اجبار به تکرار چیست؟
اجبار به تکرار چیست؟
اجبار به تکرار به معنای درگیرشدن مکرر در رفتارها یا جستوجوی تجربههایی است که نمودی از تجربههای نخستین زندگی، از جمله روانزخمهای (تروما) گذشته، در خود دارند.
با وجود پیامدهای منفیای که فرد تجربه میکند، همچنان به جستوجوی یادآورهای روانزخمهای خویش ادامه میدهد.
اجبار به تکرار که با نام «بازآفرینی روانزخم» نیز شناخته میشود، میتواند صورتی نمادین یا صورتی عینی داشته باشد. در شکل نمادین، ممکن است شامل رؤیاهای مکرری باشد که بر موضوعاتی مشابه با روانزخم یا آسیب آغازین تمرکز دارند. در سایر موارد، میتواند شامل تکرار واقعی موقعیتهای عاطفی یا جسمانی دردناک باشد که فرد در گذشته تجربه کرده است.
اجبار به تکرار از منظر فروید
اجبار به تکرار نخستینبار توسط زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، توصیف شد. بر اساس مشاهدات وی، فروید بر آن بود که انسان واجد «سائق مرگ» است؛ نیرویی ناهشیار که پشتوانهٔ این گرایش به جستوجوی مکرر خودآزاری است.
به باور فروید، این گرایش نشان میدهد که چگونه نیروهای ناهشیار میتوانند همچنان به شکلدادن به رفتار و بهزیستی ادامه دهند. حتی زمانی که افراد از وجود آنها آگاه نیستند، خاطرات واپسراندهشده و روانزخمها همچنان بر رفتار هشیار اثر میگذارند.
انواع اجبار به تکرار
اجبار به تکرار میتواند به شیوههای گوناگون رخ دهد. برخی از جلوههای آن عبارتاند از:
تکرار رفتارها: ممکن است فرد خود را در حال تکرار یک روال یا رفتار خاص بیابد، حتی اگر از آن لذت نبرد. این رفتارها میتوانند ناسازگارانه باشند و مشکلاتی در زندگی فرد ایجاد کنند.
تکرار موقعیتها: در موارد دیگر، فرد ممکن است خود را بارها و بارها در همان موقعیت قرار دهد، حتی اگر تمایلی به آن نداشته باشد.
تکرار کنشهای خودویرانگر: این حالت شامل درگیرشدن مکرر در کنشهای خودتخریبگرانه، همچون گفتوگوی درونی منفی، اجتناب یا تعویقافکنی است.
تکرار روابط: در این نوع، فرد بهطور مکرر وارد روابطی میشود که الگوهای ناسالم تجربهشده در گذشته را بازتولید میکنند.
بازآفرینی روانزخم: در این حالت، اجبار به تکرار شامل تکرار مستقیم و بازتجربهٔ رویدادهای آسیبزای گذشته است.
علل اجبار به تکرار
با وجود این، اجبار به تکرار علت یگانهای ندارد. این پدیدهٔ پیچیده میتواند حاصل مسیرهای گوناگون باشد. برخی دیگر از علل مطرحشده عبارتاند از:
الگوهای ناهشیار: همانگونه که فروید در ابتدا مطرح کرد، الگوهای ناهشیار میتوانند افراد را به انجام رفتارهایی سوق دهند که سودمند یا سالم نیستند، بیآنکه فرد دریابد چرا چنین میکند.
مشکلات دلبستگی: افرادی که بهسبب غفلت یا روانزخم در اوان زندگی دچار مشکلات دلبستگی شدهاند، ممکن است در بزرگسالی بهطور مکرر در پی روابط ناسالم برآیند.
ارتباطهای شرطیشده: گاه رفتارهای تکراری به این دلیل پدید میآیند که فرد ارتباطها و تداعیهایی را شکل داده است که رفتار را بهگونهای تقریباً خودکار فعال میسازند.
