وقت آن رسیده که نگاه جدیدی به رواندرمانی روانکاوانه داشته باشیم.
رادنی دانگرفیلد همصدا با بینش کلاسیک، برای رواندرمانی روانکاوانه هیچ ارزشی قائل نیست. این روش درمانی، وقتی نتوانست با توجه به استاندارد طلایی درمان در قرن بیستم، طبق ادعاهای گزافش عمل کند، از گردونه حذف شد. این روش درمانی در حال حاضر توسط کسانی که به طور خاص آن را مطالعه نمیکنند، نادیده گرفته میشود. و هنگامی که با برخی استثناهای قابل توجه ذکر میشود، اغلب کاریکاتوری از آن به عنوان یک روش درمانی کهنه و بیفایده و بدون تأیید تجربی که ریشه در نظریههای بیاعتبار دارد، ارائه میشود. شاید زمان پایان دادن به این غفلت فرهنگی فرا رسیده باشد. ممکن است سیاستگذاران، نیازمندان به مراقبتهای سلامتی و افرادی که در جستجوی درمان برای مشکلات زندگیشان هستند، مایل به نگاهی نوین به رواندرمانی روانکاوانه باشند. در واقع، امیدورام بتوانم شما را متقاعد کنم که زمان آن فرا رسیده که این روش را از تبعید در بیاورید.
به عنوان روانکاوی که بیش از دو دهه فعالیت کرده است و تحت درمان روانکاوانه نیز بوده است (دو مرتبه) میتوانم به این موضوع از سویههای متفاوتی نظر بیندازم. علاوه بر این، میخواهم روی چند پیشروی که از اتخاذ یک نگاه نوین به این روش حمایت میکنند، تمرکز کنم.
یکی از پیشرفتهای مهم در این زمینه که روزگار کنونی را زمانی مناسب جهت بازنگری نسبت به این روانکاوی میکند، آشفتگی سیستمهای ارائه خدمات مراقبتهای بهداشت روانی است. در مواجهه با تقاضای رو به رشد مراقبتهای بهداشت روانی، با کمبود ارائهدهندگان این خدمات رو به رو هستیم. روشهای درمانی TLA (CBT, ACT, DBT, MBT, EFT,…) در رقابت با هم هستند و EBT (درمان مبتنی بر تجربه) در خط مقدم درمانها قرار دارد. در عین حال، شرکتهای مراقبت مدیریت شده با پروندههایی حقوقی مواجه شدهاند که متضمن صدور ضمانت برای دریافت سود هستند، در حالیکه بخشهای مقابل نشان میدهند که شرکتهای مراقبت مدیریت شده قانون را دور زده و خلاف کردهاند. همه اینها در حالی است که خدمات بهداشتی روان از راه دور و فنآوریهای نوین درمان نوید دادهاند که انقلاب بزرگی در مراقبتهای درمانی ایجاد کنند. با وجود مراقبت بهداشت روان در چنین اوضاع درهم ریختهای، واقعاً بایستی در مورد رواندرمانی روانکاوانه تجدید نظر کرد.
اما موانعی چند وجود دارد. توجیهی که مکرراً برای نادیده انگاشتن رواندرمانی روانکاوانه بیان میشود این است که هیچ پژوهشی وجود ندارد که اثربخشی آن را مستندسازی کند. این ادعا به واقع اشتباه است. «درمانِ گفتاری» حداقل به اندازه هر روش دیگری اثربخش است و در برخی موارد بهتر نیز هست. در حالی که کارهای بیشتری باید صورت بگیرد، و نیاز هست که علیه سرمایهگذاریهای متمرکز شده بر درمانهای دارویی و رویکردهای کوتاه مدت فعالیتهایی انجام شود، تحقیقات روانکاوانه ویژه بسیاری در دسترس است.
به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۳ یک آزمایش کنترل تصادفی، برای اثبات اثربخشی رواندرمانی روانکاوانه در درمان اختلال هراس انجام شد. یک بررسی فراتحلیلی در سال ۲۰۱۰ از نتایج مطالعات انجام شده، نشان داد که «شواهد تجربی تأیید کنندهی اثربخشیِ» رواندرمانی روانکاوانه هستند. این گزارش همچنین نشان داد که اندازه اثر رواندرمانی روانکاوانه به بزرگی تغییرات گزارش شده در مورد روشهای دیگری است که مشخصاً به عنوان روشهای «مبتنی بر شواهد تجربی» و «دارای حمایت تجربی» از آنها یاد میشود.
از آنجا که رواندرمانی روانکاوانه تکنیک را بر اساس شخصیت منحصر به فرد هر بیمار تطبیق میدهد، شبیه هنر به نظر میآید تا علم. «دفترچه راهنما»یی وجود ندارد. واقعیت این است که رواندرمانگران تحلیلی معمولاً برای پشتوانهی تصمیمگیریهای لحظهای بالینی به تحقیقات و به ویژه تحقیقات رشد نوزاد و به شکلی فزاینده تحقیقات نوروساینس اتکا میکنند. اگر CBT را به نوازندهی ماهری تشبیه کنیم که از روی دفترچه نُت مینوازد، رواندرمانی روانکاوانه بیشتر شبیه بداههنوازی ماهرانهی موسیقی جَز است.
