skip to Main Content
امر زنانه و تصورات نوین از مادرانگی

امر زنانه و تصورات نوین از مادرانگی

امر زنانه و تصورات نوین از مادرانگی

امر زنانه و تصورات نوین از مادرانگی

عنوان اصلی: The feminine and new conceptions of motherhood
نویسنده: الدا آبروایا
انتشار در: کتاب زنانگی، میل و والایش در روان‌کاوی: از مالیخولیا تا اروتیسم
تاریخ انتشار: ۲۰۲۳
تعداد کلمات: ۳۸۵۲ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه
ترجمه: عسل حسن‌زاده

امر زنانه و تصورات نوین از مادرانگی

پرسش درباره جنسیت

تغییرات اجتماعی در جوامع معاصر همگام با تحول طرزفکرها، ما را مجبور کرده تا نظریه‌های روانکاوی را در غالب مفاهیمی چون رشک آلت[۱]،  فالوس[۲] و اختگی[۳] مورد بازبینی قرار دهیم. سوزان هن ولف[۴](۲۰۱۷) به ما هشدار می‌دهد نظریه‌هایی که نگاهی قالبی به مفاهیمی چون دگرجنس‌خواهی، هم‌جنس‌گرایی‌، مردانگی، زنانگی دارند را بی چون و چرا نپذیریم و از ما دعوت کرده است که در مورد آنها حساس باشیم. ما به درجه‌ای از رشد فرهنگی اجتماعی رسیده‌ایم که تغییر قابل توجهی در ذهنیت زنانه، حتی در کشورهای مشرق زمین ایجاد شده است.

در بیشتر محصولات فرهنگی مفهوم جنسیت زیر سوال رفته است و از منظر حقوق زنان و دسترسی اجتماعی امکاناتی نظیر فوتبالیست شدن در ایران و دریافت گواهینامه رانندگی در عربستان بوجود آورده است. در این زمینه‌، مادر شدن تنها راه حل منحصربه‌فرد و اجتناب‌ناپذیر برای ژوئی‌سانس[۵] نیست. برابر دانستن مادری و زنانگی محدودکننده است، زیرا امروزه شمار قابل توجهی از زنان انتخاب می‌کنند که مادر نشوند. اگر بتوان ارتباطی بین مادری و زنانگی برقرارکرد این ارتباط نمی‌تواند فقط برای زنان دگرجنس‌گرا در نظر گرفته شود زیرا چنین ارتباطی زنان همجنس‌گرایی را که می‌خواهند مادر شوند نادیده می‌گیرد. از طرف دیگر برای بسیاری از زنان همچنان مادربودن منبع اصلی رضایت است.

لتیشیا گلاسرفیورینی[۶](۲۰۱۹) اشاره می‌کند برای تحلیل زنانگی باید دلالت‌های متعدد آن مثل مادینه، زن‌، مادر، جنسیت زنانه،  زنانگی را بشناسیم. اینها برابر نیستند اما ازلحاظ مفهومی بهم متصل‌اند. او پیشنهاد می‌کند که فرآیند تحلیل زنانگی را بر اساس الگوی فراپیچیده‌ای درنظر بگیریم که شامل تعدد، چندگانگی و ناهمگونی است. چرا که در غیاب چنین الگویی، تحلیل زنانگی به یک دلالت واحد تقلیل می‌یابد. این الگوی فراپیچیده باید منطق دوتایی، یعنی دوگانگی ذاتی مردانه و زنانه را در بربگیرد، منطقی که عمیقاً در بازنمایی‌های ما تثبیت شده و تا عمق فرهنگ و زبان ما نفوذ کرده است. و در عین حال ما باید بتوانیم از منطق دوگانه فراتر برویم و منطق‌های دیگری را بررسی کنیم که به درک ما از تمایلات واقعی باتوجه به میل جنسی و جنسیت و همچنین با توجه به تعدد موقعیت‌های سوژه در رابطه با میل کمک کند.

«قصه‌های شهر» مجموعه‌ای در نتفیلیکس[۷](۲۰۱۹)، ایده‌ٔ تعدد موقعیت‌های سوژه را در رابطه با میل به تصویر می‌کشد، موردی که می‌توان آن را از طریق زندگی جنسی یک فرد تراجنسیتی مشاهده کنیم. او در ابتدا به عنوان یک زن رابطه‌ای را با یک لزبین شکل داده بود، بعد از تغییر جنسیت از نظر آناتومی به شکل یک مرد درآمد، اما احساس می‌کرد بخش زنانه‌اش را در این هویت جدید مردانه از دست داده است. او آرزو داشت که تمایلات جنسی خود را با شرکای مذکر تجربه کند، اما همچنان به شریک مونث سابق خود احساس وابستگی می‌کرد و به او تمایل داشت. مادر این زن که  به عنوان یک شخصیت اسپانیایی و سنتی به تصویر کشیده شده است بسیار خوشحال است ازینکه  فرزندش که اکنون به یک مرد تبدیل شده می‌تواند با شریک مونث سابق خود باروری کند و از این رو این فرصت را برای او فراهم می کند تا مادربزرگ شود. ما به وضوح می بینیم که تغییری که فرد تراجنسیتی را به یک مرد تبدیل کرده است، نمی تواند آنچه را که تا آن زمان در حوزه‌ٔ ذهنی و در حوزه میل ساخته شده بود از بین ببرد.