بینظمی هیجانی: اجبار به تکرار ممکن است هنگامی رخ دهد که واکنشهای هیجانی فرد نسبت به رویدادهای منفی بهدرستی تنظیم نشده باشند. این افراد ممکن است در تحمل هیجانهای دشوار یا انتقاد ناتوان باشند و همین امر موجب میشود که واکنشهایی فراتر از تناسب با موقعیت بروز دهند.
ویژگیهای شخصیتی: گاه برخی صفات شخصیتی، همچون تکانشگری یا کمالگرایی، میتوانند احتمال درگیرشدن فرد در اجبار به تکرار را افزایش دهند.
مکانیسمهای مقابلهای: فشار روانی و روانزخم اغلب علت زیربنایی اینگونه رفتارهاست. اجبار به تکرار میتواند بهمنزلهٔ راهبردی مقابلهای عمل کند؛ به این معنا که با درگیرشدن در رفتارهای پرخطر یا جستوجوی موقعیتهایی مشابه با روانزخم، فرد احساس میکند کنترل بیشتری بر موقعیت دارد.
افرادی که آزار یا روانزخم را تجربه کردهاند، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به اجبار به تکرار قرار دارند. این افراد همچنین بیشتر در معرض مشکلات دیگری از جمله دشواریهای بینفردی، عزتنفس پایین و مشکلات ناشی از مصرف مواد هستند.
اجبار به تکرار میتواند از علل گوناگون متأثر شود و با برخی اختلالات روانی، بهویژه آنهایی که با روانزخمهای گذشته پیوند دارند، همراه باشد. برخی از این اختلالات عبارتاند از اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و اختلال شخصیت مرزی.
فارغ از علت، اجبار به تکرار میتواند به الگویی رفتاری بدل شود که زندگی فرد را بهشدت مختل میکند. این پدیده میتواند رنج روانی ایجاد کند، روابط را مختل سازد، فرد را در موقعیتهای آسیبزا قرار دهد یا حتی موجب بازروانزخمزایی شود.
نمونههایی از اجبار به تکرار
دلبستگیهای رمانتیک: اجبار به تکرار ممکن است در روابط عاشقانه پدیدار شود، جایی که فرد بهطور مکرر بهدنبال روابطی مشابه با روابط ویرانگر گذشته میرود. این امر بهصورت ناهشیار انجام میگیرد و فرد در پی شریکهایی است که به شریکهای پیشینِ آزارگر، مخرب یا از نظر هیجانی دستنیافتنی شباهت دارند.
فلشبکها، کابوسها و رؤیاها: تجربهٔ فلشبک یا کابوسهایی که در آنها فرد روانزخم را بازتجربه میکند، میتواند صورتی از اجبار به تکرار باشد.
درگیرشدن در رفتارهای پرخطر یا خودویرانگر: ممکن است فرد اقدام به رفتارهایی پرخطر، همچون رانندگی در حالت مستی کند، با وجود آنکه از خطرهای احتمالی آگاه است. این رفتار میتواند راهی برای بازآفرینی یک تجربهٔ گذشته یا منحرفکردن توجه از احساسات دردناک باشد.
خیانت: فردی که یکی از والدینش به شریک زندگی خود خیانت کرده است، ممکن است در روابط بزرگسالی خود نیز مرتکب خیانت شود یا با شریکی که خیانت میکند بماند، بهمنظور تکرار تجربههای دردناک کودکی.
چرایی تکرار روانزخم
نظریههای گوناگونی برای تبیین چرایی درگیرشدن افراد در این نوع بازآفرینی روانزخم مطرح شده است.
بیان ناهشیار روانزخم
یکی از دلایلی که افراد ممکن است روانزخم را تکرار کنند، بیان ناهشیار آن است. فروید یادآور شد که اگرچه محتوای ذهن ناهشیار بیرون از حیطهٔ آگاهی قرار دارد، همچنان بر رفتار اثر میگذارد و میتواند از طریق عناصری چون رؤیاها، لغزشهای زبانی و رفتارها بیان شود.
