skip to Main Content
منطق سوژه

منطق سوژه

منطق سوژه

منطق سوژه

عنوان اصلی: The Logic of the Subject
نویسنده: روملو لاندر
انتشار در: کتاب SUBJECTIVE EXPERIENCE AND THE LOGIC OF THE OTHER
تاریخ انتشار: ۲۰۰۶
تعداد کلمات: ۲۴۵۸ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۱۶ دقیقه
ترجمه: خشایار داودی‌فر

منطق سوژه

مقدمۀ مترجم:

متنی که پیش رو دارید هفتمین بخش از مجموعۀ «تجربۀ سوژگانی و منطق دیگری» اثر روملو لاندر است (بخش اول با عنوان «منطق میل» را از اینجا، بخش دوم با عنوان «منطق دال» را از اینجا و بخش سوم با عنوان «سه ساحت و مسئلۀ برومه‌ای» را از اینجا بخش چهارم با عنوان «منطق اضطراب» را از اینجا بخش پنجم با عنوان «منطق فالوس» را از اینجا بخش ششم با عنوان «منطق اُبژه» را از اینجا می‌توانید مطالعه کنید). لاندر که روانکاوی عضو انجمن بین‌المللی روانکاوی است هدف خویش از به تقریر درآوردن این متن را «ساده‌تر ساختن خوانشِ لکان» می‌داند و این اثر را جهت معرفی آرای لکان به روانکاوان عضو این نهاد، خصوصاً روانکاوان آمریکایی می‌داند. به همین سبب در باب این اثر می‌بایست دو نکته را نظر داشت. نخست این که این اثر برای روانکاوانی تعبیه شده است که با ایده‌های بدیع لکانی در فضای روانکاوی آشنا نیستند و دوم این که این اثر هرگز مرجع بسنده‌ای برای روانکاوانی که مشتاق به آشنایی بیشتر با آثار لکان‌اند نیست.

در باب خود متن نیز باید دانست که با وجود این که اثر دست به ساده‌سازی ایده‌های لکان زده اما باز هم این ایده‌ها پیچیده و دیریاب هستند و علت آن را می‌بایست در خود انسان جستجو کرد. تجربۀ انسانی به عنوان موجودی که در زبان و فرهنگ زاده می‌شود تجربه‌ای است پیچیده و از این رو هر تئوری که بخواهد در این باب «عمل» کند می‌بایست این پیچیدگی‌های ظریف آدمی را در نظر بگیرد. پس اگر بخشی از متن را متوجه نشدید نگران نشوید، این تجربۀ هر دانش‌آموزی در این حوزه است و باید دانست فهمیدن تنها از راه کنش معوق امکان‌پذیر است.

همچنین در هر فصل ممکن است با اصطلاحاتی رو به رو شوید که آن‌ها را در ادامۀ مجموعه خواهید خواند و این امر به درک بهتر شما کمک خواهد کرد. اگر در باب ترجمه و مشکلات احتمالی آن نظری داشتید حتماً با ما در میان بگذارید.

سوژۀ ناآگاه

درنظر لکان، سوژۀ روانکاوی سوژۀ ضمیر ناآگاه[۱] است. در این معنا مفهوم سوژه به تأثیرات دال ارجاع دارد. می‌توان اینگونه گفت که سوژه اثرِ زبان است. به همین سبب مفهومی است توپولوژیک، زیرا سوژه هم علت و هم معلول دال است. دال سوژه را تعیین کرده و خود نیز توسط سوژه تعیین می‌شود؛ «دال آن چیزی است که سوژه را برای دال دیگر بازنمایی می‌کند. بنابراین، این دال همان است که تمام دال‌های دیگر، سوژه را برایش بازنمایی می‌کنند و معنای این حرف این است که اگر این دال غایب باشد، تمام دال‌های دیگر هیچ‌چیز را بازنمایی نمی‌کنند.»