برنارد پنوت[۸] (۲۰۰۱) اشاره می‌کند که بسط کارکرد سوژه در روانکاوی، که اساساً به عنوان سوژه‌ٔ میل در نظر گرفته می شود، ناشی از ترکیب انرژی رانه و بعد مفهوم است.

لتیسیا گلوسر فیورینی ایجاد سوبژکتیویته را فصل مشترک (۱) بدن بیولوژیکی، که هرگز صرفاً بیولوژیکی نیست، (۲) چندگانگی هویت‌ها از جمله آنهایی که به جنسیت اشاره می‌کنند و (۳) میل سوژه را در نظر می‌گیرد. ما بعد مفهوم را به این سه‌گانه اضافه می‌کنیم که بدون آن نمی توان فرآیند ایجاد سوبژکتیویته را در نظر گرفت.

لتیسیا گلوسر فیورینی، که الگویی از فراپیچیدگی را در رویکرد خود در تحلیل زنانگی پیشنهاد می‌کند، مکانیزم دفاعی والایش[۹] را به عنوان بخشی ضروری در «مسیرهای میل»[۱۰] ادغام می‌کند. ما هم براساس پیشنهاد او به والایش در مفهوم میل نقشی محوری می دهیم. وی مثال جالبی از یک بیمار زن ارائه می دهد. برای خانم جی، والایش به منبع اصلی خودآگاهی تبدیل شده بود. مدت کوتاهی پس از به دنیا آمدن دخترش، او به کار حرفه ای خود بازگشته بود که او را به شدت درگیر کرده بود. روانکاو او دریافت که جنبه‌های مربوط به والایش، قدرت بیشتری نسبت به جنبه‌های مربوط به مادر بودن او دارند. در اینجا ما می‌توانیم تأثیر نظریه‌های تحلیلی روانکاو زن را ببینیم که می‌تواند به شکل بیرحمانه‌ای احساس گناه را در زن بیمار برانگیزد. آیا زنی که به تازگی مادر شده است می تواند آزادانه بیان کند که کار حرفه ای او تأثیر زیادی در زندگی او دارد و حتی اولویت او شده است؟ آیا روانکاو زن می‌تواند بیمار زن را با وجود تفاوت در برداشت خود از مادری و زنانگی با تصور بیمارش درک کند؟ برای زن روانکاو بسیار حیاتی است که بتواند منحصربه فرد بودن هر بیمار زن را از میل خودش را بازشناسی کند. باوجود اینکه فروید والایش را به عنوان یک امکان واقعی برای زنان نمی‌دانست، با این‌حال ما معتقدیم که یکی از شیوه‌های عالی برای بیان خود، خودشکوفایی و رشد در زنان است. والایش در این کتاب]زنانگی، میل و والایش در روانکاوی[ یک ایده اصلی و منبعی برای ژوئی‌سانس در زنان است. تولید موضوعات فرهنگی از جمله هنر و علم، اساس خودشکوفایی در زنان است تا بتوانند جایگاه اجتماعی خود را داشته باشند و با خلاقیت خود را بیان کنند. فروید براساس رویکرد جنسی مردانه‌اش اعتقاد داشت زنان بخاطر اضطراب اختگی[۱۱] ظرفیت کمی برای والایش دارند. باوجود اینکه او دستاوردهای نظری برخی از روانکاوان زن عصر خود، و البته ظرفیت آنها برای والایش را تایید می‌کرد، اما آنها را فالیک و مردانه توصیف کرد. حتی اگر فرض کنیم که یک ظاهر فالیک در زیراین دستاوردها وجود دارد، ما معتقدیم که والایش در زنان اساساً مربوط به بدن زن و عواطف اوست.