افرادی که روانزخمهای واپسراندهشده را به یاد نمیآورند، ممکن است بهگونهای ناهشیار برانگیخته شوند تا تجربهٔ مزبور را تکرار کنند.
تلاشی برای دستیابی به مهارت یا تسلط
فروید همچنین بر این باور بود که انسانها بهطور ناهشیار در پی یادآورهای روانزخم میگردند تا به نوعی بستهشدن یا حلوفصل دست یابند. بهباور وی، با بازتجربهٔ روانزخم، فرد میتواند به نوعی مهارت یا تسلط بر آن دست یابد. با وجود این، در عمل چنین اتفاقی بهندرت رخ میدهد و اغلب افراد در چرخهای از رفتارهای ناسازگارانه گرفتار میشوند.
پیوند گذشته با اکنون
برخی پژوهشگران بر این باورند که اجبار به تکرار میتواند بهعنوان مکانیسم دفاعی عمل کند، به فرد امکان بازگشت ذهنی به وضعیت پیشین را بدهد یا بهمنزلهٔ راهی برای معنابخشی از طریق پیوند گذشته با حال بهکار رود.
الگوهای آشنا
برخی نظریهها حاکی از آناند که اجبار به تکرار به افراد کمک میکند با روانزخم یا گذشتهٔ خود کنار بیایند، اما گروهی از پژوهشگران معتقدند که اساساً این پدیده هیچ کارکردی ندارد. از نگاه آنان، این تکرار صرفاً به این دلیل رخ میدهد که انسانها تمایل بیشتری به بازتولید الگوهای آشنا دارند.
حتی اگر رفتار ناسالم یا ویرانگر باشد، ممکن است تنها راهی باشد که فرد برای مواجهه با موقعیت میشناسد.
درمان اجبار به تکرار
اگر متوجه رفتارهایی شدهاید که ممکن است با اجبار به تکرار مرتبط باشند، اقدامهایی برای رسیدگی به آن امکانپذیر است. این مسئلهٔ روانشناختی پیچیدهای است و درمان آن دشوار میتواند باشد، زیرا اغلب به راهبردهای گوناگون برای رسیدگی به جنبههای مختلف رفتار نیاز دارد.
رواندرمانی میتواند سودمند باشد و به افراد کمک کند تا تجربههای خود را پردازش، ادغام و مهار کنند. رویکردهای درمانی متعددی میتوانند کارآمد باشند، از جمله:
رواندرمانی تحلیلی
این شکل از درمان به بررسی تجربههای گذشته میپردازد تا مسائل ناهشیار یا نیمههشیاری که میتوانند افراد را به تکرار الگوهای رفتاری زیانآور سوق دهند، آشکار کند. این روش، گونهای درمان مبتنی بر بینش است که به افراد کمک میکند میان تجربههای گذشته و رفتار کنونی خود پیوند برقرار کنند.
رواندرمانی تحلیلی میتواند به درک ژرفتر هیجانها، شناسایی الگوها و بهبود روابط بینفردی بینجامد.
برای مشاهدهٔ و رزرو از درمانگران تحلیلی اینجا را مشاهده کنید. |
اجبار به تکرار غالباً با رویدادهای آسیبزایی که در اوان زندگی رخ دادهاند از جمله آزار، غفلت یا موقعیتهای پراسترس پیوند دارد. چنین الگوهایی همیشه بهآسانی قابلشناسایی نیستند، اما میتوانند تأثیرات جدی بر سلامت و بهزیستی شما بگذارند.
اگر متوجه شدهاید که در زندگی خود الگوهای ناسازگارانه را تکرار میکنید، گفتوگو با یک متخصص سلامت روان میتواند سودمند باشد. درمانگران تحلیلی میتوانند به شما کمک کنند تا نشانههای اجبار به تکرار را بشناسید و بر بسط راههای سالمتر برای مقابله با آن کار کنید.
این مقاله با عنوان «What Is Repetition Compulsion» در verywellmind منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه و در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ در بخش مجله وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |