نارسیسیست خجالتی | سلمان اختر
از زمانی که DSM-III اختلال شخصیت نارسیسیست را به عنوان یک تشخیص واحد به رسمیت شناخت، تلاشهایی برای ترسیم جزئیات پدیدارشناختی آن صورت پذیرفت. یکی از جنبههای قابل توجه این مطالعات، نشان دادن این نکته بود که تظاهرات شخصیتی این اختلال -خودبزرگبینی، جلوهگری، حسد، جاهطلبی- گاه زیر پوستهای سطحی از تواضع و خجالت پنهان میشود.
در این میان، توصیفات بالینی مفصلی از اینگونه از اختلال شخصیت نارسیسیستیک و بیان تفاوت آن از نوع معمولِ جلوهگر آن هنوز در دست نیست. در این مقاله سعی میکنم تا نمایی از نارسیسیست خجالتی را به تصویر بکشم. این مقصود را با بهکارگیری بینشهای حاصل از این سه منبع پیخواهم گرفت: ۱. با بازبینی نکاتی که در دو مقالهی قبلیام دربارهی اختلال شخصیت نارسیسیستیک مطرح کرده بودم و ۲. مقالات مرتبطی که پس از آخرین مرور من بر این موضوع منتشر شده است ۳. تجربه شخصیام از درمان بیماران نارسیسیستیک. همچنین به شباهتها و تفاوتهای شخصیت نارسیسیستیک خجالتی با نوع معمول شخصیت نارسیسیستیک و دیگر اختلالات شخصیت اشاره خواهم کرد. در آخر، بحث را با اشاراتی به نتایج بازشناسی این سندرم خاتمه میدهم.
بررسی پیشینه
اصطلاح نارسیسیزم را زیگموند فروید به ادبیات روانپزشکی معرفی کرد (فروید، 1905d) و نقش آن را در انتخاب ابژه و شکلگیری ایگوی ایدهآل ترسیم نمود (فروید، 1914c). سپس او به توصیف تیپ شخصیتی نارسیسیستیک (فروید، 1931a) پرداخت و به ویژگیهای تاثیرگذاری، صراحت و قدرتجویی آنها اشاره کرد. با اینهمه، توصیفهای اولیهی فروید سرنخ کوچکی در خصوص وجود شخصیت نارسیسیستیک خجالتی یا پنهان به دست میدهد.
نخستین اشاره در این رابطه را در مقالهای از جونز (۱۹۶۴) میتوان یافت که هجده سال پیش از توصیف سال ۱۹۳۱ فروید از شخصیت نارسیسیستیک نوشته شده بود. اگرچه در مقالهی جونز اصطلاح شخصیت نارسیسیستیک وجود ندارد، با وجود این، در این مقاله به «عقدهی خداوند» اشاره میشود که احتمالاً نخستین تصویر از این وضعیت است. جونز خودبزرگبینی نارسیسیستیک، نیاز اغراقآمیز به تحسین و جستجوی شهرت و علاقه به سخنوری را به زیبایی توصیف کرده است. مهمتر از همه جونز به این نکته اشاره کرده است که خودبزرگبینی نارسیسیسیتک گاه با مجموعهای از گرایشهای متضاد پوشانده میشود که برجستهترین آنها عبارتاست از تواضع نابجا، خویشتنداری اجتماعی و بیتوجهی متظاهرانه به پول در زندگی واقعی.
برخلاف نوع خودنما و صریح شخصیت نارسیسیستیک، این افراد:
با میل به بیتفاوتی و غرور، غیر قابل دسترس بودن، مرموز بودن، تواضع و بیتوجهی به خود شناخته میشوند. شادترین حالت برای آنها زمانی است که در خانههایشان و در خلوت و حوزه شخصیشان باشند. آنها فاصله گرفتن و عقبنشینی را دوست دارند. آنها خود و ایدههایشان را با انبوهی از رمز و راز محاصره میکنند و تاثیر غیر مستقیمی بر مسائل بیرونی دارند. آنها هیچگاه در فعالیتهای عمومی شرکت نمیکنند و عموماً غیر اجتماعی هستند. آنها علاقهمندی شدیدی به روانشناسی دارند. فانتزیهای مربوط به قدرت در آنها شایع است، علیالخصوص ایدهی ثروتمند بودن. آنها خود را همهچیزدان میپندارند و دانشهای جدید را رد میکنند (ص.۲۶۲).