تصورات نوین از مادرانگی

تحول اجتماعی در اواخر قرن بیستم به زنان این حق انتخاب را داد که مادر بشوند یا نشوند. خودداری از مادرشدن که زمانی روانکاوان آن را عقده‌ٔ مردانگی[۱۲] می‌نامیدند، هم اکنون رویکردی فمینیستی است. مادر شدن دیگر شکل ممتاز ابراز زنانگی نیست. باوجود تمایز زنانگی از مادربودن، اشتیاق برای مادر شدن همچنان در خانواده‌های مدرن مثل خانواده‌های تک والد و یا والدین همجنس‌گرا وجود دارد. تغییر چشمگیر دیگر، توانایی بارورشدن زوج‌های نابارور، زنان مجرد  و زوج‌های همجنس‌گرا از طریق فن‌آوری باروری مصنوعی ست. این تغییرات اساس ادراک و دانش مارا نسبت به جنسیت، تمایلات جنسی و مادربودن متزلزل کرده است. باوجود اینکه در مورد میل به پدرو مادر شدن آگاهی داریم، اما در مورد حالتی که یک زوج لزبین زنانگی را تجربه می‌کنند هنوز ادراکی نداریم.  ورود «فرد سوم»[۱۳] به فرآیند تولید مثل شامل زنانی است که تخمک خود را اهدا می‌کنند یا رحم خود را دراختیار قرار می‌دهند یا مردانی که اسپرم اهدا می‌کنند. دراین فرآیند تولید مثل و جنسیت از هم جدا می‌شوند. در این زمینه گسست‌های متعدد دیگری هم درمورد مادری و زنانگی یا تمایل جنسی و تولید مثل ایجاد می‌شوند. اگرچه نبود تمایلات جنسی، تمایل به پدر و مادری کردن ورضایتی که با کودک حاصل می شود را منتفی نمی‌کند. به عبارت دیگر، حتی گسست اتحاد جنسی والدین بخاطر کودک نیز به معنای نبود فانتزی‌های جنسی نیست. در بین مثال‌های بسیاری که دیانه ارنسافت[۱۴] از بیمارانش به ما داده است، الکسیس، زنی مجرد بود که در مورد مرد همجنس‌گرایی که اسپرم اهدا کرده بود فانتزی‌های جنسی داشت. در طول دوره باروری، او خیال‌پردازی می‌کرد که از آن مرد باردار شود و در مورد بدن او فانتزی‌های جنسی داشت.

در فرهنگی که تک‌همسری و عشق دونفره را ترویج می‌کند و از کودکی مملو از صحنه‌های اولیه[۱۵] و درام‌های ادیپی مثلثی[۱۶] است، سناریوی عمیقا ریشه دار مرد و زن و رابطه جنسی و بارداری اگر نگوییم تغییرناپذیر، پایدار باقی می‌ماند. درچنین فرهنگی دور از انتظار نیست که فانتزی‌های جنسی رابطه نامشروع، زنا با محارم، و رابطه سه نفره مادران را غافلگیر کند. (ارنسافت، ۲۰۰۶، ص ۲۵)

مثال دیگر مورین بود که نتوانست برای دخترش فاش کند پدرش پدر خونی او نیست و او توسط اسپرم اهداکننده باردار شده است. او تصور می‌کرد دخترش فکر می‌کند که به شوهرش خیانت کرده و با مرد دیگری رابطه جنسی داشته است. در واقع، این فانتزی مورین بود که دخترش را توسط مرد دیگری به دنیا آورده است. وجود فانتزی‌های جنسی در مورد «فرد سوم» نشان‌ می‌دهد که تاچه اندازه‌ای باروری از رابطه جنسی جدا شده است، حتی اگر با واقعیت عینی آن در تضاد باشد.  همانطور که جودی دیویس[۱۷] (۱۹۹۸) می‌گوید، مشابه با  فن‌اوری کمک باروری که نشان‌دهنده تمایل یک فرد یا یک زوج برای داشتن فرزند با کمک یک یا چند نفر از طریق استفاده از تخمک یا رحم زن دیگر یا اسپرم مرد دیگر است. همانطور که در این بحث می‌بینیم، باروری در نبود رابطه جنسی، «اولویت امر جنسی»[۱۸] (لاپلانش[۱۹]، ۲۰۰۷) را در زندگی روانی از بین نمی‌برد. در فانتزی‌های ناخودآگاه بزرگسالان درمورد باروری، همواره رابطه جنسی و فانتزی صحنه اولیه حضور دارند.

