چرا روانپزشکان نباید اطلاعات شخصیشان را با بیمارانشان در میان بگذارند؟
چرا روانپزشکان نباید اطلاعات شخصیشان را با بیمارانشان در میان بگذارند؟
وقتی در دانشکدهی پزشکی بودم زمان زیادی را صرف صحبت با بیماران دربارهی تجربیات مشترکمان میکردم. دربارهی دورهی بچگیمان، امیدهایمان و جاهایی که دوست داریم ببینیم صحبت میکردیم. این معاشرت با آنها برای مراقبت درمانی ضروری بود. بین بیمار و مراقبتکننده اعتماد ایجاد میکرد و آرامش را به محیط بالینی تزریق میکرد.
اما حالا که روانپزشک هستم نباید این کار را بکنم.
روانپزشکها یاد میگیرند که مثل لوح سفید باشند. وقتی من و دیگر رزیدنتها از سوپروایزرها[۱] دربارهی این میپرسیم که چقدر باید زندگیمان را با بیماران در میان بگذاریم پاسخ می دهند کمش هم زیاد است. نباید بگویید کجا بزرگ شدید یا کجا زندگی میکنید. اگر بچه دارید اشاره نکنید. همسر هم همینطور.
اینکه چرا روانپزشکان چیز زیادی دربارهی خودشان نمیگویند دلایل زیادی دارد. انجام این کار مراقبت از بیمار را دچار مشکل میکند. فرض کنید بیماری بگوید مدرسهی خاصی میرفته و آنوقت دکتر هم بگوید «من هم همینطور»، آنوقت اگر بیمار منصرف شود بگوید اضطراب و افسردگیاش بعد از اخراج از آن مدرسه شروع شده چه؟ خودافشایی بیموقع روانپزشک ممکن است اتحاد درمانی بین او و بیمار را خدشهدار کند.
متأسفانه مورد تجسس قرار گرفتن یکی از نگرانیها حین مراقبت روانپزشکی است. پژوهشها نشان میدهد احتمال اینکه متخصصان مراقبت مورد تجسس قرار بگیرند بیشتر از بقیه مردم است و این احتمال در مورد متخصصان سلامت روان بیشتر هم میشود. بعضی بیماران تلاش زیادی برای دریافت اطلاعات دربارهی متخصصشان انجام میدهند، از جستجو در اسناد عمومی گرفته تا تعقیب ماشین درمانگر. معمولاً انگیزهی تجسس میل به کسب اطلاعات است؛ بنابراین عقل حکم میکند که روانپزشک با صحبتهای غیرضروری دربارهی زندگی خودش حین درمان این رفتار را تشویق نکند.
سرانجام اینکه روانپزشکان نباید وقت جلسات را صرف صحبت دربارهی زندگی خود کنند چون کار ارائه مراقبت سلامت روان معطوف به مراقبتکننده نیست، معطوف به بیمار است. گفتگو نقش اصلی را در درمان و بهویژه رواندرمانی ایفا می کند؛ اما بایستی بر زندگی، علائم و درمان بیماران متمرکز شود. ارزیابی روانپزشکی شامل این نمیشود که مثلا دیشب چکار کردهایم.
بعضی بیماران تلاش زیادی برای دریافت اطلاعات دربارهی متخصصشان انجام میدهند، از جستجو در اسناد عمومی گرفته تا تعقیب ماشین درمانگر. معمولاً انگیزهی تجسس میل به کسب اطلاعات است؛ بنابراین عقل حکم میکند که روانپزشک با صحبتهای غیرضروری دربارهی زندگی خودش حین درمان این رفتار را تشویق نکند.
ما بهعنوان ارائهدهندهی سلامت روان سعی میکنیم تا حد ممکن ناشناس باقی بمانیم. اما بعضیاوقات این سؤال برایم پیش میآید که تکلیف تخیل پس چه میشود؟ وقتی روانپزشک لوح سفید است بیمار چه تصویری بر این صفحهی خالی میاندازد؟
قطعاً اینترنت هست و بیماران میتوانند دربارهی ما در گوگل جستجو کنند. میتوانند اینکه به کدام دانشکدهی پزشکی رفتیم و چیزهای بیشتر را پیدا کنند. طبق گزارش سال ۲۰۱۱ مرکز تحقیقات پیو[۲]، تقریباً ۴۴ درصد کاربران اینترنت دربارهی اطلاعات دکترها و مراقبتکنندگان سلامت جستجو کردهاند.
