چه کسی از زیگموند فروید میترسد؟
Who’s Afraid of Sigmund Freud
زیگموند فروید مردم را رنجیدهخاطر میکند. هر وقت کسی از فروید یادی میکند، میگوید در مهمانی شام، به سخنان تند و زنندهای گوش میدادم. قضاوت عموم مردم، حتی کسانی که افرادی تحصیل کرده و آگاه در جامعه هستند درباره فروید این است که میتوان او را به زبالهدان تاریخ انداخت و عقایدش را که منقضی شدهاند، فراموش کرد. البته هنوز تئوریهای فروید مدافعانی نیز دارد، اما تجربهی من این است که نگرش عمومی به او مخالفت کامل است.
چند سال پیش با روزنامهنگاری ملاقات کردم که کتابی دربارهی مطالعات دوقلوها نوشته بود. استدلال او اساساً این بود: ژنها تعیین میکنند که چه کسی خواهید شد. من به تحقیقاتش در این کتاب علاقمند شدم و در برهههایی از بحثمان، این واقعیت را مطرح کردیم که فروید سالها به عنوان یک نورولوژیست، در یک لابراتوار در وین روی سلولهای عصبی تحقیق کرده بود و برخی نظرات او درباره فرایندهای روانشناختی اخیراً توسط نوروساینس تایید شدهاند. دهان او باز ماند. او نمیدانست که فروید به عنوان یک دانشمند فعالیت میکرده است. برای او فروید چهرهای بود که هر چه را به عنوان علم بیان میکرد، علمی نبود.
به مدت چند دهه، دکترِ وینی یک کاریکاتور بوده است، نمادی مشهور برای تمایلات ناهشیار و جنسی. اگو، اید، و سوپر اگو اصطلاحاتی آشنا برای همهی ما هستند، اما طی سالها، نظریه روانکاوی فروید در دپارتمانهای انگلیسی زبان در سراسر کشور به عنوان ابزاری برای تفسیر متون ادبی مجال یافته است، اما حتی اگر باشد به ندرت، در دپارتمانهای علمی بحث شده است. بخشی از مشکل این است که فروید به عنوان چهرهای منزوی، با ایدههای دیوانهوار دربارهی نحوهی کارکرد ذهن که امروزه مردود شدهاند، شناخته شده است. اما زیگموند فروید محصول زمانهی خودش بود. او ناهشیار را «اختراع» نکرده است. نسخههایی از ناهشیار مربوط به پاسخ لایبنیتسِ[۱] فیلسوف به دکارت[۲] و هیوم[۳] در قرن هفدهم موجود بود. در ۱۸۶۰، در آلمان، یک دانشمند به نام گوستاو فخنر[۴] به صورتبندی یک نظریه در باب فرایندهای ناهشیار پرداخت. هرمان فون هلمهولتز[۵] و ویلهلم وونت[۶] دانشمندان بزرگ هم روزگارش نیز درباره وجود ناهشیار استدلال کرده بودند. در دهه ۱۸۷۰، فیزیولوژیست انگلیسی، ویلیام بنجامین کارپنتر[۷]، «ناهشیار سازگار[۸]» را در آثارش مطرح کرده بود. او استدلال میکرد که بسیاری از افکار و احساسات خارج از آگاهی ما هستند.