پس از جونز، رایش (۱۹۳۳) به این نکته پرداخت که شخصیتهای نارسیسیستیک، یا شهرت و قدرت اجتماعی را به دست میآورند و یا گرایش به خیالبافی و اعتیاد دارند. تاناکوفرس (۱۹۶۶) میان فانتزی فعال «قدرتمند بودن» (آماده به انجام کارهای فوقالعاده) و فانتزی منفعلِ «ویژه بودن» (که به سبب فضیلت ذاتی ویژه بودنشان، برای برخورداری از مواهب خوشبختی برگزیده شدهاند)، تمایز قائل شد و به دو سازمان نارسیسیسیتیک اشاره کرد.
باخ (۱۹۷۷) مستقیمتر به این موضوع پرداخت. او معتقد بود که بیماران نارسیسیستیک «خودِ» تقسیم شدهای دارند که قسمت پنهان شدهی آنها عکس مکملی از شکایت هشیارشان است. برای مثال میتوان پدیدهی شناخته شدهی فردی خودبزرگبین را در نظر گرفت که در خفا از ترسو بودن خود میترسد. باخ اضافه میکند افرادی که در سطح، خود را ضعیف و بیقدرت احساس میکنند معمولاً خودپندارهی دوپاره شدهی قدرتمند و خطرناکی دارند.
نوشتههای انبوه کرنبرگ در باب نارسیسیزم (۱۹۷۰; ۱۹۷۵; ۱۹۸۰; ۱۹۸۴; ۱۹۸۹)، بیشتر به نوع آشکار نارسیسیزم میپردازد. با اینهمه او نیز به برخی از بیماران نارسیسیستیک اشاره میکند که «احساسات هشیار پرقدرتی از ناامنی و حقارت را نشان میدهند». فانتزیهای ناهشیار خود بزرگبینی و همهتوانی آنها تنها زمانی ظاهر میشود که ارتباط مستمری با آنها برقرار شده باشد.
برخلاف نارسیسیستیکهای معمول که غالباً روابط جنسی متعددی دارند، این افراد در زندگی جنسی خود محدودیت بیشتری را تجربه میکنند. شروع میانسالی با یادآوری دردناک محدودیت زندگی، این دو نوع شخصیت نارسیسیستیک را متمایل به تغییر جایگاه میکند. بنا به نظر کرنبرگ (۱۹۸۰):
نارسیسیستهایی که در ابتدای بزرگسالی بیشتر از نظر جنسی بازداری شدهاند، ممکن است متمایل به مسیر بیبند و باری و دیگر انحرافات جنسی شوند. مسیری که نارسیسیستهای دیگر، در میانسالی به سبب نارضایتیهای انباشته از تجربه ارضای اندک نارسیسیستیک در روابط جنسی، پیشتر از آن خارج شدهاند (ص.۱۴۵).
کوهوت (۱۹۷۱; ۱۹۷۷) نیز به نوع دیگری از شخصیت نارسیسیستیک که کمفروغ و بهلحاظ اجتماعی مضطرب است، اشاره کرده است. روان این افراد دچار «دوپارهسازی افقی» است که خود بزرگبینی را سرکوب و در نتیجه ایگوی واقعی را از اعتماد خالی میکند. سیمپتومهای نقص نارسیسیستیک آنها شامل عزتنفس پایین، انرژی پایین برای کار و کمبود ابتکار است.
همچنین آنها به خودبیمارانگاری اشتغال خاطر دارند و گرایش قابل توجهی به شرم دارند. آنها از نیازشان به نشان دادن خود به شدت احساس ناراحتی میکنند و از اینکه بخواهند در جمع در برابر مخاطبان ظاهر شوند به شدت رنج میکشند.
جای تعجب ندارد که این افراد از کسانی که به آنها نیاز نارسیسیستیک دارند، فاصله میگیرند و به طور دردناکی بابت فاش شدن این نیازهایشان ناراحت میشوند. درکنار سیمپتوم شایع خالی شدن، فواصل زمانی متناوبی از برانگیختگیهای اضطرابی و هیپومانیکی وجود دارد که دروازههای خودبزرگبینی فرونشانده شده را باز میکند.
