منطق اُبژه
منطق اُبژه
مقدمۀ مترجم:
متنی که پیش رو دارید ششمین بخش از مجموعۀ «تجربۀ سوژگانی و منطق دیگری» اثر روملو لاندر است (بخش اول با عنوان «منطق میل» را از اینجا، بخش دوم با عنوان «منطق دال» را از اینجا و بخش سوم با عنوان «سه ساحت و مسئلۀ برومهای» را از اینجا بخش چهارم با عنوان «منطق اضطراب» را از اینجا بخش پنجم با عنوان «منطق فالوس» را از اینجا میتوانید مطالعه کنید). لاندر که روانکاوی عضو انجمن بینالمللی روانکاوی است هدف خویش از به تقریر درآوردن این متن را «سادهتر ساختن خوانشِ لکان» میداند و این اثر را جهت معرفی آرای لکان به روانکاوان عضو این نهاد، خصوصاً روانکاوان آمریکایی میداند. به همین سبب در باب این اثر میبایست دو نکته را نظر داشت. نخست این که این اثر برای روانکاوانی تعبیه شده است که با ایدههای بدیع لکانی در فضای روانکاوی آشنا نیستند و دوم این که این اثر هرگز مرجع بسندهای برای روانکاوانی که مشتاق به آشنایی بیشتر با آثار لکاناند نیست. در باب خود متن نیز باید دانست که با وجود این که اثر دست به سادهسازی ایدههای لکان زده اما باز هم این ایدهها پیچیده و دیریاب هستند و علت آن را میبایست در خود انسان جستجو کرد. تجربۀ انسانی به عنوان موجودی که در زبان و فرهنگ زاده میشود تجربهای است پیچیده و از این رو هر تئوری که بخواهد در این باب «عمل» کند میبایست این پیچیدگیهای ظریف آدمی را در نظر بگیرد. پس اگر بخشی از متن را متوجه نشدید نگران نشوید، این تجربۀ هر دانشآموزی در این حوزه است و باید دانست فهمیدن تنها از راه کنش معوق امکانپذیر است. همچنین در هر فصل ممکن است با اصطلاحاتی رو به رو شوید که آنها را در ادامۀ مجموعه خواهید خواند و این امر به درک بهتر شما کمک خواهد کرد. اگر در باب ترجمه و مشکلات احتمالی آن نظری داشتید حتماً با ما در میان بگذارید. |
اُبژهای واجد دو سیما
مفهوم اُبژه در روانکاوی واجد سیمایی دوگانه است، از سویی اُبژهٔ رانه را داریم و از سوی دیگر، اُبژهٔ میل. اگر به طور معمول از منطق رانه پیروی کنیم، روانکاوی هر چیزی که به یک بازنمایی روانی بدل میشود را اُبژه مینامد. یعنی هر چیزی که تصویر ادراکشدهاش از طریق اندامهای حسی، از حیث انرژی بارور گردد؛ یعنی سرمایهگذاری لیبیدویی دریافت کرده یا تصرف[۱] شود اُبژه است. در این صورت آنچه ادراک شده است به یک بازنمایی ذهنی یا اُبژهای که هستی روانی دارد بدل میشود. در این صورت رانهها و گشت و گذار آنها پیرامون امر ادراکشده به مفهوم روانکاوانه و اساسی اُبژه هستی میدهند.
اُبژهٔ رانه
در آغاز حیات، اندامهای بینایی، بویایی و شنوایی در شکلگیری اُبژهٔ روانی اهمیتی بسزا دارند. کودکانی که نابینا زاده میشوند، در رابطهٔ خویش با پیکر مادر و در ساخت بازنماییهای روانی دچار دشواریهایی عظیم میشوند. تنها آن مادرانی که از ظرفیت کافی برای خیالورزی[۲] و همچنین ارتباط کلامی و لمسی برخوردارند، قادر خواهند بود فرزندان نابینای خود را در ساختن اُبژهٔ مادرانه از طریق حواس دیگر یاری رسانند و بدین صورت آنان را از انزوای اوتیستی برهانند. در اینجا میتوان دید که چگونه اُبژهٔ رانه در ابتدا بر نیاز زیستی استوار است. نیازها و منازعه برای بقا زمینهٔ ظهور اُبژهٔ رانه را فراهم میآورند؛ همان اُبژهای که از طریق همسانسازی[۳]، حیات ذهنی سوژه را شکل میدهد. اُبژهٔ میل نیز در نتیجهٔ غیاب (یا کمبود) اُبژهٔ نخستین پدیدار میشود. این اُبژهٔ «در کمبود» به مفهومی بنیادین در نظریهٔ روانکاوی لکان بدل خواهد شد. فروید و بعدها لکان، با شرح و تفصیل بسیار، خصلت ویژهای که این اُبژه در روانکاوی کسب میکند را مورد بحث قرار دادهاند. مقصود من در اینجا همان کیفیت غیاب است.