امروزه هیچ نوروساینتیستی منکر ناهشیار نیست و نمیگوید که ما حافظههای ضمنی[۹] (حافظهی خارج از آگاهی) نداریم. هیچ کسی که در این رشته کار میکند علیه رانههای اولیه هیجانی[۱۰] در انسان بحث نمیکند. پرسش اینجاست که آیا پژوهشهای جدید روان را شبیه مدلی که فروید طرح کرده است نشان میدهند یا خیر؟ برخی پاسخ مثبت میدهند و برخی پاسخ منفی. بحثها شدید و غالباً بازارشان داغ است. فروید همچنان بحثبرانگیز است. آنچه مسلم است این است که فروید، حداقل میان برخی از نوروبیولوژیستها، به همان سرعتی که پیش از این رد میشد، رد نمیشود. عصبروانکاوی که رشتهای جدید است، متولد شد و سعی کرد دو رشتهی روانشناسی و زیستشناسی را گرد هم آورد تا به یکی از رویاهای فروید جامهی عمل بپوشاند. در سال ۱۸۹۵، فروید نگارش پروژه خود در روانشناسی علمی را آغاز کرد، نظریهای دربارهی ذهن که در فرایندهای نورونی ریشه داشت. او هرگز کارش را به پایان نرساند؛ چرا که دریافته بود به قدر کافی دربارهی عملکرد مغز نمیداند تا چنین نظریهای را امکانپذیر کند، اما امیدوار بود که در آینده چنین امکانی فراهم شود.
من به عنوان یک نمونه از علاقمندی جدید در مطالعات مربوط به فروید، به مقاله منتشر شده در مجله مرور پژوهشهای مغز (۲۰۰۴) توسط گروهی از نوروساینتیستهای ایتالیایی، دیگو سانتونز، آلبرتو سیراکوسانو، پائولو کالابریزی و جورجیو برناردی، اشاره میکنم. آنها در پروژه خود به نظرات فروید پرداختهاند: «پروژهای برای روانشناسی علمی (۱۸۹۵): پیشبینی فروید درباره نظریهی اتصال حافظه LTP .«LTP مخفف “long term potentiation” (تقویت طولانی مدت) انتقالدهندهی سیناپسی در مغز و مرتبط با حافظه و یادگیری است. فروید در این پروژه معتقد است حافظه در مغز به مثابه «تغییری دائمی در پی یک رویداد» در یک سطح سلولی و سیناپسی بازنمایی میشود، یک پیشبینی اولیه برای ویژگیهای LTP. اما فروید به غیر از این پروژهی رها شده، در کل آثارش، معتقد بود که حافظهها ثابت نیستند، بلکه در هر لحظه بازسازی میشوند، چیزی که به طور گسترده در بین محققان حافظه صادق است.
تنها زمان میتواند بگوید که فروید دربارهی کارکرد ذهن چه چیزهایی را درست گفته است و چه چیزهایی را غلط. برای نمونه، تعداد بسیار کمی از روانکاوان هنوز غریزه مرگ فروید را میپذیرند و هیچ دانشمندی آن را نمیپذیرد. به نظر میرسد فروید در این یک مورد فرصت را از دست داده است، اما او اغلب اعتراف کرده است که ایدههایش نظری هستند و ممکن است در آینده توسط علم تغییر کنند. من اعتقاد ندارم که این پذیرش صرفاً لفظی باشد. در مقالهی «ورای اصل لذت» او زیستشناسی را «سرزمینی با امکانات نامحدود» مینامد. ما نمیتوانیم حدس بزنیم که در سالهای آینده چه نتایجی گرفته خواهد شد. این بیان من نه تنها برای فروید در سال ۱۹۲۰ بلکه برای ما در سال ۲۰۱۰ [سال انتشار مقاله] نیز صدق میکند. او ذهن بازی داشت. حقیقت این است که علیرغم بسیاری مخالفتها، زیگموند فروید و ایدههایش مرگ را پس زدهاند و در سالهای اخیر، لااقل برخی از اندیشههایش توسط نوروبیولوژی معاصر محقق شده است. حتماً او از این بابت خرسند میشود.
این مقاله با عنوان «Who’s Afraid of Sigmund Freud» در psychologytoday منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه و در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۹۷ در مجلهی روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] Leibniz
[۲] Descartes
[۳] Hume
[۴] Gustav Fechner
[۵] Hermann von Helmholtz
[۶] Wilhelm Wundt
[۷] William Benjamin Carpenter
[۸] adaptive unconscious
[۱۰] primal emotional drives