دوم نیز خود را با اُبژهٔ عشق همانندسازی میکنند، لیک پس از آن، علاقهٔ بیشتر به او را از دست میدهند؛ رابطهٔ اُبژهای بیرونی ایشان با زن دیگر بسیار ناقص است، چرا که او صرفاً از طریق همانندسازی، زنانگیِ خودِ ایشان را بازنمایی میکند و هدفشان، بهرهمندی نیابتی از ارضای این زنانگی به دست مردی نامرئی (پدرِ جذبشده در خودشان) است.
بدین ترتیب، همانندسازی با پدر در تمامی اشکال همجنسگرایی رایج است، گرچه در گروه اول به طور کاملتری نسبت به گروه دوم پیش میرود، جایی که به شکلی نیابتی، همچنان مقداری از زنانگی حفظ میگردد. تردید اندکی وجود دارد که این همانندسازی، کارکرد واپسرانی میلهای زنانه را بر عهده دارد. این کارکرد، کاملترین انکار قابل تصور اتهام در بر داشتن میلهای زنانهٔ گناهآلود است، چرا که چنین ادعا میکند: «به هیچ وجه نمیتوانم برای ارضای خود، آلت مذکر را طلب کنم، چرا که از پیش، خود یکی از آنها را دارم، یا به هر روی، چیزی جز یکی از آنها که دارم را نمیخواهم.» بر اساس نظریهای که پیشتر در این مقاله بسط داده شد، این امر، کاملترین دفاع در برابر خطر «آفانیسیس» ناشی از محرومیت ارضا نیافتهٔ امیالِ محرمآمیزی را تضمین میکند. دفاع مذکور در واقع به حدی به خوبی طراحی شده است که جای تعجب نیست اگر نشانههای آن در تمامی دخترانی که مرحلهٔ اُدیپیِ رشد را طی میکنند، قابل تشخیص باشد، هرچند میزان تداوم آن در مراحل بعدی به شدت متغیر است. حتی جسارت میکنم و نظر میدهم که فروید هنگامی که مرحلهٔ «قضیبی[۲۲]» را در رشد زنانه، مطابق با مرحلهٔ همتای آن در رشد مردانه، مطرح نمود (یعنی مرحلهای که در آن به نظر میرسد تمامی علاقه صرفاً به آلت مذکر مرتبط است و اندام واژنی یا پیشواژنی به کلی نادیده گرفته میشود)، بیش از آنکه تحلیلی نهایی از وضعیت واقعی لیبیدویی در آن مرحله ارائه دهد، توصیفی بالینی از آنچه قابل مشاهده است، ارائه کرده است؛ چرا که به نظر من محتمل است مرحلهٔ قضیبی در دختران عادی، صرفاً شکلی خفیف از همانندسازی با عضو تناسلی پدر در همجنسگرایان زن و، مشابه آن، ماهیتی ثانویه و دفاعی داشته باشد.
همانطور که هورنای اشاره کرده است، برای دختری که بخواهد موقعیت زنانه را حفظ کند و فقدان آلت مذکر در خود را بپذیرد، این امر اغلب نه تنها به معنای جرأت داشتن امیال اُبژهمحورِ محرمآمیزی است، بلکه همچنین به معنای خیالپردازیای است که بر اساس آن، وضعیت جسمانی او نتیجهٔ تجاوزِ اختگی است که زمانی در گذشته توسط پدر صورت گرفته است. بنابراین، همانندسازی با آلت مذکر، انکاری از هر دو شکل احساس گناه است: هم میل به وقوع رابطهٔ محرمآمیزانه در آینده و هم خیالپردازیِ تحققیافتهٔ آرزو مبنی بر وقوع گذشتهٔ آن. او همچنین به مزیت بیشترِ این همانندسازی دگرجنسگرا برای دختران نسبت به پسران اشاره میکند، چرا که این مزیت دفاعی که برای هر دو جنس مشترک است، در دختران با تقویت خودشیفتگی ناشی از منابع پیشینِ پیشاُدیپیِ رشک (ادرار، نمایشگری و خودارضایی) مستحکم میشود و در پسران با ضربهای که بر اثر پذیرش اختگی بر خودشیفتگی وارد میآید، تضعیف میگردد.