فروید و اُبژههایش
فروید اهمیت بازی فورت-دا و رابطهٔ آن را با اُبژهٔ از دست رفته را خاطرنشان کرده است. این ایدهٔ فرویدی ما را در فهم پدیدهٔ تکرار یاری میرساند و بر اهمیت کنش در تکوین سوژه نیز تأکید میورزد. در همین کنش انسانی است که اظهار امکان پذیر میشود. گاه برای سوژه ضروری است که از ظرفیتی برای تخطی برخوردار باشد تا اظهارِ ضروری خود را تولید کند.
تصرف اُبژه
فروید میگوید اُبژهٔ یک رانه آن چیزی است که رانه در رابطه با آن یا از طریق آن، قادر به دستیابی به هدف خویش است. در اینجا اُبژه ابزاری است برای رسیدن به ارضای رانه؛ در واقع سوژه اُبژه را بهنحوی لیبیدویی سرمایهگذاری میکند. این اُبژه امری است ممکن و غیرمعین، یعنی بنا بر نیاز زیستی تعیین نشده است. برعکس، اُبژه تکینگی تاریخ سوژه را تعیین میکند؛ همچون یک انتخاب پدیدار میشود و حیات جنسی آیندهٔ سوژه را رقم خواهد زد.
اُبژههای جزئی[۴]
فروید هنگام اشاره به مناطق شهوتزای بدن[۵]، از رانههای جزئی سخن میگوید. در برخی اشارات وی مفهوم رانهٔ جزئی در عین حال مفهوم اُبژهٔ جزئی را نیز در خود مستتر دارد. با این حال تنها ملانی کلاین بود که در این باب به تأمل پرداخته و اُبژهٔ جزئی و اُبژهٔ تام[۶] را در رشد آغازین کودک امری بنیادین میشمارد.
شکاف[۷] در اُبژه
شکاف در اُبژه به شکافتن بازنمایی اُبژه و پسرانش وجوه آشفتهساز یا ناخوشایند آن اشاره دارد. این پسرانش امکان به کار افتادن سازوکاری دیگر، یعنی فرافکنی[۸] را نیز در بر میگیرد. هنگامی که بازنمایی اُبژه شکافته شد، بخشی از این بازنمایی پسرانده و سپس فراکنده میشود. در این حالت ما با یک شکاف افقی روبهرو هستیم. اما پیرامون انکار[۹] که متضمن حضور قهری سازوکار شکاف است، ما با شکاف در اُبژه و در سوژه به شکل عمودی مواجه خواهیم بود. در درجهٔ نخست، ایگو مقتضیات واقعیت را انکار کرده و پس از آن سوژه شکافته میشود. اینگونه در سوژه دو واقعیت متضاد کنار یکدیگر همزیستی میکنند، بهگونهای که چیزها در آن واحد هم هستند و هم نیستند. این ضرب المثل اسپانیایی نمونهٔ جالبی است؛ «من به جادوگر اعتقاد ندارم، اما وجود که دارند.» هنگامی که انکار به کشف تفاوت آناتومیک جنسها در کودکی ارجاع دارد، ساختاری روانکژانه[۱۰]پدیدار میشود. (و طی آن کودک در آن واحد آلت مادر را هم میبیند و هم نمیبیند.) در مورد رواننژندی نیز بخشهای دیگری از واقعیت که به تفاوتهای آناتومیک میان جنسها ارجاع ندارند انکار میشوند.
اُبژهٔ اتکای
فروید در مقالهٔ خویش «درآمدی بر نرگسانگی» این اُبژه را بهمثابهٔ نمونهٔ آغازین رابطهٔ نرگسانه توصیف و آن را بهمنزلهٔ نوعی غریب از رابطهٔ عشقی تعریف میکند. اُبژهٔ اتکایی تنها زمانی برای سوژه اهمیت دارد که برای ارضای نیاز فعلی سوژه ضروری باشد.
اُبژهٔ عشق
فروید میان اُبژهٔ عشق و اُبژهٔ رانه تمایز قائل میشود. اُبژهٔ عشق (و نفرت) به آنچه فروید در مقام رابطهٔ ایگو با یک اُبژهٔ ارضاکننده یا ناکامکننده توصیف میکند ارجاع دارد. اما به هر روی کار فروید پیرامون نرگسانگی، تشخیص موضع وی را در قبال اُبژهٔ عشق (و نفرت) دشوار میسازد.