تأثیر کلمه

لکان در سمینار نخست خویش بیان می‌دارد که سوژه هم اثرِ سخن[۲] و هم قوام‌بخش آن است. همچنین در سال ۱۹۶۰ او تأکید کرد که «یک دال سوژه را برای دال دیگر بازنمایی می‌کند» و بعدها می‌افزاید که «سوژه آن چیزی است که یک دال برای دال دیگر بازنمایی می‌کند.» در این صورت سوژه نه ایگوی فرویدی است و نه سوژۀ آگاهی، بلکه سوژه‌ای است که در دستگاه ناآگاه سکونت دارد. همچنین لکان به طرزی شاعرانه بر ماهیت ناآگاه دیگری تأکید می‌کند و پرسان است «این دیگری کیست که من بیش از خود به او بسته‌ام، زیرا در ژرف‌ترین بخش هستی من، اوست که مرا برمی‌انگیزد.» بدین‌ ترتیب جوهر سوژه گوشت و خون نیست، سوژه فرد نیست، خود[۳] نیست، تمامیت روان نیست؛ بلکه اثری از کلمات است.

گزاره[۴] و اظهار[۵]

سوژه در خوانش روانکاونه‌اش همواره به‌نحوی ساختاری شکافته[۶] و برای همیشه از خویش بیگانه[۷] است. او از سویی هستی آگاهی است که خویش را در جایگاه من (moi)، مثلاً در من هستم یا من  بازمی‌شناسد که متناظر با واژگان فرانسوی «je» و «moi» است و از سوی دیگر سوژه هستی ناآگاهی است که فرد بدان دسترسی ندارد. لکان سوژه را در مقام سوژۀ ناآگاه مورد ارجاع قرار داده و این مفهوم را با حرف S خط خورده {S} معرفی می‌کند. چنین سوژه‌ای از طریق یک گزاره پدیدار می‌شود و در جایگاه اظهار قرار می‌گیرد، یعنی جایی که سوژه نمی‌داند. اینگونه تفاوتی عمیق میان گزاره، که از ایگو برمی‌آید، و یک اظهار که از سوژۀ ناآگاه نشئت می‌گیرد، برقرار می‌شود.

صفر و سوژه

لکان در پایان عمر خویش یعنی در سمینار بیست و ششم به مقایسه‌ای روشنگر میان ماهیت سوژه در نظریۀ روانکاوی و ویژگی‌های ریاضیاتی یک و صفر دست می‌زند. او بیان داشته که صفر عددی است برخوردار از دو خاصیت متضاد؛ نخست ابژه‌ای است محال و دوم در توالی عددی همچون هر عدد دیگری به شمار می‌آید. همچنین سوژه نیز با وجود این که به‌تمامی توسط زنجیرۀ دلالت پس زده می‌شود، باز هم به وسیلۀ یک دال بازنمایی می‌گردد. بدین ترتیب لکان شباهتی تنگاتنگ میان سوژه و صفر ترسیم می‌کند. این امر هنگامی آشکارتر می‌شود که لکان می‌گوید در «موجود سخن‌گو» سوژه هم سوژۀ ناآگاه است و هم تأثیری از دال. حضور دال‌ها سوژه را به یک امر ثابت، یک صفر، یک سوژۀ در غیاب بدل می‌کند که در واقع تمام زنجیره را پشتیبانی خواهد کرد، تا متعاقباً در همان زنجیره ناپدید گردد. هنگامی که سوژه در زنجیرۀ دلالت ناپدید می‌شود می‌توان گفت که سوژه در دیگری محو می‌شود. پس سوژه‌ سخن می‌گوید و با همین کار ناپدید می‌شود. لکان بعدها در همین سمینار  بر سخن دیوید نازیو تأکید می‌ورزد که شکاف سوژه میان بودن و نبودن نیست، بلکه میان یک و دیگری است؛ میان دالی که سوژه را بازنمایی کرده و انحلال سوژه در زنجیرۀ دلالت (S 1_S 2)‌؛ یعنی در جایگاه دیگری.

در پایان سمینار بیست وشش نازیو که توسط لکان برای سخنرانی در آن سمینار دعوت شده بود، بار دیگر همان پرسش را مطرح کرد؛ «سوژه چیست؟» و نازیو خود  به آن پرسش پاسخ داد «ما موجودات سخن‌گو، چیزی جز موجوداتی از باد نیستیم، پیام‌آورانی ناپایدار میان ژوئیسانس، که در حسرت کلمات است و نام-پدر، که آنان را نظام می‌بخشد.»