همانطور که این همانندسازی باید به عنوان پدیدهای همهگیر در میان دختران جوان در نظر گرفته شود، باید دلایل دیگری را جستجو کنیم که این امر را به طور فوقالعادهای و با چنین شیوهٔ مشخصی در میان کسانی که بعداً همجنسگرا میشوند، تشدید میکند. در اینجا بایستی نتایج خود را در این مورد حتی مختصرتر از موارد قبلی ارائه دهم. به نظر میرسد عوامل بنیادی –و تا جایی که قابل مشاهده است، ذاتی– که در این ارتباط قاطع هستند، دو مورد باشند: به ترتیب، شدت غیرمعمول اروتیک دهانی و سادیسم. این عوامل در تشدید مرحلهٔ دهانی-سادیستی همگرا میشوند، که من تمایل دارم آن را به طور خلاصه، به عنوان ویژگی مرکزیِ تکوینِ همجنسگرایی در زنان در نظر بگیرم.
سادیسم نه تنها خود را در تجلیات عضلانی شناختهشده، به همراه مشتقات متناظر آن در شخصیت نشان میدهد، بلکه همچنین کیفیاتی بهویژه فعال (فشار دادن) را به تکانههای کلیتوریس القا میکند، که به طور طبیعی ارزش هر آلت مذکر قابل دستیابی در خیالپردازی را افزایش میدهد. با این حال، مشخصترین تجلی سادیسم را میتوان در تکانهٔ دهانی-سادیستیِ ربودنِ آلت مذکر از مرد با عمل گاز گرفتن یافت. هنگامی که، به طور معمول، مزاج سادیستی با دگرگونی سریعِ مهر به کین، همراه با افکار شناختهشدهٔ بیعدالتی، رنجش و انتقام همراه باشد، خیالپردازیهای گزیدن، هم میل به کسب آلت مذکر از طریق زور و هم تکانهٔ انتقامجویی از مرد از طریق اخته کردن او را ارضا میکند.
تکوین بالای اروتیسم دهانی به طرق گوناگون که از طریق پژوهشهای آبراهام و ادوارد گلاور به خوبی شناخته شدهاند، تجلی مییابد؛ این تجلیات در سطح آگاه میتوانند مثبت یا منفی باشند. با این حال، ویژگی ویژهای که بایستی بدان توجه کرد، اهمیت زبان در چنین مواردی است.
همانندسازی زبان با آلت تناسلی، که فلوگل و بنده به تفصیل به آن پرداختهایم، در برخی از زنان همجنسگرا به درجهای فوقالعاده کامل میرسد. مواردی را مشاهده کردهام که در آنها زبان جایگزینی تقریباً کاملاً رضایتبخشی برای آلت مذکر در فعالیتهای همجنسگرایانه بوده است. بدیهی است که تثبیت بر نوک پستان که در اینجا تلویحاً به آن اشاره میشود، از طریق دو مسیر به تکوین همجنسگرایی دامن میزند. این امر گذار دختر از حالت مقاربت دهانی به مقاربت واژنی را دشوارتر میکند و همچنین رجوع مجدد به زن را به عنوان اُبژهٔ لیبیدو تسهیل مینماید.
در این مرحله، همبستگی جالب دیگری را میتوان برقرار نمود. به نظر میرسد دو عامل مذکور پیشین، یعنی اروتیسم دهانی و سادیسم، تناظر بسیار خوبی با دو طبقهٔ همجنسگرایان داشته باشند. در جایی که اروتیسم دهانی برجستهتر از آن دو باشد، فرد به احتمال زیاد به گروه دوم (علاقه به زنان) تعلق خواهد داشت و جایی که سادیسم برجستهتر باشد، به گروه اول (علاقه به مردان).
بایستی اشارهای به عوامل مهم تأثیرگذار بر تکوین بعدی همجنسگرایی زنانه شود. همانطور که بیان کردیم، دختر برای محافظت از خود در برابر «آفانیسیس»، موانع متعددی، به ویژه همانندسازی با آلت مذکر علیه زنانگی خود برپا میسازد. از میان این موانع، حس شدید گناه و محکومیت پیرامون امیال زنانه، که غالباً ناخودآگاه است، از جایگاه برجستهای برخوردار است. به عنوان مددی برای این سد گناه، این ایده پرورش مییابد که «مردان» (یعنی پدر) مخالفتی سرسختانه با امیال زنانه دارند. او برای کمک به محکومیت خویش از این امیال، مجبور میشود باور کند که همهٔ مردان در اعماق وجودشان زنانگی را رد میکنند. در تلاقی با این موضوع، این بخت بد وجود دارد که بسیاری از مردان واقعاً نکوهشگری نسبت به تمایلات جنسی زنان را به همراه ترس از اندام تناسلی زن بروز میدهند. دلایل متعددی برای این امر وجود دارد که در اینجا نیازی به ورود به آنها نیست؛ همگی این دلایل حول محور عقدهٔ اختگی مردانه میچرخند. با این حال، زن همجنسگرا با اشتیاق بر هرگونه تجلی این نگرش چنگ میزند و گاه میتواند از طریق آن، باور عمیق خویش را به یک نظام توهمی کامل تبدیل کند. حتی در اشکال خفیفتر، این امر کاملاً رایج است که هم مردان و هم زنان کل «کهتری» مفروض زنان را به تأثیرات اجتماعیای نسبت دهند که تمایلات درونیتر به شیوهای که ذکر آن رفت، از آنها بهرهبرداری کردهاند.
