عقدهی اُدیپ چیست؟
عقدهی اُدیپ [Oedipus Complex]
گروه سازمانیافتهای از تمایلات عاشقانه و خصمانه که کودک نسبت به والدین خود تجربه میکند. عقده در فرم بهاصطلاح مثبت آن، در داستان اُدیپ شهریار[۱] دیده میشود: میل به مرگ رقیب -والد همجنس- و میل جنسی به والد جنس مخالف. در فرم منفی آن، عکس این موضوع را میبینیم: عشق به والد همجنس، و تنفر حسودانه از والد جنس مخالف. در حقیقت، در آنچه تحت عنوان فرم کامل عقده میشناسیم مقادیر مختلفی از این دو نسخه دیده میشود.
به گفتهی فروید، دورهی اوج تجربهی عقدهی اُدیپ بین سنین ۳ تا ۵ سالگی، یعنی در مرحلهی فالیک[۲] است؛ افول آن نشانهای از ورود به دورهی نهفتگی[۳] است. در دوران بلوغ عقده دوباره زنده میشود و سپس میزان متغیری از کامیابی، از طریق نوعی انتخاب اُبژه بر آن غلبه میکند.
عقدهی اُدیپ نقشی بنیادین در ساختار یافتن شخصیت، و جهتگیری امیال انسان دارد.
روانکاوی آن را محور مرجع اصلی برای آسیبشناسی روانی قرار میدهد، و تلاش میکند حالتهای خاص بروز و رفع آن را که هر کدام مشخصهی یکی از انواع آسیبزاست شناسایی کند.
انسانشناسی روانکاوانه به دنبال این است که از ساختار سهجانبهی عقدهی اُدیپ، که در بیشتر فرهنگها از جمله آنهایی که خانوادهی زن و شوهری در آنها غالب نیست عمومیت دارد، پرده بردارد.
با اینکه اصطلاح فعلی «عقدهی اُدیپ» تا سال ۱۹۱۰ در نوشتههای فروید دیده نمیشود (۱)، اما از متن پیداست که کاربرد روانکاوانهی این مفهوم پیش از آن زمان پذیرفته شده بود (α). کشف واقعی عقدهی اُدیپ توسط فروید در خودکاوی او انجام شد -گرچه از مدتها قبل زمینهی آن از طریق تحلیل بیمارانش فراهم شده بود (مدخل «اغوا[۴]» را ببینید)- زمانی که عشق به مادرش را همراه با حسادتی نسبت به پدرش، که در تعارض با عاطفهای بود که نسبت به او داشت، در خود تشخیص داد؛ در ۱۵ اکتبر ۱۸۹۷ برای فلیس[۵] نوشت که «میتوانیم قدرت همبندکنندهی اُدیپ شهریار را درک کنیم […]. این اسطورهی یونانی به وسواسی دچار است که همه آن را تشخیص میدهند، چرا که او وجود آن را درون خود احساس میکند» (2a).
مشاهده میکنید که حتی در این صورتبندی اولیه هم فروید بیاختیار به افسانهای که فراسوی تاریخ است و به تغییرات تجربهی فرد در زندگی اشاره میکند. او از همان ابتدا صراحتاً به اعتبار عمومی عقدهی اُدیپ اذعان میکند، و هرچه زمان پیش میرود محکمتر از قبل به این نظریه پایبند میماند: «هر نوزاد جدیدی که بر این سیاره پا میگذارد وظیفهی مهار عقدهی اُدیپ را بر عهده دارد» (۳).
عقدهی اُدیپ [Oedipus Complex]
گروه سازمانیافتهای از تمایلات عاشقانه و خصمانه که کودک نسبت به والدین خود تجربه میکند. عقده در فرم بهاصطلاح مثبت آن، در داستان اُدیپ شهریار[۱] دیده میشود: میل به مرگ رقیب -والد همجنس- و میل جنسی به والد جنس مخالف. در فرم منفی آن، عکس این موضوع را میبینیم: عشق به والد همجنس، و تنفر حسودانه از والد جنس مخالف. در حقیقت، در آنچه تحت عنوان فرم کامل عقده میشناسیم مقادیر مختلفی از این دو نسخه دیده میشود.
به گفتهی فروید، دورهی اوج تجربهی عقدهی اُدیپ بین سنین ۳ تا ۵ سالگی، یعنی در مرحلهی فالیک[۲] است؛ افول آن نشانهای از ورود به دورهی نهفتگی[۳] است. در دوران بلوغ عقده دوباره زنده میشود و سپس میزان متغیری از کامیابی، از طریق نوعی انتخاب اُبژه بر آن غلبه میکند.
عقدهی اُدیپ نقشی بنیادین در ساختار یافتن شخصیت، و جهتگیری امیال انسان دارد.
روانکاوی آن را محور مرجع اصلی برای آسیبشناسی روانی قرار میدهد، و تلاش میکند حالتهای خاص بروز و رفع آن را که هر کدام مشخصهی یکی از انواع آسیبزاست شناسایی کند.
انسانشناسی روانکاوانه به دنبال این است که از ساختار سهجانبهی عقدهی اُدیپ، که در بیشتر فرهنگها از جمله آنهایی که خانوادهی زن و شوهری در آنها غالب نیست عمومیت دارد، پرده بردارد.
با اینکه اصطلاح فعلی «عقدهی اُدیپ» تا سال ۱۹۱۰ در نوشتههای فروید دیده نمیشود (۱)، اما از متن پیداست که کاربرد روانکاوانهی این مفهوم پیش از آن زمان پذیرفته شده بود (α). کشف واقعی عقدهی اُدیپ توسط فروید در خودکاوی او انجام شد -گرچه از مدتها قبل زمینهی آن از طریق تحلیل بیمارانش فراهم شده بود (مدخل «اغوا[۴]» را ببینید)- زمانی که عشق به مادرش را همراه با حسادتی نسبت به پدرش، که در تعارض با عاطفهای بود که نسبت به او داشت، در خود تشخیص داد؛ در ۱۵ اکتبر ۱۸۹۷ برای فلیس[۵] نوشت که «میتوانیم قدرت همبندکنندهی اُدیپ شهریار را درک کنیم [...]. این اسطورهی یونانی به وسواسی دچار است که همه آن را تشخیص میدهند، چرا که او وجود آن را درون خود احساس میکند» (2a).
مشاهده میکنید که حتی در این صورتبندی اولیه هم فروید بیاختیار به افسانهای که فراسوی تاریخ است و به تغییرات تجربهی فرد در زندگی اشاره میکند. او از همان ابتدا صراحتاً به اعتبار عمومی عقدهی اُدیپ اذعان میکند، و هرچه زمان پیش میرود محکمتر از قبل به این نظریه پایبند میماند: «هر نوزاد جدیدی که بر این سیاره پا میگذارد وظیفهی مهار عقدهی اُدیپ را بر عهده دارد» (۳ . . .