سوژه و میل[۸]

دریافتیم که سوژه ایگو نیست. می‌توان گفت ایگو نهادی روانی است که توسط کارکردهایی بازنمایی می‌شود که در ساحت تصویری پراکنده هستند. ایگو سوژۀ آگاهی را پشتیبانی می‌کند و در احساسات بدنی یکپارچه مشارکت دارد که حاصل رابطۀ آینه‌ای با دیگری تصویری است. این ارتباط که پندار تمامیت را پشتیبانی می‌کند خود مانعی برای بازشناسی میل سوژه خواهد بود.

میل از کمبود-هستی نشئت می‌گیرد که مربوط به ابژۀ گم‌شدۀ میل است. میل نه خاموش می‌شود و نه ارضاء و در این زمینه همچون تشکیلات ضمیر ناآگاه (مثل رویاها، طنز، سمپتوم‌ها، اعمال ناشیانه و …) است. میل همواره لغزان و ناشناخته است و تنها از طریق تقاضا قابل شناسایی شدن است، تقاضا خود نیز همواره تقاضای چیزی دیگر است. تقاضا همچو زبان ساختار یافته و هنگامی برساخته می‌شود که میل از گذرگاه دال عبور کرده و در زنجیرۀ دلالت هستی می‌یابد. به این ترتیب مفهوم تقاضا سوژه را به سوی مسئله میل سوق می‌دهد. لکان سرانجام اذعان خواهد کرد که سوژه، سوژۀ میل است.

سوژه و اضطراب

گفتیم که سوژه سوژۀ ناآگاه است و در زبان برون ایستا[۹] است. به زبان دیگر می‌توان گفت سوژه زبان را قوام می‌بخشد اما در عین حال بیرون از زبان وجود دارد (که خود این استدلالی توپولوژیک است). سوژه علت زبان است و همزمان در آن ناپدید می‌شود. همچنین سوژه علت میل است (از طریق ابژۀ گم‌شده) اما در عین حال از میل در رنج است، میلی که هرگز قادر به بازشناسی‌اش نخواهد بود. همانطور که پیش از این اشاره کردم لکان سوژه را به منزلۀ میل تعریف کرده است. سوژه از باد ساخته شده و هستی‌اش به صورت آنی در غیاب آن ابژۀ گم‌شده قوام می‌یابد. هنگامی که این ابژه از ساحت واقع هجوم می‌آورد، اثری «غریب/قریب»[۱۰] تولید می‌کند؛ تجربه‌ای که به ظهور اضطراب می‌انجامد. سوژه قادر نیست در جهان بیرون، از رنجِ تجربۀ اضطراب بپرهیزد. پس سوژه همچنین سوژۀ اضطراب است.

سوژه در برش[۱۱]

لکان در پایان سمینار ششم با عنوان میل و تفسیر آن، ظهور سوژه در لحظۀ برش را مطرح می‌کند. او تأکید دارد که چنین ظهوری واجد چیزی از ساحت واقع است که با هیچ چیز دیگری نمادین نمی‌شود. جایی که هیچ نیست یعنی در ساحت واقع یا در استنکاف، همان جایی است که لکان هستی سوژه را جای می‌دهد، هستی نابش را. این گزاره که دیگری سوژه نیست بلکه یک جایگاه است بنظر توسل به توپولوژی است زیرل ما از جایگاه‌های نسبی سخن می‌گوییم.

در اینجا میل، دیگری، تقاضا و سوژه فارغ از هرگونه ارجاع به جوهری از جنس گوشت و خون بدل به واژگانی منطقی و عملیاتی می‌شوند. برش در نوار موبیوس این تصور را به تصویر می‌کشد. لکان معتقد است که نوار موبیوسی خودِ برش است و می‌توان آن را پشتیبان ساختاری سوژۀ شکاف خورده دانست. در واقع نوار موبیوسی سطح ندارد بلکه تنها یک لبه است. خاصیت موبیوسی واجد همان لبه بودن است به گونه‌ای که وقتی نوار می‌رود تا به خود بچسبد در مقام یک نوار ناپدید می‌شود و آنچه باقی می‌ماند فاصله و لبه است (که آن را برش می‌نامیم). اگر برش امری واقع باشد، یعنی آنچه گفتن‌اش محال است، پس صحیح است بگوییم نوار موبیوس سوژه را بازنمایی نمی‌کند و استعاره‌ای عرضه نمی‌دارد؛ بلکه سوژه در برش پدیدار می‌شود، که به کنش بدل می‌گردد.