حرف کذب دیگر این است که در روانکاوی یکسری حرفهای طولانی و خستهکننده زده میشود. درست است، اما حرف زدن مغزها را تغییر میدهد. در حقیقت، مرور اخیر بر رواندرمانی و عملکرد مغز، سه الگوی تغییر در عملکرد مغز را شرح میدهد: «رواندرمانی منجر به عادی شدن الگوهای غیر عادی عملکرد میشود، به کارگیری نواحی اضافی که قبل از درمان فعالیتی در عملکرد نشان نمیدادند، یا ترکیبی از این دو.» به طور خاص، مطالعه تصویری عصبشناسانه از رواندرمانی روانکاوانه طولانی مدت روی بیماران افسرده، به صورت کلینیکی «تغییرات نوروبیولوژیکی در مدارهایی که در واکنشها و کنترلهای عاطفی دخیل هستند» را پس از پایان درمان نشان میدهد.
ظاهراً، نه تنها صحبتهای روانکاوانه کارآمد است، بلکه مغزها هم تغییر میکنند.
البته، روانکاوی مناسب همه کس نیست. این روش، یک روش انتخابی از میان روشهای دیگر است. یکی از دلایلی که امروزه روانکاوی نادیده گرفته میشود این است که در قرن بیستم، خود را به عنوان یک استاندارد طلایی حتی به عنوان نوعی آپاندکتومی جهانی برای همهی بیماران، معرفی کرد. خوشبختانه چنین غرور درمانی بزرگی تا حد زیادی از این رشته رخت بربسته است.
تغییرات درونی دیگری نیز در روانکاوی ایجاد شده است که رویکرد جدید به آن را ممکن میسازد. از زمان اوجگیری روانکاوی در میانه قرن بیستم، روش درمان تغییرات اساسی داشته است. روانکاو دیگر سعی نمیکند در حالی که میتواند بیمار را مورد آزمایش قرار دهد، مثل یک لوح سفید باشد که بیمار تجربیات خود را روی آن نقش میزند. در عوض امروزه روانکاوان متوجه این امر هستند که در روانکاوی مانند هر رابطهای، دو نفر به نوبهی خود بر روی هم تاثیر میگذارند. هیچ لوح سفیدی وجود ندارد. فرد تحلیلگر همواره حضور دارد. روانکاو به جای پرورش دادن غیاب عاطفی، روانکاوی میشود که نیاز اساسی چیزی که او هست و چگونگی تاثیر یا عدم تاثیر آن بر درمان را میپذیرد. جلسه درمان یک جلسه دو نفره است که هر دو نفر همواره حضور دارند. اما بر خلاف روابط دیگر این ملاقات دو نفره تنها برای کمک به یکی از آن دو در کشف و پذیرش امکانات و گذشتهی بیمار است که ممکن است دردناک، کثیف، زننده، دوست داشتنی، شکوهمند و حتی خستهکننده باشد. هر آن چه که حقیقت احساس شخص بیمار میتواند باشد.
بنابراین، اگر من کاری با کاریکاتورهای قدیمی فروید، مرد سفید، ساکت و ریشو در حال صورتبندیِ نظریههای پوچ تمایلات جنسی نداشته باشم، پس بهراستی رواندرمانی روانکاوانه چیست؟ واقعا در این درمان چه اتفاقی میافتد که من آن را شایستهی نگاهی نوین و احترامی افزون مییابم؟ سه بخش دارد:
یک
این یک روش درمانیست که به افراد کمک میکند تا بفهمند که چگونه به صورت ناهشیار الگوهای پیچیدهی تفکر، احساس، عمل و ارتباط را خلق میکنند.
دو
مشکلات خلق شده به صورت ناهشیار (شامل مشکلات مختلف زندگی که برای اهداف تشخیصی سیمپتومها نامیده میشوند) معمولاً الگوها، مشکلات و راهحلهایی از روابط صمیمی اولیه بازآفرینی میکنند. مثل اینکه هرگز فراموش نمیکنیم چطور دوچرخهسواری کنیم، هرگز عشق اولمان را فراموش نمیکنیم. روند این روابط باقی میمانند. اما با به کلام آوردن روند روابطی که به طور ضمنی اثرگذار هستند، افراد قادر میشوند آزادانه انتخاب کنند و تجربیات جدید داشته باشند.
سه
لحظه به لحظهی رابطهی درمانگر و بیمار، آزمایشگاهی/زمین بازیای/صحنهی نمایشی (استعارهی خودتان را بگذارید) برای تجربه و درک روند رابطهی اولیه است. زندگی در چنین لحظاتی در درمان، آگاهی فوری و غیر انتزاعی فراهم میکند. و این آگاهی، یک آگاهی عمیق است که قدرت انتقال دارد.
به عبارت دیگر، رواندرمانی روانکاوانه به عنوان یک ابژهی پرسشگر و یک مسیر برای تغییر، سوبژکتیویتی را بنا میکند. این امر به سادگی با تجربه منحصر به فرد شما در خلق شرایطی برای یک رابطه، جهت رشد در معانی متعددی که تجربهی شما در آنها بررسی شده است، آغاز میشود. و با معلومات به دست آمده، آگاهی عمیقی برای شما در جهت آزادی در انتخابهای بهتر فراهم میگردد.
این مقاله با عنوان «Why It’s Time To Take A New Look At Psychoanalytic Psychotherapy» در نشریهی فوربز منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه و در تاریخ ۱۱ تیر ۱۳۹۷ در بخش مقالات عمومی وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |