skip to Main Content
سوپرویژن در روانکاوی

سوپرویژن در روانکاوی

سوپرویژن در روانکاوی

سوپرویژن در روانکاوی

عنوان اصلی: Four Lessons of Psychoanalysis
نویسنده: مصطفی صفوان
انتشار در: کتاب گفتارهایی در باب روانکاوی لاکان
تاریخ انتشار: ۲۰۰۴
تعداد کلمات: ۱۵۶۵ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۹ دقیقه
ترجمه: خشایار داودی‌فر

سوپرویژن در روانکاوی

متنی که پیش‌رو دارید «ضمیمهٔ» کتاب «Four Lessons of Psychoanalysis» است که کتاب توسط خشایار داودی‌فر به فارسی ترجمه شده و با نام «گفتارهایی در باب روانکاوی لاکان» در انتشارات پندار تابان منتشر شده است. کتاب را می‌توانید از طریق این لینک تهیه کنید.

تجربه سوپرویژن با لکان

آقای صفوان. به این دلیل که آخرین نشست ما است، ممکن است درباره‌ی کار عملی روانکاوی نیز چیزی بگویید؟ برای مثال چرا لازم نیست برای آغاز کار تحلیلی تا پایان تحلیل [خودمان] صبر کنیم؟

مقررات انجمن بین‌المللی روانکاوی تصریح کرده است که کاندیدا بایست ابتدا تحلیل خود را به پایان برساند و تنها پس از آن است که می‌تواند در صورت دریافت مجوز، کار عملی روانکاوی را آغاز کند. اما عموماً می‌دانیم که کاندیداها معمولاً تا پایان تحلیل‌شان صبر نمی‌کنند. کاندیدا همواره این امکان را دارد که روند تحلیل را با بیماری آغاز کند بی آن که بر کاری که انجام می‌دهد نام «روانکاوی» بگذارد. مثلاً ممکن است بیمار را سه بار در هفته ببیند و وانمود کند این کار روانکاوی نیست، چرا که روانکاوی ‌بایست لااقل چهار بار در هفته باشد. بنابراین مثل هر جایی که قانونی هست، راهی هم برای دور زدنش وجود دارد. ما در محافل لکانی این موضوع را همچون یک واقعیت در نظر می‌گیریم. همچنین اگر کاندیدایی در حالی که هنوز در تحلیل است، آموزش روانکاوی را شروع کند ما ترجیح می‌دهیم که کار را پس از پایان رسمی تحلیل خودش در حالیکه تغییری در اقتصاد لیبیدویی‌اش رخ نداده است آغاز کند. [اشاره به گروه‌های تحت نظر انجمن بین‌المللی که تعداد ساعت مشخص را برای تحلیل کاندیدا در نظر دارند نه پایان حقیقی تحلیل، م]. روانکاوی که در طی تحلیل خود شروع به کار روانکاوی کرده است ممکن است پیش از این تا حدی از ضمیر ناآگاه دانشی کسب کرده باشد که بتواند میل خویش را در سطحی دیگر قرار دهد، یعنی به مرحله‌ای رسیده باشد که بتواند تا حدی تله‌های نرگسانگی خویش را ببیند. این امر می‌تواند به وی کمک کند تا پس‌رانش‌ها را بیابد و بتواند آن‌ها را خنثی کند. پس ما بر این ایده هستیم که بهتر است به جای انکار، این واقعیت را بپذیریم، و کسی که در طی تحلیل شخصی خویش است را به عنوان تحلیل‌گر قبول کنیم.

کنترل یا آنچه سوپرویژن نامیده می‌شود نیز توصیه می‌شود، چرا که هر اندازه هم در تحلیل خود پیش رفته باشید نمی‌توانید همزمان هم به مثابه تحلیل‌گر کار کنید و در عین حال ببینید چه کاری انجام می‌دهید. سوپرویژن فرصتی است که در طی آن می‌توانید به اصلاح پویایی و حتی منطق حرکت یا دیالکتیک روانکاوی را «ببینید». این کار را نمی‌توان با یک دوست یا همکار انجام داد، زیرا بخشی از نرگسانگی غیر قابل حذف است و همواره می‌تواند در چنین روابطی مداخله‌گر باشد. پس بهتر است آن را با فردی ارشد، یعنی کسی که سابقه‌ی بیشتری دارد انجام دهید و برای آن هزینه‌ای پرداخت کنید. این امر باعث می‌شود تا [فضای سوپرویژن] کار کند و کیفیتش به مثابه یک کار تایید شود.

علاوه بر این، حقیقتِ در حال تحلیل بودن یا حتی به خوبی تحلیل شدن فرد به او کمک می‌کند تا معانی ناآگاه گفتمان و تداعی‌های تحلیل‌شونده‌ی خود را دریابید. اما در این صورت هم شما هنوز لزوماً نمی‌دانید باید با آنچه درک می‌کنید چه کنید. پس میان دانشی که در فرآیند تحلیل جمع‌آوری کرده و استفاده‌ای که از این دانش می‌کنید تفاوت وجود دارد، و اینجا است که سوپرویژن می‌تواند واجد کیفیتی آموزنده گردد. مثلاً ممکن است تحلیل‌گر در موادی که به جلسه آورده شده است تناقضی ببیند و این امر او را به پرسشی خوب رهنمون کند، اما نداند با آن پرسش چه کند. شاید حتی کافی باشد به او بگوییم این دقیقاً همان سوالی است که باید از بیمارش بپرسد. این پاسخی ساده است، اما ممکن است همان چیزی باشد که لازم است به او گفته شود. افزون بر این ممکن است تحلیل‌گر نسبت به برخی نقاط حساس ناشنوا باشد و این امر ممکن است منجر به انتقالی منفی شود. بنابراین ممکن است نشان دادن این نقاط به او بسیار مفید واقع شود. و اگر چنین لحظات ناشنوایی تکرار شود، یا اگر تحلیل به عملیات اغواگری بدل شود، خود تحلیل در خطر می‌افتد، و این امر تحلیل‌گر تحت سوپرویژن را به درک این نکته می‌رساند که تحلیل خودش ناکافی بوده و ممکن است منجر به از سرگیری آن شود. و این یکی از خدمات بزرگی است که نظارت بالینی برای تحلیل‌گر مبتدی فراهم می‌کند.

پرسش: شما تحت سوپرویژن لکان بوده‌اید. در مورد این تجربه چیزی می‌گویید؟ او به عنوان سوپروایزر چگونه بود؟

به طور کلی لکان هرگز میان من و بیمارم دخالت نکرد. او بیشتر ترجیح می‌داد برای کار تحلیل‌گر ارزش قائل باشد و اگر خوب بود قدردانی‌اش را ابراز می‌کرد. این کار وی عموماً تاثیری دوگانه داشت، از سویی تحلیل‌گر را تشویق می‌کرد و باعث می‌شد نسبت به کارش احساس آرامش داشته باشد و از سوی دیگر باعث می‌شد تا تحلیل‌گر دریابد چه چیزی در پیش‌برد کارش موثر است، یعنی او را قادر می‌کرد بفهمد تحلیل چیست. ناگفته نماند که لکان همواره تا جایی که به محتوای مواد مربوط به جلسه بود، از پرسش‌های نظری استقبال می‌کرد.

گاهی نیز مداخله می‌کرد، خصوصاً زمانی که تحلیل‌گر نکته‌ی مهمی را به سادگی نادیده می‌گرفت. مثلاً یادم است تحلیل‌شونده‌ای داشتم که مکانیک خودرو بود و در جلسه‌ای شروع به یک سخن‌سرایی طولانی در باب پسر رئیسش کرد که به تازگی از مغازه بازدید کرده بود. گفتار تحلیل‌شونده‌ام سرشار از شور و نفرت بود، آنقدر که تمام توجه‌اش جلب جزئیات ویژگی‌های پسر رئیسش مثل چهره‌ی او، دکمه‌های طلایی سرآستینش و غیره بود، و در پایان این طغیان پرنفرت او گفت که احساس خالی شدن می‌کند، گویی همین حالا خودارضایی کرده است. من در ملاقاتم با لکان مایل بودم تا این نفرت را به عنوان امری که مخاطبش برادرش بوده و تحلیل‌شونده آن را از طریق پسر رئیسش بازگو می‌کرد تبیین کنم. اما لکان بی‌تاب شد و نکته را نشان داد. او به معنای عبارتی که در مورد خودارضایی بود اشاره کرد. توضیح من چیزی غیر از اصل موضوع بود، زیرا واقعیتِ مربوط به خودارضایی را که در انتهای حرف‌هایش آمده بود در نظر نگرفته بودم.