ملانی کلاین و اُبژههایش
نظریهٔ کلاین به گونهای تام و تمام به اُبژه ارجاع دارد، او از اُبژهٔ جزئی و اُبژهٔ تام، اُبژهٔ خوب و اُبژهٔ بد سخن میگوید. بحثبرانگیزترین و جنبهٔ ایدههای او دیدگاهش پیرامون تمامیمت اُبژه و مفهوم اُبژهٔ تام است.
جدال بر سر اُبژهٔ تام
کلاین و برخی نویسندگان پساکلاینی بر این باورند که ممکن است رانهها از جزئی به تام حرکت کنند و جنسینگی بهاصطلاح پختهای را تولید کنند که به جنسینگی تناسلی و اُبژهٔ تام گره خورده است. اُبژهٔ تام در جنسینگی پخته هماهنگ و سالم خواهد بود. این شیوهٔ تفکر با اندیشهٔ لکان (که با این حال، سایر ایدههای کلاین را میپذیرد) ناسازگار است. لکان تأکید داشت که رانه به سبب تنوع بیپایانش ضرورتاً از طریق رانهٔ جزئی وجود خواهد داشت. او تأکید کرده که چیزی به نام امر تناسلی و اُبژهٔ تام یا پختگی بزرگسالی وجود ندارد. لکان تنها به اُبژهای ویژه اهمیت میدهد که نه اُبژهٔ جزئی است و نه اُبژهٔ تام، بلکه یک اُبژهٔ توپولوژیک است که آن را اُبژه a مینامد و خصیصهٔ این اُبژه از دست رفته بودنش است. در نظر او این اُبژهٔ غایب، اُبژهٔ بنیادینِ روانکاوی است.
وینیکات و اُبژهٔ گذاریاش
سوژه این اُبژهٔ گذاری را در درون سوبژکتیویتهٔ یکتای خویش بر میسازد تا در غیاب مادر، جایگزین او شود. این اُبژه در فضایی بینابینی (گذاری)، در دیگریِ ناآگاه و در مقام چیزی متمایز از سوژه، در آنچه وینیکات «مالکیت نه-من» مینامد آفریده میشود. با این حال این اُبژه غیابی دیگر را بازنمایی میکند (جای او را اشغال میکند). پدیدههای گذاری، فضای گذاری و اُبژههای گذاری به اُبژهای ارجاع دارند که کیفیت غیاب را بر دوش میکشند. این مفهوم نزدیکی بسیاری با اُبژهٔ a لکان دارد.
لکان و اُبژههایش
لکان آشکار این نکته را مطرح ساخته که اُبژهٔ روانکاوی اُبژهای غایب است. او گاهاً از این اُبژه با اصطلاح اُبژهٔ کمبود نیز یاد میکند و فروید و لکان هردو بر این باور هستند که مفهوم اُبژه واجد سیمایی دوگانه است، از سویی اُبژهٔ رانه و از سویی اُبژهٔ میل، از سویی وابسته به ارضاء و از سوی دیگر از دست رفته و نشان کمبود.
اُبژه a
پس لکان در سمینار یازدهم پیرامون سنخ نوینی از اُبژه مفهوم پردازی میکند که آن را اُبژهٔ a نام مینهد. این اُبژهای ویژه است چرا که نه تام است و نه جزئی، بلکه باقیماندهای است از ارتباط نخستین با اُبژهٔ آغازین. پس لکان آن را به عنوان اُبژهای در نظر میگیرد که کسی پیرامونش تصوری ندارد. مفهوم پردازی این اُبژه در مقام باقیمانده به پسماندی از رانههای جزئی ارجاع دارد که آگاهانه نیست. این اُبژهٔ میل است (یعنی میل از رانههای جزئی مستقل نمیشود) و لکان بعدها تأکید خواهد کرد که اُبژهٔ a باژهٔ علت میل است.
نمودار کمبود اُبژه
لکان در سمینار چهارمش یعنی ارتباط با اُبژه سه نمود غیاب اُبژه را مطرح میکند که در مقام کمبود اُبژه در نظر گرفته شدهاند. وی در آن سمینار نظر خویش از اُبژه در مقام اُبژهٔ کمبود را بسط میدهد.
مسیر دسترسی |
اُبژه | عامل |
تصویری (ناکامی) | واقع | نمادین |
واقع (محرومیت) | نمادین | تصویری |
نمادین (اختگی) | تصویری | واقع |
باید متذکر شد که این کمبود اُبژه هیچ ربطی به مفهوم هگلی کمبود-هستی ندارد و آن امر با مفهوم کمبود (the lack) مد نظر قرار گرفته میشود. پس ضروری است که میان کمبود-هستی و سوژهٔ واجد کمبود تمایزی قائل شویم.
