skip to Main Content
رواندرمانگران خود نیاز به رواندرمانی دارند.

رواندرمانگران خود نیاز به رواندرمانی دارند.

رواندرمانگران خود نیاز به رواندرمانی دارند.

رواندرمانگران خود نیاز به رواندرمانی دارند.

عنوان اصلی: When therapists also need therapists: 'Suffering is not unique to one group'
نویسنده: رز هکمن
انتشار در: گاردین
تاریخ انتشار: 19 آوریل 2017
تعداد کلمات: 1424 کلمه
تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
ترجمه: تیم ترجمه‌ی مجله‌ی تداعی

رواندرمانگران خود نیاز به رواندرمانی دارند. حفظ مرزها با مراجع، پردازش رویدادهای زندگی خودشان و تصمیم‌گیری در مورد زمان بازنشستگی، دلایلی هستند که چهار متخصص در مورد اینکه چرا به دنبال کمک حرفه‌ای هستند بیان می‌کنند.

پرنس هری شاهزاده بریتانیا در روزهای اخیر (زمان انتشار مقاله) به خاطر صحبت‌هایی که درباره‌ی مسائل شخصی‌اش در مورد سلامت روان، نیاز به شکست سکوت در مورد هیجان‌ها، و مزایای دنبال کردن درمان شخصی گفته، مورد تحسین واقع شده است. او در مصاحبه‌ای با نشریه‌ی تلگراف با توصیف این‌که چگونه به این نقطه‎ رسیده، توضیح داد که گوش دادن به مشکلات دیگران و فهمیدن این که قادر نیست به همان اندازه که دلش می‌خواهد مفید باشد، باعث شد به دنبال کمک برود.

«شما مسائل‌تان را به خاطر آنچه با آن روبرو شدید موقتاً به کنار می‌نهید، و تمام کاری که می‌خواهید انجام دهید گوش دادن و کمک کردن به دیگران است، اما بعد راهتان را می‌کشید و می‌روید، اما ناگهان به خودتان می‌آیید، حالا این را باید کجای دلم بگذارم؟»

او سپس افزود که در ازای هر سه ساعت گوش دادن به مردم، روانشناسان نیم‌ساعت وقت می‌گذارند تا خودشان با شخص دیگری صحبت کنند. حق با اوست: این یکی از مهم‌ترین سنت‌های دنیای سلامت روان است. درمان‎گران نیز به درمان نیاز دارند.

ما از چهار روان‌درمانگر با تجربه در این زمینه خواسته‌ایم تا در مورد این که چگونه آن‎ها نیز از درمان‎گران دیگر کمک می‌گیرند سخن بگویند.

دیوید لوپز، رواندرمانگر به مدت ۱۵ سال، کانتیکات

دیوید لوپز، رییس پیشین آکادمی روانکاوی و روانپزشکی پویایی آمریکا می‌گوید دلایل مختلفی وجود دارد که چرا درمانگران به دنبال درمان می‌گردند. نخست در طول فرایند آموزش است که درمانگران کارآموز، سوپروایزر و اغلب درمانگری از آن خودشان خواهند داشت. او چنین تعیین می‌کند: «به طور معمول، افرادی که می‌خواهند درمانگر شوند، به ارتباط با افراد علاقه دارند. هنگامی که در حال انجام درمان هستند آن نیاز باید تغییر جهت دهد و رام گردد، تا در مسیری قرار نگیرد که از دست درمانگر خارج شود».

لوپز توضیح می‌‎دهد که آن چه باید در آموزش مورد توجه قرار گیرد چیزی به نام «انتقال متقابل» است. درمانگر باید از انتقال هیجان‌های خود به مراجع اجتناب کند، این در حالی است که وقتی مراجع هیجاناتی که نسبت به کسی دیگر در زندگی بیرونی خود دارد را به درمانگر خود منتقل می‌‎سازد (که «انتقال» نامیده می‌شود) عموماً چیز خوبی در نظر گرفته می‌‎شود.

برای مثال اگر درمانگر کارآموز در سنین پایین والدینش را از دست داده باشد، ممکن است به داستان‌هایی که مراجعین‌اش در مورد والدین و فقدان به جلسات می‌آورند، واکنشی هیجانی نشان دهد. پس چالش برای درمانگر نه لزوماً خلاص شدن از شر احساسات مربوط به فقدان و والدین، بلکه آگاهی از آن‎ها و آشنایی دقیق با این «نقاط کور» است. نقطه‌ی کور رایج ممکن است گاهی این باشد که شاهد کشمکش بیمار با نوعی اندوه باشیم و گریستن آن‎ها را تماشا کنیم: درمانگر ممکن است بخواهد که آن‎ها را بغل کند، و یا تبدیل به دوست آنها شود.