وقتی لکان به آنچه من نادیده گرفته بودم اشاره کرد دریافتم که نفرت تنها تکرار ساده‌ی ارتباطی با شخصیتی در تاریخچه‌ی سوژه نیست، بلکه ارتباطی ساختاری با دگر من[۱] بود، یعنی بیشتر بیان‌گر بُعدی جنایت‌کار در ارتباط با پیکره‌ای نرگسانه، یعنی دگر من بود. از آنجا که من متوجه آن بخش مربوط به خودارضایی نشده بودم، لکان توجهم را به جزئیاتی حیاتی جلب کرد. منظور من از مداخله چنین زمان‌هایی است که چیزی نادیده گرفته شده بود.

یک بار لکان از طریق یک خاطره تعجبش از کارم را ابراز کرد چرا که به گفته‌ی او من به عنوان یک تحلیل‌گر در موقعیتی خاص درست به گونه‌ای عمل کرده بودم که با کاری که خودش کرده بود قابل قیاس بود. از آنجایی که می‌توانست خوشحالی من از این ارتباط نزدیک را حدس بزند، بلافاصله اضافه کرد «این را به تو گفتم زیرا برای خود من هم مسئله بود؛ من عامدانه نظری در مورد نحوه‌ی عمل کردنت نمی‌دهم، اما با این حال می‌توان آن را دید.» بنابراین از شدت آن لذتی که در ابتدای حرفش کسب کرده بودم کاسته شد.

پرسش: شما چه نکاتی را در کنترل تحلیل [سوپرویژن] مهم می‌دانید؟

نگاه من این است که وقتی سوپرویژن کسی را بر عهده می‌گیرم خود وی را به عنوان تنها مسئول عملیات [تحلیلی] تحت هدایتش در نظر می‌گیرم. البته مسئولیت او نیز ثانویه است. مسئولیت نخستین بر عهده‌ی تحلیل‌شونده‌ی او است. منظورم این است که تحلیل‌گر تنها قادر است با کارت‌هایی که تحلیل‌شونده‌اش به او می‌دهد بازی کند. اما نکته این است که آیا او می‌داند چگونه با این کارت‌ها بازی کند یا خیر. اگر خوب بازی کند، یعنی اعمالش مناسب باشد، یا حتی برخی موادی که ارزش استراتژیک خاصی ندارند را از دست بدهد، من هم بیش از آن مداخلاتی که لکان با من انجام داد، مداخله‌ای نخواهم کرد. ممکن است در لحظاتی که خود تحلیل‌گر شرمگین می‌شود مداخله‌ای بکنم اما حتی آنجا هم نمی‌گویم چه کار کند. تحلیل‌گران اغلب این موضوع را اینگونه بیان می‌کنند که «نمی‌دانم باید این کار را بکنم یا آن کار را» و در چنین وضعیتی ممکن است بگویم این بهتر است یا آن. با این حال هر جا هم چیزی بگویم وظیفه‌ی توضیح دادن دلیلش را هم بر عهده خویش می‌بینم.

مواردی که واقعاً در آنچه میان تحلیل‌گر و بیمار می‌گذرد دخالتی می‌کنم نادرند. مثلاً در مواردی که تحلیل‌گر نسبت به گناهی ناآگاه که خود را به شکل یک کنش واقعی هویدا می‌کند و نه تنها نوعی تنبیه اوتوماتیک هستند بلکه حتی ممکن است جان تحلیل‌شونده را به خطر بیاندازند، ناشنوا است؛ به شدت مداخله می‌کنم، چرا که این مسئولیت من به عنوان سوپروایزر است. این حتی یکی از دلایلی است که باعث می‌شود فراتر از توصیه شدن یا نشدن، سوپرویژن ضروری باشد. مواردی نیز وجود دارد که در آن ممکن است تحلیل به بستری وسیع برای اغواگری از سوی تحلیل‌شونده بدل شود، اما تحلیل‌گر نیز از تداومش ژویسانس عظیمی می‌برد. اگر چنین وضعیتی پیش رود ممکن است تا جایی پیش برویم که به تحلیل‌گر بگویم این دیگر روانکاوی نیست و باید جلوی آن را بگیرد. در واقع این به معنای قرار دادن تحلیل‌گر در مقابل مسئولیتش است و او آزاد است گامی بردارد یا نه، اما باید مسئولیتش را بپذیرد.

این مقاله ضمیمهٔ کتاب «Four Lessons of Psychoanalysis» است که توسط خشایار داودی‌فر ترجمه و در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ در بخش آموزش وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.

[۱] alter ego

0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search