تنش و وجود پر تعارض این بیماران نارسیسیستیک توجه کوپر (1981a; 1984a; 1989a) را نیز به خود جلب کرده بود. او معتقد بود که نمودهای سطحی شخصیت نارسیسیستیک میتواند جاهطلبی، کمال و افسون باشد و یا اینکه همراه با افسردگی، تمایل به فروتنی و احساس شکست باشد.
کوپر تاکید میکند که گرایشهای نارسیسیستیک و مازوخیستی غالباً همراه با هم وجود دارند. در واقع گرایشهای نارسیسیستیک ممکن است وسیلهی ناهشیاری برای رسیدن به ناامیدی مازوخیستی باشد، و زخمهای مازوخیستی تاییدی بر فانتزیهای تحریفشدهی نارسیسیستیک است. به طور واضحتر کوپر و رونینگزتام (۱۹۹۲) بیماران نارسیسیستیکی را توصیف میکنند که نمود آشکارشان عکس توصیفات رایج است «آنها در خصوص فاش کردن فانتزیهای خود در جمع بسیار بازداری دارند» (ص.۹۴).
در مروری که من پیشتر بر پیشینهی تحقیقات در حوزهی شخصیت نارسیسیستیک انجام دادم، نمود این اختلال به دو دستهی آشکار و پنهان تقسیم میشد. این نامگذاری ضرورتاً القا کنندهی وقوع هشیار و ناهشیار نیست، اگرچه چنین توزیع توپوگرافیکی میتواند وجود داشته باشد.
ویژگیهای آشکار عبارتند از خود بزرگبینی، اجتماعی بودن اجباری، جاهطلبی شدید، اخلاقیات بیقاعده، میل جنسی بازداری نشده، فروتنی کاریکاتورگونه و سخن گفتن به شیوهای که افراد را تحت تاثیر قرار میدهد. ویژگیهای پنهان شامل کجخلقی، شک به خود، حسد، بیحوصلگی مزمن، سبک زندگی ماتریالیستی، ناتوانی در عاشق ماندن و بیتوجهی به جزئیات است.
با توجه به اینکه طبق مشاهدات برخی از بیماران نارسیسیستیک در ابتدا ویژگیهای پنهان را نشان میدهند و ویژگیهای نارسیسیستیکِ آشکار آنها در مصاحبههای اولیه پنهان میماند، با اینهمه وجود این دو زیر مجموعه از شخصیت نارسیسیستیک به صراحت مورد بررسی قرار نگرفته است. این مقاله تلاشی است در ادامه کارهای من در این حوزه.
در همین راستا گابارد (1989b) بر این نکته اذعان کرد که تعریف «رسمی» از معیارهای تشخیصی برای شخصیت نارسیسیستیک تنها ترسیمی از فردی متکبر و خودستاست که به طور دائم نیازمند توجه است. این تعریفِ رسمی از بازشناسی «خودبزرگبین خجالتی و ساکتی که حساسیت فوقالعادهای به کوچکترین ناملایمات نشان میدهد و از این رو در اجتناب از توجه به انزوا متمایل میشود» ناتوان است.
گابارد این دو نوع را شخصیت نارسیسیستیک بیتوجه و گوشبهزنگ نامگذاری میکند. نارسیسیستیک بیتوجه با جستجوی دائمی توجه، نداشتن همدلی به دیگران و تکبر شناخته میشود. نارسیسیستیک گوشبهزنگ با حساسیت بالا به واکنشهای دیگران و نگرشی فروتنانه «آرزوی پنهانش را برای نمایش خود به شکلی پر زرق و برق، پنهان میکند» (p. 529).
ماسترسون (۱۹۹۳) نیز این دو نوع نمود نارسیسیزم را از هم تفکیک کرده است. نوع نمایشی آن شامل افرادی است که بزرگی خود را به افراد معتبر و بلندپایه نمایش میدهند و نوع پنهان آن را افرادی تشکیل میدهند که با چسبیدن به افراد ایدهآلشده به شکل نیابتی فانتزیهای خودبزرگبینانهشان را از طریق این ارتباط زنده نگه میدارند.
در حالی که (۱۹۹۴) DSM-IVبه انواع نارسیسیزم اشاره نمیکند، با اینهمه وجود برخی از بیماران نارسیسیستیک را متذکر شده است که «ظاهر فروتنانهی آنها خودبزرگبینیشان را میپوشاند و از آن محافظت میکند» (p. 659).