سوژه و دانش[۱۲]

لاکان در سمینار یازدهم چنین می‌اندیشد که سوژه در قطعیت «کمبود-دانش» بنا نهاده می‌شود و زنجیرۀ دلالت یا  S 2را در مقام دانش مطرح می‌کند.  مسئلۀ دانش مسئله‌ای است که مصرانه بازمی‌گردد، زیرا لاکان سوژۀ مفروض دانش را نیز در مرکز ایده‌اش پیرامون انتقال  قرار می‌دهد. لکان در رابطه با مفهوم دانش تأکید می‌کند که دانش آن اصطلاح تار و کدری است که سوژه در آن گم گشته و  محو می‌گردد این ادعا ما را به مفهوم محوشدگی سوژه نیز ارجاع می‌دهد.

محوشدگی[۱۳] سوژه

لکان در متن ملاحظاتی بر گزارش دانیل لاگاش بیان کرده است که محوشدگی سوژه در تعلیق میل رخ می‌دهد چرا که سوژه در دال تقاضا و تثبیت فانتاسم محو می‌شود؛ سوژه در غیاب (یا در برش) موجب درخشش ابژۀ جزئی یا ابژۀ رانه می‌شود.

سوژه و دیگری بزرگ

پیش از این اشاره کردیم که شکاف سوژه شکافی بین بودن و نبودن نیست بلکه میان یک و دیگری است، یعنی میان دالی که سوژه را بازنمایی کرده و انحلال آن در زنجیرۀ دلالت یعنی در جایگاه دیگری. سوژه توسط زنجیرۀ دلالت قوام یافته و در آن ناپدید می‌شود و ماهیت دست نیافتنی دیگری این مکان را به جایگاه ازلی ابدی پس‌رانش بدل می‌کند. ساختار توپولوژیک دیگری واجد کمبود است. دیگری تمام نیست و نمی‌توان آن را با یک کلیت همانند دانست.

سوژه و کارکرد برومه‌ای

از سمینار بیستم به بعد گره برومه‌ای به پایه‌ای نوین در نظریه‌پردازی لکان بدل شد. در این گره لکان این نکته را مطرح می‌کند که هریک از سه حلقه (تصویری، نمادین و واقع) یک S 1 یا دال اربابی است. سپس به تأمل پیرامون ماهیت دیگری مشغول شده و تأکید می‌کند که دیگری آن یک- غایب است. در اینجا بایست یادآور شویم که اگر هرکدام از حلقه‌های گره برومه‌ای را ببریم دو حلقۀ دیگر نیز رها می‌شوند. این کارکرد برومه‌ای را نمی‌توان به سه حلقه نسبت داد بلکه این خاصیت گره است. خاصیت گرۀ برومه‌ای به ما مجوز آن را می‌دهد تا توپولوژی مازاد را به تصویر بکشیم. این توپولوژی نوین شیوۀ فهم ما از زنجیرۀ دلالت را نیز دگرگون می‌سازد چراکه پیوند میان S 1 و S 2 را تغییر می‌دهد. لکان بر این نکته تأکید دارد که تنها در سطح است که این توالی «دو» را خلق می‌کنند. هیچ ترتیب متوالی میان دال‌ها وجود ندارد و این صرفاً ارتباطی میان دو عنصر است. با این حال لکان مدعی است که هیچ ارتباطی نیز میان دو عنصر وجود ندارد. سبب آن است که با توجه به این که هیچ رابطۀ تکمیل کننده‌ای میان دو دال یک زنجیره وجود ندارد پس همواره به دال سومی برای کنار هم نگه داشتن آنان نیاز است. این دال سوم البته نخستین است (یعنی هیچ سلسله مراتبی وجود ندارد) و زنجیرۀ دلالت واجد خصلتی برومه‌ای است، یعنی هیچ‌یک از سه دال به دال دیگر گره نخورده‌اند و برای حفظ پیوندشان به هم نیاز دارند. برای کنار هم ماندن دست کم به سه دال نیاز داریم. این ویژگی برومه‌ای به هیچ کدام از حلقه‌ها وابسته نیست و مازاد سوژه را بازنمایی می‌کند.