در خاتمه، نکاتی را در خصوص موضوعات بیم و مجازات در میان زنان به طور کلی بیان خواهم کرد. اندیشههای مرتبط با این موارد ممکن است عمدتاً به مادر یا عمدتاً به پدر مرتبط باشند. بر اساس تجربهٔ من، حالت اول بیشتر مشخصهٔ زنان دگرجنسگرا و حالت دوم بیشتر مشخصهٔ زنان همجنسگراست. به نظر میرسد حالت اول، تلافی سادهای به ازای امیال مرگبار علیه مادر باشد، کسی که دختر را با قرار گرفتن میان او و پدر، با پس زدن دختر یا با هر روش دیگری که مانع تحقق امیال محرمآمیزانهٔ او شود، مجازات خواهد کرد. پاسخ دختر تا حدودی حفظ زنانگی خویش به بهای چشمپوشی از پدر و تا حدودی نیز دستیابی به ارضای نیابتی امیال محرمآمیزانهٔ خویش در تخیل از طریق همانندسازی با مادر است.
هنگامی که بیم عمدتاً به پدر مربوط باشد، مجازات به شکل آشکار، محرومیت او از ارضای خواستههای دختر را به خود میگیرد و این امر به سرعت به ایدهٔ عدم تأیید او از این خواستهها مبدل میشود. سرزنش و رها کردن، ابرازهای شایع و آگاهانهٔ این مجازات هستند. چنانچه این محرومیت در سطح دهانی رخ دهد، پاسخ، دلخوری و خیالپردازیهای انتقامجویانه و اختهسازی (گاز گرفتن) است. اگر این محرومیت در سطح مقعدی بعدی رخ دهد، نتیجهٔ آن نسبتاً مطلوبتر است. در اینجا دختر موفق میشود امیال شهوانی خود را با ایدهٔ مجازات شدن در یک عمل واحد، یعنی تجاوز مقعدی-واژنی، ترکیب کند؛ بدیهی است که خیالپردازیهای رایج کتک خوردن، مشتق شدهٔ این امر هستند. همانطور که در بالا اشاره شد، این یکی از راههایی است که در آن محرمآمیزی با اختگی مساوی تلقی میشود، به نحوی که خیالپردازیِ آلت مذکر، حفاظی در برابر هر دو باشد.
حال میتوانیم مهمترین نتایج حاصل شده در اینجا را خلاصه کنیم. به دلایل مختلف، هم پسران و هم دختران تمایل دارند به میل جنسی صرفاً از منظر آلت مذکر نگاه کنند و برای تحلیلگران ضروری است که در این زمینه شکاک باشند. همانطور که فروید اشاره کرده است، مفهوم «اختگی» باید تنها برای آلت مذکر به کار رود و نبایستی با مفهوم «نابودیِ تمایلات جنسی» اشتباه گرفته شود، که برای آن اصطلاح «آفانیسیس» پیشنهاد میشود. محرومیت از برآورده شدن امیال جنسی در کودک، ترس از «آفانیسیس» را برمیانگیزد، به عبارتی معادل بیم از ناکامی است. احساس گناه بیشتر از درون و به عنوان دفاعی در برابر این وضعیت پدیدار میشود تا اینکه تحمیلی بیرونی باشد، هرچند کودک از هرگونه «رضایت اخلاقی» در دنیای بیرون بهرهبرداری میکند.
مرحلهٔ اروتیک دهانی در دختر جوان مستقیماً به مراحل مقاربت دهانی و کلیتورال منتقل میشود و سپس مرحلهٔ اول به مرحلهٔ اروتیک مقعدی میرود؛ بدین ترتیب، دهان، مقعد و واژن برای اندام تناسلی زنانه یک مجموعه معادل را تشکیل میدهند. واپسرانی امیال محرمآمیزانه به عنوان دفاعی در برابر آنها، منجر به واپسروی به رشک آلت در دورهٔ پیشا-اُدیپی (خودانگیزی شهوانی) میشود. رشک آلت که به صورت بالینی با آن مواجه میشویم، عمدتاً از این واکنش در سطح دگرانگیزی-شهوانی نشأت میگیرد، و همانندسازی با پدر اساساً انکار زنانگی را نشان میدهد. «مرحلهٔ قضیبی» فروید در دختران احتمالاً یک ساختار دفاعی ثانویه است تا یک مرحلهٔ واقعی از رشد.