(شاید تعدادی از بیماران آیندهی من هم الآن دارند این مطلب را میخوانند. سلام! امیدوارم خوشتان آمده باشد. پیشاپیش بهتان خوشآمد میگویم. امیدوارم روزی ملاقاتتان کنم.)
ملاقات با بیمار به طرق مختلف به ناشناسی فرضی روانپزشک رنگ میدهد. بعضی وقتها فکر میکنم پیراهنی که پوشیدهام چه چیزی دربارهام میگوید؟ دربارهی ساعت مچیام چه فکری میکنند؟ دربارهی فلاسک قهوهی کنار دستم چه؟ اینکه چند روز است ریشهایم را نزدهام چه؟
در بخشهای بیمارستانی و اورژانس، محیط چیز زیادی از پزشکان به بیمار نمیگوید؛ اما بیرون از بیمارستان که مراقبتکنندهها میتوانند محیط را طبق سلیقهی خودشان تغییر دهند اوضاع فرق میکند. بعضی روانپزشکها گواهینامهها یا عکسهایی در مطبشان آویزان میکنند. بعضیها اثاثیهی مخصوصی میچینند یا نقاشیهای موردعلاقهشان را به دیوار میزنند.
اوایل امسال بیمارانم را در مطبی خارج از بیمارستان ویزیت میکردم که با پزشکان دیگر مشترک بود. در مطبمان چند تا نقاشی، یک قالیچه و یک گلدان گل داشتیم. نمیدانم از کجا آمده بودند.
اما آیا بیماران فکر میکردند آنها مال من است؟ آیا تصور میکردند به جای عجیبوغریبی سفر کردهام و آنها را از آنجا آوردهام؟
این ابهام است که مرا آشفته میکند. اینکه چرا روانپزشکها باید اطلاعات محدودی از خودشان بدهند و اهداف امنیتی این کار را میفهمم؛ اما این کار فاصلهای تصنعی میان بیمار و مراقبتکننده به وجود میآورد که تأثیرات مثبت درمانی تجربهی مشترک را از بین میبرد، فهم آنها از هم را مشکل میکند و ارتباط انسانی در حرفهی پزشکی را که انسانیت در آن مهمترین چیز است تیرهوتار میکند.
تصمیمگیری دربارهی میزان افشاگری میتواند خیلی ساده باشد. مثلاً شما در بخش اورژانس نباید به بیمار متمایل به آدم کشی بگویید فرزندانتان به کدام مدرسه میروند. از آن طرف اگر بیماری دارد هقهق گریه میکند نباید بیاحساس و مانند ربات روبرویش بنشینید.
اما دانستن نحوهی عکسالعمل درست در وضعیتهای مبهمتر مانند وقتیکه بیمار میپرسد تعطیلاتتان چطور بوده یا از مدل مویتان تعریف میکند نیاز به تجربهی بیشتری دارد. همینطور که من و دیگر رزیدنتها در حال آموزش برای تبدیلشدن به متخصص سلامت روان هستیم هرکدام سبک مراقبتی خودمان را پیدا میکنیم. ما این مرزها را محک میزنیم و انتخاب میکنیم که دربارهی زندگی خودمان چقدر در برابر بیمار بیپرده یا مخفیکار باشیم.
شاید من هم تا اینجا بیشازحد صحبت کردهام!
این مقاله با عنوان «Why psychiatrists shouldn’t share personal information with their patients» در سایت Business Insider منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه شده و در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ در بخش مجله وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
*ناتانیل پ. موریس[۳] پزشک رزیدنت روانپزشکی دانشکدهی پزشکی دانشگاه استنفورد[۴] است.
[۱] supervisor
[۲] Pew Research Center
[۳] Nathaneil P. Morris
[۴] Stanford University School of Medicine
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
به نظرم همیشه هم این عدم خودافشایی خوب نیست.
من یه بار در مورد دکترم تحقیقات میدانی کردم و اطلاعاتم بهم کمک کرد بیشتر بهش اعتماد کنم🙈
سلام تشکر بابت جمع آوری مطالب زیباتون