«به جای استفاده از ابزارهایی که به شما آموزش داده شده، ممکن است بخواهید با بیمار برای نیاز خودتان ارتباط برقرار کنید. اما آن‎ها به شما پول نمی‌دهند که دوست‌شان باشید، حتی اگر در آن لحظه در آغوش کشیدن حس خوبی داشته باشد».

النا لیستر، رواندرمان‎گر به مدت ۳۰ سال، نیویورک

النا لیستر با میزان قابل توجهی از طعن و کنایه می‌گوید: «شاید باورتان نشود ولی درمان‎گران نیز آدم هستند». لیستر، روانپزشک، روانکاو و استاد که در دانشگاه کورنل و کلمبیا تدریس می‌‎کند، می‌گوید که هیچ چیز اسرارآمیزی، فراتر از الزامات آموزشی ابتدایی در طول سال‌های اولیه، موجب نمی‌شود که درمانگران به دنبال درمان شخصی‌شان بروند. پاسخ این است که زندگی همین است، و زندگی یعنی تلاش و اغلب رخدادهای دردناک.

لیستر خودش هنگامی که کودک شش ساله‌ی خود را در اثر بیماری لوسمی از دست داد به دنبال درمان رفت. او می‌گوید که در آن زمان، کمکی که درمان به او کرد به اندازه‌ی کافی نیازهای او را برآورده نکرد. شناسایی جای خالی چنین کمکی در حوزه‌ی خودش او را متقاعد کرد که در زمینه‌ی فقدان و اندوه تخصص یابد، یعنی بتواند به دیگران به طریقی کمک کند که خودش قادر نبوده است به طور حرف‌ه‎ای بیابد.

درمان بیمارانی (از جمله بیمارانی که درمانگر هستند) که در معرض چنین رنج شدیدی قرار دارند، به معنای پرورش توانایی آنها برای ترک آنچه در طول جلسه‌ی رواندرمانی در اتاق اتفاق افتاده پس از پایان جلسات است.

«شما باید قادر به حفظ حد و مرزها باشید. بعضی از مردم متحمل درد و رنجی شگرف شده‌اند. شما باید در اتاق کاملاً حضور داشته باشید. اما اگر قصد دارید این کار را انجام دهید، مجبورید آن را به اتاق بعدی منتقل نکنید. این وظیفه‌ی شماست».

لیستر می‌گوید که روانشناس باید «انواع و اقسام کارها» را انجام دهد تا خودش را برای تمام بیمارانش و همچنین برای خویشتن، شادمان و در موقعیت مناسب روانی نگه دارد. «با دوستانم، با خودم، با شوهرم حرف می‎زنم. ورزش می‌کنم، مشغول مراقبه می‌شوم».

لسلی پروسنفسکی، رواندرمان‎گر به مدت ۳۵ سال، نیویورک

لسلی پروسنفسکی، روانپزشک، روانکاو و عضو هیئت علمی دانشگاه کلمبیا، می‌‎گوید که از برخی جهات درمان درمانگران هیچ فرقی با درمان غیردرمانگران ندارد.

«شما با درد و رنج بسیاری از مردم سر و کار دارد. چه درمانگر باشند چه بیمار عادی، درد امری انسانی است، و رنج انسان منحصر به یک گروه نیست».

اما پروسنفسکی می‌گوید که گاهی اوقات درمان درمانگران با موانع خاص خودش مواجه می‌شود. او توضیح می‌دهد: «این نوع از درمان می‌تواند به دیوارهای بیشتری منجر شود که باید فروریخته شوند». حتی در صورتی که بیمار-درمانگر بسیار مایل به شرکت در درمان باشد هم همین‌طور خواهد بود. او توضیح می‌دهد که بخشی از فرایند درمان تلاش می ‎کند تا به چیزهایی نفوذ پیدا کند که طبیعتاً محافظت می‌شوند. پروسنفسکی می‎گوید، «مقاومتی ناآگاه» وجود دارد که می‌توان در همه یافت، اما درمانگران که اصطلاحات این زبان خاص را بلدند ممکن است در پنهان کردن ریشه‌ی واقعی مشکلات خود حتی بهتر از دیگران باشند.