در این باب میتوان سه عملیات متفاوت را در نظر گرفت که در جدول بالا آمده است. لکان سه طریق برای مطرح ساختن کمبود اُبژه مطرح میکند؛ محرومیت (Privation)، ناکامی (Privation) و اختگی (Castration) و هر کدام را در یکی از ساحتهای سه گانه جای میدهد؛ تصویری، نمادین و واقع. در نهایت او این موضوع را در سه شکل غیاب اُبژه وارد میکند؛ ماهیت کمبود، اُبژهٔ کمبود و عامل کمبود.
من جرأت کردهام سطح دیگری را نیز بیافزایم که لکان در همان سمینار مطرح ساخته و آن را محیط کمبود نامیدهام؛ شامل نیاز، تقاضا و میل.
پس نمودار نهایی اینگونه است:
محیط | مسیر دسترسی | ماهیت | اُبژه | عامل |
مربوط به نیازها |
مربوط به محرومیت (همجوشی آینهای) | ماهیت کمبود در امر واقع است (نمونه بالینی ممکن: سوژهای که از بدو تولد یتیم بوده است) | اُبژهٔ کمبود نمادین است (مفهوم مادر در ساحت نمادین) | عامل کمبود تصویری است (غیاب مادر: غیاب بهمثابهٔ یک ساخت تصویری) |
مربوط به تقاضا | مربوط به ناکامی (مربوط به گسست آینهای) | ماهیت کمبود در ساحت تصویری است (نمونه بالینی ممکن: سوژهای که به دلیل حاملگی خارج از ازدواج دخترش، از شرم رنج میبرد) | اُبژهٔ کمبود در امر واقع است (حاملگی غیرمنتظره بهمثابهٔ امر واقع) | عامل کمبود نمادین است (ارجاع به آرمان در ساحت نمادین) |
مربوط به میل | مربوط به اختگی (مربوط به ضلع سوم نمادین) | ماهیت کمبود نمادین است (نمونه بالینی ممکن: سوژهای که سرمایهگذار است، بحران مالی را تجربه میکند، ورشکست میشود و خودکشی میکند) | اُبژهٔ کمبود تصویری است (مفهوم ثروت بهمثابهٔ امر تصویری) | عامل کمبود امر واقع است (پول بهمثابهٔ یک امر واقع) |
این مقاله با عنوان «The Logic of the object» در کتاب SUBJECTIVE EXPERIENCE AND THE LOGIC OF THE OTHER منتشر شده و توسط خشایار داودیفر ترجمه و در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۴ در بخش آموزش وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] CATHEXIS
[۲] Reverie
هینشلوود میگوید خیال ورزی نخستین بار توسط بیون (۱۹۶۲) به کار گرفته شد تا به حالتی ذهنی اشاره کند که نوزاد از مادر طلب میکند… انگارهٔ اصلی آن است که نوزاد، از طریق «همسانسازی فرافکنانه» حالتی از اضطراب و وحشت را که قادر به معنا بخشیدن به آن نیست و برایش تحملناپذیر مینماید، به ذهن مادر فرافکنی میکند… خیالورزی مادر فرآیندی است که طی آن، این حالت برای نوزاد معنا مییابد.
[۳] identification
[۴] PART-OBJECTS
[۵] erogenous body zones
[۶] total object
[۷] SPLITTING
[۸] projection
[۹] disavowal
[۱۰] perverse structure
- 1.منطق اُبژه
- 2.منطق فالوس
- 3.مقدمهای بر سمینارهای اول و دوم (بخش اول) | ژاک آلن میلر
- 4.اجبار به خوردن و رانهی مرگ | بروس فینک
- 5.کار بالینی لکانی
- 6.منطق اضطراب
- 7.از یاد بردن و به یاد آوردن
- 8.لکان دربارهی عواطف چه میگوید؟
- 9.سه ساحت و مسئلۀ برومهای
- 10.از فروید تا لکان: پرسشی در باب تکنیک
- 11.هیستری- سادهترین روانرنجوری
- 12.منطق دال
- 13.لکان دربارهی عشق چه میگوید؟
- 14.نگاه خیره به مثابه یک اُبژه
- 15.هنر و جایگاه تحلیلگر
- 16.پرخاشگری در روانکاوی | ژک لکان
- 17.چه چیزی در رویکرد لکان به روانکاوی بسیار متفاوت است؟
- 18.مرحله آینهای: آرشیوی محذوف
- 19.مقدمهای بر دیدگاههای بالینی لکان
- 20.در خصوص ارزش رویکرد لکانی در عمل تحلیلی
- 21.تجزیه و تحلیل گفتمان لکانی در روانشناسی؛ هفت عنصر نظری
- 22.ژک لکان کیست؟