آنها به عملکرد اجتماعی پایین سوق پیدا میکنند تا از ریسک شکست در موقعیتهای رقابتی بپرهیزند. ترکیب این عقبنشینی اجتماعی و فروتنی دفاعی کاملاً در تضاد با تصویر نارسیسیستیک صریح، توجهطلب و حق به جانب است.
در آخر هانت (۱۹۹۵) نارسیسیستیک کمرو را توصیف میکند که خود بزرگبینی او پنهان است و فاش شدن آن احساس شرم قابل توجهی را در او ایجاد میکند. تلاشهای همهتوان او هماهنگ با ایگو نیست و ادعا میکند که برابریطلب است.
برخلاف نارسیسیستیک آشکار که غالب اوقات از کوره درمیرود، نارسیسیستیک کمرو نسبت به مشکلات واقعی موضعی بیتفاوت و نخوتآمیز دارد.
بیتفاوت نسبت به سختیهای اکنون، در آینده زندگی میکند و به طور مستمر بر آرزوهای غیر واقعبینانه تکیه دارد و منتظر واقعهای دگرگونکننده است بیآنکه توجهی به کسب آن داشته باشد. هانت در ادامه میگوید:
اضطراب اختگی در مردان و ترس از فقدان یا از دست دادن عشق در زنان بسیار قابل توجه است. در هر دو نوع نارسیسیزم در مردان به خاطر تحسین فراوان مادر از آنها احساس یک ارتباط ویژه با مادر وجود دارد. نارسیسیست آشکار احساس میکند که برندهی میدان تعارض ادیپال است. نارسیسیست کمرو نیز ممکن است همینطور احساس کند، اما این احساس در او ترس از پدر حسود و همچنان خطرناکش را افزایش میدهد (p. 1260).
گنجاندن تعارضات «سطح بالا» در توصیف شخصیت نارسیسیستیک غالباً نادیده گرفته میشود و این نقطه برتری توصیف هانت از این شخصیت است. با اینهمه به نظر میرسد هانت نتوانسته است ارتباط و انسجامی میان پیشینهی تحقیقات پراکندهی موجود در این حوزه و توصیف خود از نارسیسیست کمرو ارائه دهد. همچنین تلاش او برای تمایز این سندرم از اختلال شخصیت اسکیتزوئید و وسواسی که به لحاظ پدیدار شناختی به این نوع از نارسیسیزم شباهت دارد، کافی نیست. مقالهی حاضر این نقصها را پوشش میدهد.
نمای بالینی
درآمیختن پیشینه تحقیقات و نیز مشاهدات بالینی و روانکاوانه من چنین نمایی از نارسیسیست خجالتی به دست میدهد:
همچون نارسیسیست معمول، نارسیسیست خجالتی نیز جاهطلب و در جستجوی همهتوانی و غرق در فانتزیهای افتخار و شهرت است. فاقد همدلی با دیگران است و ظرفیت برقراری روابط ابژهی عمیق در او مختل است. همچنین آرزومند پذیرفته شدن از سمت همگان، ستایش شدن و تایید گسترده است. همچون جفت بهتر شناختهشدهاش، نارسیسیست خجالتی نیز به منحصر بهفرد بودن خود ایمان دارد و از این رو تنها افراد خاص یا عالیرتبه توان درک او را دارند.
برخلاف نارسیسیست معمول، نارسیسیست خجالتی باورها و جاهطلبیهای خودبزرگبینانهاش را به دقت مخفی نگاه میدارد. به نظر میرسد که فروتن و بیمیل به موفقیتهای اجتماعی است. همچنین ممکن است به شکل عیان و آشکار اکتساب امور مادی و پول را تحقیر کند.
نارسیسیست خجالتی وجدان سختگیرتری از نارسیسیست معمول دارد. او استانداردهای اخلاقی سطح بالایی دارد و نسبت به لغزش اخلاقی آسیبپذیری کمتری دارد. برخلاف جفت نمایشیاش، نارسیسیست کمرو احساس پریشانی و ندامت شدیدی در قبال خطای ادیپی و نیز عدم ظرفیت برای همدلی کردن با دیگران احساس میکند.
