skip to Main Content
چرا خشم در عشق جای دارد؟

چرا خشم در عشق جای دارد؟

چرا خشم در عشق جای دارد؟

چرا خشم در عشق جای دارد؟

عنوان اصلی: Why Anger Has a Place in Love
انتشار در: theschooloflife
تعداد کلمات: 615 کلمه
تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه
ترجمه: تیم ترجمه‌ی تداعی

چرا خشم در عشق جای دارد؟

طبیعی است که بپنداریم والاترین فضیلت در عشق مهربانی است و دومی، با فاصله اندک، ادب.
اما در اینجا یک خطر عجیب کمین کرده است: رابطه‌ای که در آن بیش از حد مؤدب باشیم، که در آن به اندازه کافی صراحت وجود نداشته باشد، که مشکلات نه به علت فقدان محبت یا آرامش بلکه به علت ازدیاد خفقان‌آور آداب، به این علت که به اندازه کافی بالا بردن صدا، توهین، خشم‌های مشروع و لحظاتی که در آن هر دو پارتنر احساس آزادی کنند که یکدیگر را احمق یا چیزهای بسیار بدتری خطاب کنند، وجود ندارد ایجاد می‌شوند.
وقتی جر و بحث‌های میان عاشقان را مثلاً از پشت دیوار اتاق هتل می‌شنویم، راحت است که نگران آن‌ها و اتحادشان شویم. اما به طور معقول، چیزی شدیداً حیاتی و نجات‌بخش وجود دارد که می‌تواند در مباحثات پرجوش‌وخروش گاه‌وبی‌گاه آشکار شود. زندگی کردن در کنار شخصی دیگر گاهی اوقات به طور اجتناب ناپذیری به‌شدت ناامید کننده می‌شود. برای آنکه عشق زنده بماند به آزادی بیان این ناامیدی‌ها نیاز داریم. به نظر می‌رسد اگر تنها چیزی که اجازه انجام آن را داریم عشق ورزیدن باشد، نمی‌توانیم عشق بورزیم.
به بسیاری از ما در کودکی به صورت غیرمستقیم آموخته شده است که ناامیدی‌ها را بهتر است در سکوت فرو خوریم. شاید یکی از والدین ما بسیار شکننده یا بسیار دمدمی بوده است، بنابراین می‌ترسیدیم با ابراز احساسات حقیقی‌تر خود او را خرد کرده یا به طور غیرقابل تحملی تحریک کنیم. ما خوب و با ادب تربیت شدیم اما در معرض این خطر هم هستیم که از نظر درونی احساس مردگی کنیم و متقاعد شویم که هیچکس نمی‌تواند ما را همان‌طور که هستیم ببیند و هنوز به ما عشق بورزد.
نوع خاصی از مؤدب بودن، دشمن عشق است. ما نمی‌توانیم عشق بورزیم یا به طور شایسته در رابطه‌ای باشیم که احساس سرزندگی داشته باشد، و بخش بزرگی از تردیدهای خود را محبوس کنیم. ما نیاز داریم که عشق در درجه نخست واقعی باشد، و این شامل ابراز همه انواع احساسات دوپهلوتر است. در اکثر عرصه‌های زندگی، مؤدب بودن صرف مؤثر است؛ این تقریباً در کنار دوستان و همکاران کافی است. اما عشق به چیزی مخاطره برانگیزتر نیازمند است: ما وقتی متنفریم باید بتوانیم تنفرمان را به زبان بیاوریم تا بعداً وقتی که زمان عشق فرامی‌رسد بتوانیم به‌درستی عشق بورزیم.
به همین دلیل است که در راستای منفعت رابطه، شاید نیاز باشد به پارتنرمان بگوییم که او زندگی‌مان را نابود کرده است، که او خودخواه و اعصاب خرد کن است و دیگر خسته شده‌ایم و پارتنرمان، بدون این که صرفاً دلخور شود (با وجودی که این هم نقش خودش را دارد) باید تحمل کند، و واقعیت این انفجارها را بفهمد: ادای احترامی به اعتماد و پیوند میان ما. این که آن متهم‌کننده‌ی خشمگین هرگز با هیچکس دیگر در این دنیا این‌طور صحبت نمی‌کند باید به‌عنوان بزرگ‌ترین امتیاز تفسیر شود.
او از شما متنفر نیست، البته در آن لحظه این‌چنین است، اما به شما امید زیادی دارد، و بسیار ایمان دارد که شما به اندازه کافی عاشق او هستید که واقعیت او را بپذیرید و زمانی که ]این خشم[ فروکش کند عشق او به همان اندازه خشمش، خالصانه خواهد بود.
ما زمانی که شرایط به‌درستی ایجاب کند باید عصبانی شویم؛ ما که متواضع و فرمان‌برداریم، باید این را تجربه کنیم که جرئت رها کردن و ابراز رنجش و آزردگی بدون بازداری‌های بزرگ معمول (و ارزشمند) چقدر خوب و ضروری است. ما نباید بیش از حد از جروبحث عجیب‌وغریب با صدای بلند بترسیم، ما باید رنجش‌های خود را به اهانت‌های بسیار خلاقانه تبدیل کنیم؛ این نشان‌دهنده این نیست که همه چیز در حال به پایان رسیدن است و عشق مرده است، این نشانه آن است که در رابطه‌ی ما هنوز مهربانی، خلوص و تحمل زیادی باقی مانده است.

این مقاله با عنوان «Why Anger Has a Place in Love» در سایت مدرسه‌ی زندگی منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه شده و در تاریخ ۱۵ تیر ۱۴۰۰ در بخش مجله وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.
3 کامنت
  1. من همیشه مقالات گروه روانکاوی تداعی رو می‌خونم و لذت می‌برم. شب‌هایی شده که تا صبح، در مقالات این سایت، دنبال پاسخ سوالاتم گشتم و گشتم تا صبح شده. خودم ۳ ساله که پیش درمانگر میرم و حقایقی رو درباره خودم متوجه شدم که شگفت‌زده‌م کرده‌ن.
    هربار که یک واقعیت دیگه رو با خوندن مقالات و تحلیل‌‌شون در خودم متوجه میشم، بیشتر شگفت‌زده میشم‌.
    واقعا عالی بود این مقاله‌.

  2. عشق اصطراب به همراه داره و ترس از دست دادن موجب رفتارهای عجیبی میشه که گاهی نمیشه توجیه اش کرد…
    لحظه به لحظه می گذرد,
    ثانیه به ثانیه های دیدار تو ,
    از راه میرسد,
    هم آشوبی ست در میان قلب من,
    خسته تو مسافر در راه,
    هم می کشم انتظار دیدار توِ,
    گمشده در سیلاب روزگار,
    هم شویم مژگان را با آب دیده ,
    امید دیدار تو یار,
    هم رسیم به یکدیگر,
    باز به رسم بازی روزگار,
    هم دستی کشم به رخسار تو یار,
    هم بزدایم غبار رَه,
    از سیمای دل آرا ی تو یار,
    هم تو بخوان مرا دل آرا,
    در لحظه دیدار فردا,
    ( دل آرا شرکاء )

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search
×