سوژه و حفره

سوژه بایست تکوین یابد و هیچ‌کس خود-مولد نیست. ما می‌دانیم که سوژه در جایگاه دیگری تکوین می‌یابد، این جایگاه در ضمیر ناآگاه است اما در عین حال ارجاعی آینه‎ای به دیگری متجسد دارد؛ این دیگری در مقام هم‌نوع است. سوژه از طریق دال تکوین می‌یابد اما در عین حال او علت دال است. این تناقضی توپولوژیک است. ارتباط با دیگری تصویری (هم‌نوع) که علت و معلول سوژه است تار و پودی دلالتی می‌یابد. تجارب نخستین حیات به این تار و پود خصلت‌های معینی خواهد بخشید.

حفرۀ نخست

کمبود جبری ابژه و کمبودهایی که در دوران کودکی تجربه می‌شود به ظهور نابسندگی در تار و پود مذکور منجر شده که می‌توان این امر را وجود حفره‌ای در تار و پود دلالت در نظر گرفت. این حفره تصویری است. اگر به شمای L توجه کنید این حفره در سمت چپ ترسیم شدنی است. اندازۀ این حفره وابسته به تجارب کودکی است و از آنجا که این لحظۀ منطقی نرگسانگی است (محور تصویری دیگری کوچک          ایگو در شمای L) هرچه حفره بزرگ‌تر باشد مسئلۀ نرگسانگی سوژه بزرگ‌تر خواهد بود و موانع بیشتری بر سر راه دستیابی سوژه به دیالکتیک بازشناسی (میل دیگری) در ساحت نمادین وجود خواهد داشت.

Figure 1 شمای  L

حفرۀ دوم

تکوین تار و پود دلالت با مانع دیگری یعنی کمبود ثبت شدن نام-پدر مواجه خواهد شد که همین به پیدایش حفرۀ دومی در این تار و پود منجر می‌شود. این حفره به ساحت نمادین تعلق دارد و می‌توان آن را در سمت راست شمای L ترسیم کرد. حفرۀ نخست مسئول دشواری‌های نرگسانۀ نوینی است که روان‌نژند از آن رنج می‌برد. حفرۀ دوم به ساختار برگشت‌ناپذیر روان‌پریشی در سوژه اشاره دارد. در این ساختار گاهی می‌توان کارکرد معمول و مناسب را بدون ظهور اسکیزوفرنی حفظ کرد، چراکه حلقۀ چهارمی وجود دارد که ساختار برومه‌ای را حفظ می‌کند. می‌توان این امر را نوعی سمپتوم/گیره نامید چراکه کارکرد آن گره‌زدن و در کنار هم نگاه داشتن است. این سمپتوم می‌تواند در اشکال مختلفی پدیدار شد، برای مثال اعتیاد به مواد مخدر، پرخوری عصبی، قماربازی وسواسی و … . اگر این سمپتوم/گیره ناپدید شود سه ساحت از یکدیگر گسسته و روان فرو می‌پاشد.

این مقاله با عنوان «The Logic of the Subject» در کتاب SUBJECTIVE EXPERIENCE AND THE LOGIC OF THE OTHER منتشر شده و توسط خشایار داودی‌فر ترجمه و در تاریخ ۷ آبان ۱۴۰۴ در بخش آموزش وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.

[۱] the subject of the unconscious

[۲] speech

[۳] self

[۴] STATEMENT

[۵] Enunciation

[۶] split

[۷] alienated

[۸] DESIRE

[۹] ex-sistence

[۱۰] Unheimlich

در زبان آلمانی un پیشوند منفی ساز و Heimlich به معنای خانگی، آشنا و خودمانی و البته نهان، سری و رازآلود است. این دوگانگی معنایی، زمینه‌ی ظهور Unheimlich را فراهم می‌کند. Unheimlich آن چیزی است که قرار بود نهان (heimlich) بماند، اما ناگهان آشکار شده است. آشکارشدن امر نهان، آن حس آشنایی و امنیت خانگی (heimlich) را به یکباره به وحشتی غریب و ناآشنا بدل می‌کند.

[۱۱] THE CUT

[۱۲] KNOWLEDGE

[۱۳] THE FADING

مجموعه مقالات روانکاوی لکان
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search

کپی‌برداری ممنوع است.

کلینیک روانکاوی تداعی | رواندرمانی فردی و زوج‌درمانی
مشاهدهٔ درمانگران و رزرو