در حالی که او قادر نیست به طور حقیقی نسبت به دیگران توجه کند، اما برای همیشه یاریده آنهاست. برخلاف نارسیسیست معمول که پس از استفاده از دیگران، آنها را نادیده میانگارد، نارسیسیست خجالتی قادر به احساس سپاسگزاری و ارائه ترمیم به دیگران است.
این وجدان سختگیر و مسئولیتپذیر، او را به سمت پنهان کردن جاهطلبی و خودبزرگبینیاش سوق میدهد. برخلاف نارسیسیست معمول که هنگام فاش شدن خطاهایش احساس حقارت میکند، نارسیسیست خجالتی شرم را زمانی تجربه میکند که پرده از خودبزرگبینی و جاهطلبیاش برداشته شود. در واقع او شعلههای جاهطلبیاش را به شکل نیابتی زنده نگه میدارد؛ از طریق مهندسی کردن موفقیتهای دیگری.
از آنجا که نارسیسیست خجالتی عنان آرزوهایش برای دیدهشدن را سخت کشیده است تا پنهان بماند، هنگامی که از او عکسبرداری میشود به طور خاص احساس معذب بودن میکند. تمرکز دوربین بر او، ایگوی او را به یکباره در تمایلات بدوی خودنمایی غرق میکند و موجب اضطراب بسیار او میشود.
اگرچه اشتیاق بسیاری برای شناخته شدن در او وجود دارد، با اینهمه در گردهماییهای اجتماعی «ترجیح» او تنهایی است. از طرف دیگر این توداری و کمحرفی به نارسیسیست خجالتی کیفیت دیگری میدهد. ظرفیت مختل او برای ارتباطات عمیق، از نظر دیگران چندان واضح نیست. دشواریهای او در حوزه جنسی و زندگی زناشویی عمدتاً ناشی از خودبینی و نیز گناه پنهان و تغییر شکلیافتهی زنای با محارم است که برای مدت زمان طولانی به آن توجه نشده است.
نارسیسیست معمول به شکل چشمگیری پر معلومات، راسخ و خودرای به نظر میرسد. در مقابل نارسیسیست خجالتی خیالباف، فراموشکار و تا حدودی حواسپرت است و قادر به ادامهی بحث عقلانی مستمر با فرد دیگر نیست. با اینهمه در حلقه نزدیکان، که دسترسی به تحسین تسکیندهندهشان تضمین شده است، نارسیسیست خجالتی میتواند خودداریاش را کنار زده و به خود بذلهگو و فرونشانده شدهاش اجازه ظهور دهد. این فرایند اغلب به الکل نیاز دارد. در واقع نارسیسیست خجالتی بیش از همتای صریح خود نسبت به وابستگی به الکل آسیبپذیر است. این بیثباتی میان کمگویی گسترده از یک سو و پر حرفی و بذلهگویی از سوی دیگر به خاطر مکانیسم زیربنایی دوپارهسازی است که این دو بخش از وجود این شخصیت را از هم جدا نگاه میدارد.
تشخیص افتراقی
در اینجا باید میان این نوع به خصوص از اختلال شخصیت نارسیستیک و اختلال شخصیت وسواسی و اسکیتزوئید تمایز قائل شد. هر دو اختلال شخصیت نارسیسیستیک و وسواسی ایگوی ایدهآل بالا، کمالگرایی و نیاز بسیاری به کنترل دارند. نارسیسیستهای خجالتی همچون وسواسیها به نظر فروتن، محتاط و به لحاظ هیجانی محدود و از نظر بین فردی تودار به نظر میرسند. بر خلاف وسواسیها، این افراد خودبزرگی پنهانی دارند، همدلیشان با دیگران محدود است، سبک زندگیشان غیر واقعبینانه است، به جزئیات بیعلاقهاند و نسبت به خیالبافی آسیبپذیرند.
هم نارسیسیستها و هم اسکیزوئیدها ایدهها را بر انسانها ترجیح میدهند و فاقد احساس سالم پیوستگی در وجود جسمانیشان هستند. همچون افراد اسکیزوئید، نارسیسیستهای خجالتی نیز به خود مشغول، کمرو و از نظر اجتماعی مردد و دو دل هستند. فاقد خودانگیختگی هستند و از طریق برنامههای مخفی و بسیار شخصی خود حرکت میکنند. با اینهمه برخلاف افراد اسکیزوئید، نارسیسیست خجالتی جاهطلب و به طور پنهانی امیدوار است و در هنگام استرس، خودبزرگبینی پنهانش افزایش پیدا میکند؛ نه آنکه به وضعیتهای روانی خالی و بدون ابژه عقبنشینی کند.