برای اجتناب از رواننژندی، هم پسر و هم دختر بایستی به همان شیوه بر کشمکش اُدیپی غلبه کنند: آنها میتوانند یا اُبژهٔ عشق یا جنسیت خود را تسلیم کنند. در راهحل همجنسگرایانهٔ دومی، آنها به تصاحب خیالی اندام تناسلی جنس مخالف وابسته میشوند، خواه به طور مستقیم یا از طریق همانندسازی با فرد دیگری از آن جنس. این امر منجر به دو شکل اصلی همجنسگرایی میشود.
عوامل اساسی که تعیین میکنند یک دختر تا چه حد هویتیابی با پدر را به گونهای شدید شکل میدهد که یک وارونگی بالینی را تشکیل دهد، به طور خاص اروتیک دهانی و سادیسم بسیار شدید هستند که معمولاً در یک مرحلهٔ دهانی-سادیستی شدید با هم ترکیب میشوند. اگر عامل اول از این دو برجستهتر باشد، وارونگی به شکل وابستگی به زن دیگری با فقدان علاقه به مردان درمیآید؛ سوژه مذکر است، لیک از طریق همانندسازی با زن زَنانه که او را با جانشین آلت مذکر، به طور معمول زبان، ارضا میکند، از زنانگی نیز لذت میبرد. برجستگی عامل دوم منجر به درگیری با مردان میشود، خواست این است که آنها ویژگیهای مردانهٔ فرد را به رسمیت بشناسند؛ این نوع است که اغلب نسبت به مردان احساس دلخوری نشان میدهد و دربارهٔ آنها خیالپردازیهای اختهسازی (گاز گرفتن) دارد.
زن دگرجنسگرا بیشتر از زن همجنسگرا از مادر میترسد، حال آنکه ترس زن همجنسگرا حول محور پدر میچرخد. مجازاتی که در مورد دوم از آن بیم میرود، محرومیت (رها کردن) در سطح دهانی و کتک زدن در سطح مقعدی (حملهٔ مقعدی) است.
این مقاله با عنوان «The Early Development of Female Sexuality» در مجلهٔ بینالمللی روانکاوی منتشر شده و توسط مهدی میناخانی ترجمه و در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۴۰۳، به مناسب ۸ مارس، در ویژهنامهٔ زن وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] penis
[۲] castration
[۳] August Stärcke
[۴] partial threat
[۵] aphanisis
[۶] æsthetic enjoyment
[۷] summum bonum: اصطلاحی لاتین که معادل آموزه خیر در فلسفه یونان باستان است. و نخستین بار توسط سیسرون فیلسوف و سیاستمدار رومی به کار برده شدهاست. و عموماً و فی نفسه به عنوان هدف تلقی میشود (م. ویکیپدیا)
[۸] auto-erotism
[۹] allo-erotic cathexis
[۱۰] ونوس، ایزدبانوی رومی است که مأموریت او شامل عشق، زیبایی، میل، رابطهٔ جنسی، باروری، خوشبختی و پیروزی است.
[۱۱] اَدونیس، در اسطورههای یونان، نماد طبیعت و تجدید حیات سالانهٔ آن است.
[۱۲] فرمانروای عالم اموات یونانی بود. او پرسیفونه را ربود تا همسرش و ملکه قلمروش شود.
[۱۳] ملکهٔ جهان زیرین و همسر خدای مردگان، پلوتو است.
[۱۴] Helene Deutsch
[۱۵] moralisches Entgegenkommen
[۱۶] fellatio
[۱۷] penis-envy
[۱۸] auto-erotic
[۱۹] allo-erotic
[۲۰] hetero- erotic
[۲۱] allo-erotic
[۲۲] phallic
- 1.چرا مراجعه به پزشک زنان اغلب تجربهای ناخوشایند است؟
- 2.اقتدار و بازنگری خانواده یا “جهان بدون پدران“؟
- 3.سرگیجهٔ زمانی: تناقضات پیری
- 4.زنان سلیطه: جهتدهی پرخاشگری زنانه به سمت توانمندی زنان و ساکت کردن پدرسالاری
- 5.امر زنانه و تصورات نوین از مادرانگی
- 6.تجربهٔ بدن در تحلیل زنی سالخورده
- 7.خیلی دیر: دوسوگرایی دربارهٔ مادرشدن، حق انتخاب و زمان
- 8.همانندزدایی از مادر: اهمیت ویژه برای پسر
- 9.ضمیر ناآگاه پیرامون زنان چه میداند؟
- 10.روح خانوادگی و بازتولید اجتماعی
- 11.رشد اولیهٔ میل جنسی زنانه