ملانی کلاین: زندگینامه و کارهای علمی | بخش سوم
ملانی کلاین | زندگینامه و کارهای علمی
نقل مکان به برلین
در سال ۱۹۲۱ خیلی چیزها برای ملانی کلاین تغییر کرد چرا که جو ضدیهودی در مجارستان نوین پس از جنگ به این معنا بود که خانواده باید آنجا را ترک گوید. شوهر ملانی موفق شد شغلی در سوئد پیدا کند.
زندگی زناشویی آن دو از هم فروپاشید، و پایان فرزندآوری باعث شد ملانی آزاد باشد تا خویشتن را وقف بلندپروازیهای فکری مادامالعمرش کند. فدا کردن شغل خود در ابتدا برای خانواده، که آشکارا تصمیمی عذابآور و دائماً تعارضآمیز بود، به عکس خود بدل شد. اگرچه ملانی اکنون یک مادر مطلقه در محیطی ضدیهودی بود، سرانجام میتوانست بلندپروازیهای خود را دنبال کند؛ و با انرژی و تعهد بسیار به این کار اهتمام ورزید.
ملیتا در برلین شروع به تحصیل در رشتهی پزشکی –آرزوی دیرین مادرش- کرد. ملانی با کارل آبراهام به دنبال روانکاوی رفت. در این زمان کل جنبش روانکاوی نگرشی سختگیرانهتر و تخصصیتر نسبت به تعلیم تحلیلگران جدید اتخاذ میکرد.
در واقع کارل آبراهام نخستین مؤسسهی تعلیم روان-تحلیلی را در سال ۱۹۲۰ بنیان نهاد. عدهی بسیاری از دانشجویان خارجی برای تعلیم میآمدند و توسط کارل آبراهام تحلیل میشدند، از جمله ادوارد و جیمز گلاور[۱] و الیکس استراچی[۲] از بریتانیا.
هرمیون هاگ-هلموت، روانکاو پیشکسوت
آبراهام همچنین در راستای نقطهی رشد اصلی در تحقیقات روانکاوی در اوایل دهه ۱۹۲۰، ملانی را به درمان کودکان تشویق کرد.
متد غیر رسمی ملانی در این فضا حالتی استانداردتر به خود گرفت و به تکنیکی مشخص تبدیل شد. علیرغم واکنش غیردوستانهی روانکاو پیشکسوت هرمیون هاگ-هلموت (۱۸۷۱-۱۹۲۴) وقتی ملانی به سراغ او رفت، تحولات بعدی تفکر ملانی کلاین دورانساز بودند. هاگ-هلموت یک معلم مدرسهی وینی اشرافزاده بود که از سال ۱۹۱۲ از ایدههای فروید با کاربست آنها برای خلق نوعی آموزش و پرورش روانکاوانه بهره برده بود.
او کودکان را در خانهی خودشان مشاهده میکرد، و مانند ملانی کلاین در زمانی متأخرتر، به جای روش مرسوم مورد استفاده با هانس کوچک، توجهها را به بازی کودکان جلب کرد. او در سال ۱۹۲۴ به مرجعی دربارهی کار روانکاوانه با کودکان تبدیل شده بود.
مورد خانم هرمیون هاگ-هلموت یکی از وجوه تاریک تاریخ روانکاوی است. خانم هاگ هلموت تحت تاثیر نظریات روانکاوی، و در تلاش برای گسترش روانکاوی با کاربست آن در آموزش بود. او جزو اولین روانکاوان زن بود و روانکاوی را با آموزش ترکیب کرده بود تا به نتیجهی مورد نظرش برسد. در همین دوران او دست به اقدامی عجیب و نامتعارف زد. او فرزند خواندهاش را طبق اصول روانکاوی پرورش داد. او تلاش داشت که از این تجربهی زیسته با فرزندش نتایجی در تایید یا احتمالاً رد نظریات روانکاوی بپروراند. اما این تلاش پایان شومی داشت. همان فرزند، به طور وحشتناکی مادرش را کُشت. این اتفاق در میانهی دههی دوم قرن بیستم جامعهی روانکاوی را در شوکی ناگهانی فرو برد. زیگموند فروید که در آن زمان هنوز در تلاش برای تدوین نظریاتش بود، توجهی به این واقعه نکرد ولی دخترش آنا فروید در انجمن روانکاوی وین بسیار متاثر از واقعه بود. آنها پس از این واقعه بود که دست به عصاتر نظریهورزی میکردند. |
کار ملانی آغاز میشود.