«استفاده از اصطلاحات، یکی از پنهان‌کاری‌ها برای دور ماندن از اعماق آن چه که آن‎ها [بیمار-درمانگر] در واقع باید کشف کنند است».

«اگر کسی از در وارد شود و بگوید که حجم عظیمی از «خشم سرکوب‌شده‎» را داراست، ممکن است با گذشت زمان، هر چه عمیق‌تر می‌شوید، دریابید که خشم به غم تبدیل می‌‎شود. آنچه آشکار می‌گردد حسی از فقدان یا محرومیت است که برای فرد مواجهه با آن سخت‌تر است».

دیوید فارست، رواندرمان‎گر به مدت ۵۰ سال، نیویورک

برای دیوید فارست، استاد روان ‎پزشکی بالینی در دانشگاه کلمبیا، رواندرمانگر و روانکاو آموزش ‎دیده که همچنین در مرکز شهر منهتن جلسات خصوصی برگزار می‌کند، یکی از جالب‌‎ترین و –جنجالی‌ترین- سوالاتی که روان‎درمانگران برای آن به درمان می‌روند این است که چه هنگام باید از این کار رواندرمانی دست بکشند. فارست، که کارش شامل تحقیق و تدریس در زمینه‌ی مغز و اعصاب می‌شود، می‌گوید که مسئله‌ی زمان بازنشستگی یک روان‎درمانگر پرسشی به ویژه مجذوب کننده است.

فارست می‌گوید: «پرسیدن این سؤال که رواندرمانگر از کجا می‌داند چه موقع وقتش رسیده تا الک خود را بیاویزد، از ما می‌خواهد تا در وهله‌ی اول قابلیت‌‎های ذهنی لازم برای روان‎درمانگر بودن را تعریف کنیم».

یک جراح ممکن است دیگر به لحاظ فیزیکی قادر به تحمل ساعات پرزحمت نباشد، یا ممکن است از آسیبی رنج ببرد که مانع عمل می‎شود، اما مادام که مغز روان‎درمانگر کار می‌‎کند، از کجا بداند چه موقع باید از کار رواندرمانی دست بکشد؟ آیا هرچه سن درمانگر بالاتر می‌رود و باتجربه می‌شود، خواهان بیشتری ندارد؟

همچنان که فرد پیر می‌شود، از دست دادن حافظه یا مشکلات ذهنی کوچک می‌تواند ذهن را تحت تاثیر قرار دهد و بر یادآوری تاریخچه‌ی پیچیده‌ی بیمار تاثیر منفی بگذارد. فاریست می‌گوید اما چیزهای دیگری ممکن است با بالا رفتن سن شروع به از بین رفتن کنند، عناصر دیگری که ممکن است برای صلاحیت درمانگر به همان اندازه حیاتی باشد.

برای مثال، تشخیص این که چه چیز خنده‌دار است و چه چیز نه، گاهی اوقات همراه با سن تغییر می‌‎کند. فارست می‎گوید: اگر کسی دچار فراموشی پیشانی-گیجگاهی بشود، حس شوخ‌‎طبعی وی گرایش دارد که از حساسیت‌های پیچیده‌تر تنزل پیدا کند. ممکن است درمانگری با این نوع آسیب، نوع جدیدی از حس شوخ‌طبعی را بپروراند  که در اتاق درمان کمتر مناسب است.

«این [حس شوخ‌طبعی] دیگر خشک و بی‌روح نخواهد بود. بلکه در شوخی‌های پرسر و صدا و سادیستی غرق خواهد شد، و مغز از شوخی‌های بی‌کیفیت لذت خواهد برد». روانپزشک توضیحی سودمند می‌دهد، «بازی با جناس، حس شوخ‌طبیعی سطح پایینی است». وقتی از خود فارست، کهنه‌کار این حرفه سوال می‌کنیم: آیا دهه‌ها و دهه‌ها تمرین و تحقیق در مغز انسان شروع به فرسودن او کرده است؟ او پاسخ می‌دهد که چنین سوالی بیشتر با متخصصان جوان سازگار است.

«برای کسی مثل من، مسئله‌ی فرسودگی در کار نیست».

اشاره: این مقاله با عنوان «When therapists also need therapists: Suffering is not unique to one group» در نشریه‌ی گاردین منتشر شده و در تاریخ ۹۷/۰۳/۱۲ توسط تیم ترجمه‌ی مجله‌ی روانکاوی تداعی ترجمه شده است.
این پست یک دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search