نارسیسیست خجالتی در صورت ناامیدشدن از دیگری و یا جراحت برداشتن عزت نفسش، به «فانتزیهای انتقالی» پناه میبرد، به این معنا که برای آرام کردن خود، داستانهای تخیلی و پیش پا افتادهای از افتخارات شخصیاش را در ذهن مرور میکند. اسکیزوئیدها معمولاً از آرامکردن خود در این شرایط ناتوانند.
شرح بحث
بنابر آنچه پیشتر در این مقاله نشان دادیم، وجود سندرم نارسیسیست خجالتی مسلم است. با اینهمه اطلاع کمی از شیوع آن در دست است. استفاده از ضمیر مذکر در این مقاله تنها در جهت آسان کردن نگارش بود نه به این معنا که تمامی نارسیسیستهای خجالتی مردند. در واقعیت من این سندرم را هم در بیماران مرد و هم بیماران زن مشاهده کردهام؛ هانت (۱۹۹۵) نیز به این بیماران در هر دو جنس اشاره کرده است. اگرچه این سندرم به راحتی در چارچوب ارتباطات رواندرمانی فشرده قابل تشخیص است اما به افرادی که تحت این نوع از درمان هستند، محدود نیست.
نارسیسیستهای خجالتی ممکن است با شکایات افسردگی مزمن، بازداریهای مبهم و هیپوکوندریا به روانپزشکان عمومی مراجعه کنند و یا همسران آزردهشان آنها را برای درمان بیاورند. جنبه دیگری از شیوعشناسی این سندرم مربوط به فرهنگ است. از آنجا که فرزندپروری در ظهور و یا سرکوب جاهطلبی فردی نقش قابل توجهی دارد، محتمل است که در فرهنگهایی که تاکید بیشتری بر تواضع و فروتنی است، شیوع گونهی خجالتی شخصیت نارسیسیستیک در آنها بیش از گونهی خودستای آن باشد. مشاهدات اولیه من مبنی بر اینکه ریاضتگرایی نارسیسیستیک ممکن است نمود پر تکرارتری از شخصیت نارسیسیستیک در فرهنگهای شرقی باشد، در همین زمینه است.
توصیف سندرم نارسیسیست خجالتی در خدمت تاکید بر مکانیسم دوپارهسازی در شخصیتهای نارسیسیستیک و برجسته کردن «خود» تقسیم شده آنهاست.
همچنین این نکته این واقعیت را به چشم میآورد که معیارهای تشخیصیای که صرفاً بر سیپمتومشناسی ظاهری تکیه دارند، قادر به تشخیص خودبزرگبینی نارسیسیستیک نیستند، چرا که به لحاظ بالینی دفاعِ بر روی این خودبزرگبینی قابل رویت است.
در مقابل، توصیفی که از شخصیت نارسیسیستیک خجالتی در اینجا ارائه شد، هم سیمپتومشناسی ظاهری و هم ساختهای عمقی را در بر گرفته است. از منظری گستردهتر، پدیدههای روانی متعدد و گاه متضاد میتواند در یک پروفایل بالینی در کنار هم قرار گیرند و این صورتبندیای است که به مراتب به پیچیدگی انسان نزدیکتر است تا درکی که چکلیستهای رفتاری ارائه میکنند؛ تنها از این زاویه است که میتوان وقوع گاهبهگاه روکش هیستریک را بر هسته اسکیزوئید (Fairbairn, 1952b) فهمید، یا وجود همزمان دروغ مصلحتی (Tobak, 1989) و درستکاری اخلاقی را در افراد پارانوئید درک کرد.
این زاویهی دید تنها محدود به شالودهی نظری عمیقتر در پدیدارشناسی اختلال نیست، بلکه درمانگر را برای «عکس مکمل» بودن برای «خود»، آنطور که باخ (l977b) اشاره کرده است، آماده میکند. آگاهی درمانگر از ضرورت دوگانگی خود در این افراد، کندوکاو بیشتر را تقویت کرده و از تشخیص اشتباه جلوگیری میکند.