ملانی کلاین کار خود را با مخالفت علیه این باور شروع کرد که کودکان و به ویژه خردسالان را نمیتوان تحلیل نمود. او تأکید بر بازی را از هاگ-هلموت اتخاذ کرد، که به یک ابزار درمان کلیدی تبدیل شد.
در نتیجه، نتایج او گرایش داشتند که کاری بیش از صرفاً تأیید نظریات استاندارد روانکاوی انجام دهند. او آزاد بود تا به کشفیات جدیدی در مورد دوران کودکی دست بزند.
ملانی مجموعهای از اسباببازیها و مواد را به بیماران کودک خود میداد تا با آنها بازی کنند، و کمدی شخصی در اختیار آنها قرار میگرفت تا بتوانند اسباببازیها را در آنجا نگه دارند. او بعداً این تکنیک بازی را در یکی از سخنرانیهایش توصیف کرد: «تعدادی اسباببازی کوچک و ساده روی میز کوتاهی در اتاق تحلیلی من قرار دارند –مردان و زنان چوبی کوچک، گاری، درشکه، اتومبیل، قطار، حیوانات، آجر، و خانه، و همچنین کاغذ، قیچی و مداد».
توجه ملانی به دقت و موشکافی در کارهایش بلافاصله بر مردم تأثیر گذاشت. الیکس استراچی، یک کارآموز بریتانیایی در برلین با آبراهام، در نامهای به شوهرش در مورد نخستین ملاقات خود با ملانی اظهار نظر کرد.
برجستگی و درخشش ملانی کلاین از سه چیز نشأت میگیرد: درک کارآمدی ابزاری که توسعه داده بود؛ سپس مانند آبراهام، برخورداری از توانایی فوقالعاده تند و تیزی برای مشاهدهی بالینی؛ و سوم، چشماندازی از اهمیت گستردهی مشاهدات خود. فقدان آموش پزشکی رسمی در ابتدا مانعی بر سر راه او برای رشد حرفهای بود، اما احتمالاً مزیت دیگری از آب درآمد که به او اجازه داد ایدهها و افکار خودش را بپروراند.
به زودی، ملانی کلاین به انواع و اقسام چیزها دست یافته بود که میخواست گزارش کند.
و سوءظنها در مورد ملانی کلاین
ملانی که تحلیلگری جدید (و صرفاً یک زن) بود، برای قبولاندن ایدههای خود دچار مشکل میشد. آن ایدهها با مقداری سوءظن در نظر گرفته میشدند، زیرا ملانی صریحاً راجع به موضوعات سکس و پرخاش با کودکان بسیار خردسال حرف میزد.
ملانی از نقشی که به او در مقام زن برای مشاهدهی کودکان به منظور تأیید نظریات فروید تفویض شده بود، فاصله گرفت تا فینفسه به محقق و متفکری اصیل تبدیل شود.
سوءظن نسبت به اینکه «تحلیل اولیه» یک روانکاوی واقعی نیست، و هتکحرمت مستمر به معصومیت کودکان که دیدگاه سنتی به آن معتقد بود، به مخالفت و حتی استهزای قابلتوجهی در انجمن برلین منجر شد.
آن سوءظن وقتی عمیقتر شد که در سال ۱۹۲۴ ملانی کلاین در وین در مورد تکنیک جدید و اکتشافات خود سخنرانی کرد. در آن سال، هرمیون هاگ-هلموت در مقام پیشگام مداخلات روانکاوانه با کودکان از طریق فرزند خود رولف که به فرزندی پذیرفته بود، به قتل رسید –کودکی که اکنون بزرگ شده بود (نشانهی نسبتاً قدرتمندی علیه تحلیل کودکان خود فرد!).
این رخداد در سال ۱۹۲۴ چند ماه پیش از سخنرانی کلاین باید تحلیلگران وینی را به فکر فرو برده باشد، و به احتیاط دوبارهای در مورد آزمایش با روشهای جدید رادیکال در مورد رشد ذهنی کودکان انجامید. با این حال ملانی کلاین وقتی پیشرفتهای جدید هیجانانگیز خودش را دنبال میکرد چندان محتاط نبود.
این مقاله بخشهایی از کتاب «ملانی کلاین، یک راهنمای تصویری» نوشتهی رابرت هینشلوود است که توسط تیم تداعی ترجمه و در بخش آموزش وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] Edward & James Glover
[۲] Alix Strachey