همچنین بالینگران از آگاهی به این نکته منتفع خواهند شد که ضعف روانشناختی، هیپوکوندریا، شکیبایی بیمورد، انتظار مزمن برای وقایع معجزهآسا و فروتنی اغراق شده معمولاً خودبزرگبینی، همهتوانی و مازوخیسم را پنهان میکند.
شناخت مجموعه این دفاعها میتواند همدلی درمانگر را با زیربنای تعارضآمیز انگیزههای بیمار افزایش دهد. غالباً تعابیر در وهلهی اول متمرکز بر نیاز اضطراری برای بهکارگیری این دفاعهاست. در وهلهی بعد میتوان تعابیری ناظر بر فانتزیهای نارسیسیستیک و مازوخیستی به دست داد.
همچنین بازشناسی اینکه برخی از بیماران نارسیسیستیک به طرز دردآوری خجالتی هستند، قلمرویی برای چالش با پرسشهای علتشناسانه میگشاید. برای مثال آیا تعارض میان تمایلات جلوهگرانه و بازداری از آنها نشات گرفته از تربیتی است که در آن شهرت به عنوان امری دلخواه و خواستنی تایید شده و در عین حال فروتنی فضیلت است؟ یا این تنش برآمده از درگیری میان گرایش ذاتی و سرشتی نسبت به خجالتی بودن از یک سو و فشاری اکتسابی از سمت محیط برای شناخته شدن و دیده شده از سوی دیگر است؟ و یا آیا ترکیبی از این هر دو فرضیه را باید مطمح نظر قرار دهیم؟ یا شاید شق سومی در میان باشد (مثلاً دخالت عوامل فرهنگی) که تا به حال به اندازه کافی به آن پرداخته نشده است؟
اگرچه سوالاتی از این دست در انتظار تحقیقات بعدی است، اما به نظر میرسد بازشناسی سندرم نارسیسیست خجالتی کاربردهایی برای علتشناسی، تشخیص و نیز قلمروی درمانی دارد.
این مقاله با عنوان «The shy Narcissist» در کتاب تغییر ایدهها در جهانِ در حال تغییر[۱] منتشر شده و توسط مریم وحیدمنش ترجمه و در تاریخ ۱۴ آذر ۱۳۹۸ در بخش آموزش وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
اشاره: منابع استفاده شده در متن در مقالهی اصلی که لینک آن در قسمت منابع موجود است، در دسترس است. |
[۱] Changing Ideas in a Changing World
- 1.نگاهی بر درمان پاتولوژی نارسیسیستیک شدید | اُتو کرنبرگ
- 2.آسیبشناسی نارسیسیزم در زندگی روزمره | نانسی مکویلیامز
- 3.نارسیسیست خجالتی | سلمان اختر
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
خیلی از نشانه های گفته شده در این مقاله در مورد من صدق میکنه. چطور میتونم مطالب دیگری درباره این موضوع پیدا کنم؟ چون در نهایت گفته نشده یک فرد نارسیستیک خجالتی چطور میتونه به خودش کمک کنه
تمام نشانه هایی که درباره نارس خجالتی گفتید رو من هم دارم آیا مطالب بیشتری میتونم دربارش بهم معرفی کنید ؟ و اینکه روند شکل گیری ان به چه صورت بوده از ابتدا . چه نیاز عمیقی پشت این شرم پنهان وجود دارد ؟
این مقاله را بخوانید:
https://tadaei.com/%d8%a2%d8%b3%db%8c%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%86%d8%a7%d8%b1%d8%b3%db%8c%d8%b3%db%8c%d8%b3%d8%aa%db%8c%da%a9-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%85%d8%b1%d9%87/
با تشکر مقاله بسیار کامل و آموزنده هست و تلنگر برای مطالعه بیشتر در مورد این تیپ شخصیت که البته من با عنوان covert narcissism (نارسیسیسم پنهان)در مقابل overt narcissism (نارسیسیسم آشکار) هم دیده بودم
اون قسمت متن در مورد موضوع “عکس مکمل بودن” متوجه نشدم،امکانش هست راهنمایی کنید یا منبعی معرفی بفرمایید؟