کوپر و گلیزر[۲۰] (۱۹۹۴) زنی را مثال می‌زنند که از فانتزی جنسی بین همسرش و دوست مونث خودش که تخمک‌هایش را اهدا کرده بود، احساس ناراحتی می‌کرد. «آنها در حال ساختن جنین هستند در حالی که من منتظر هستم، سپس من جنین آنها را که من در ساختن آن نقشی نداشته‌ام حمل خواهم کرد» (کوپر و گلیزر، ۱۹۹۴، ص ۲۳۳). این فانتزی جنسی، فانتزی صحنه اولیه را نسبت به والدینش و طرد شدن او در کودکی از آنچه در اتاق خواب والدین می گذشت، بیدار کرده بود. آشفتگی ایجاد شده توسط رقابت با «فرد سوم»، که به عنوان یک رقیب جنسی تلقی می‌شود، می‌تواند منجر به انکار اهدا کننده شود. والدین جنین می‌توانند با تقلیل اهداکننده به یک ابژه جزئی،[۲۱] مانند رحم، تخمک یا اسپرم، به آن درجه‌ای از انکار برسند، که دایانه ارنسافت (۲۰۱۰، ص ۱۱۱۰) آن را «توهم پاکدامنی»[۲۲] نامیده است. این مکانیزم دفاعی لزوماً مادر آینده را از اضطراب ناشی از فانتزی‌های ناخودآگاه یا آگاهانه او در مورد نقش زن دیگر یا مرد دیگر در باروری محافظت نمی‌کند. اما گاهی برعکس آن اتفاق می افتد و این زمانی‌ست که مادر آینده، اهدا کننده اسپرم را به عنوان یک معشوقه فانتزی می‌کند. مارلین، مثال دیگری ست از یک مادر لزبین مجرد، که ناخواسته به هویت اهداکننده اسپرم پی برده بود. او خودش را تصور می‌کرد که به دفتر او می‌رود تا عکس های “دخترشان” را به او نشان دهد. در شرایطی که برای دخترش پدری وجود نداشت، او باید با پرکردن این جایگاه با فانتزی‌هایش، آن را جبران می‌کرد. از این نظر، هیچ چیزی مانع مادر لزبین از خیال‌پردازی در مورد مرد، پدربچه‌اش، به عنوان ابژه میل او نشد. به عبارت دیگر، انتخاب ابژه همجنس‌گرایانه سوژه‌ٔ زن، تمایل او به مرد را رد نمی‌کند. این موضوع به ما نشان می‌دهد در روان فرد دوجنس‌گرا، موقعیت‌های متفاوتی در رابطه با میل می‌تواند وجود داشته باشد.

در باروری‌هایی که به کمک فن‌آوری‌های کمک باروری صورت می‌گیرد ما همواره سناریوهای تخیلی مختلفی را در رابطه با جنسیت و زایمان می‌بینیم. مثلا در مواردی که مادر نابارور بوده است، درمورد اهدا کننده تخمک فانتزی‌هایی، حتی اگر هرگز او را ملاقات نکرده باشد. ارنسافت (۲۰۰۶) احساسات مادر را نسبت به اهدا کننده ای قدرت باروری دارد و توانسته بدون هیچ محدودیتی تخمک‌های خود را عرضه کند، به عنوان «رشک مادر[۲۳]» تعریف می‌کند. اغلب مادر آینده فرصتی برای سوگواری درمورد ناباروری خود ندارد چون به سرعت وارد مرحله مادر بودن شده و برای درک آن تحت فشار قرارگرفته است.

سیلویه فور-پراژیه[۲۴](۲۰۱۱) با ارنسافت در این مورد موافق است، که تمایل به داشتن بچه با استفاده از فن‌اوری کمک باروری، زمانی را برای سوگواری باقی نمی‌گذارد. با این حال، تلاش‌های متعدد برای باردار شدن می تواند مانع از پذیرش این موضوع شود که سن حاملگی به پایان رسیده است. این مورد نادیه بود که پس از ده سال تلاش ناموفق برای باردار شدن بچه ای را به فرزندخواندگی پذیرفت که در ایجاد رابطه عمیق با او ناتوان بود. این بچه جایگزینی بود که نمی‌توانست او را راضی کند، زیرا در تمام این سال‌ها از فانتزی داشتن فرزند خود دست برنداشته بود. فور-پراژیه(۲۰۱۱)همچنین نمونه‌هایی از پدرانی را مورد بحث قرار می‌دهد که ناباروری‌شان برای آنها ویرانگر است و در عین حال آنها باید این واقعیت را مخفی نگه دارند که یک اهدا کننده اسپرم مداخله کرده است. ما در اینجا می‌توانیم از «رشک پدر[۲۵]» صحبت کنیم، به‌عنوان نتیجه‌ٔ «رشک مادر» (ارنسافت، ۲۰۰۶)، که در آن اهداکننده اسپرم به‌عنوان مردی بسیار قدرتمند تصور می‌شود. در شرایطی که اهداکننده برای هر دو جنس مداخله کرده است، پدران در مقایسه با مادران شکننده‌تر هستند. در مواردی که اهدای تخمک به دلیل ناهنجاری ژنتیکی زن ضروری شده باشد، احساس دردناکی که او به دلیل عقیمی خود تجربه می‌کند، با بارداری قابل جبران است. با تجربه باروری زن می تواند واقعیت عینی عقیمی را فراموش کند، در حالی که در مورد یک مرد نابارور چنین جبرانی ممکن نیست.

شانتال، یک زن همجنس‌گرا که با شریک زن خود زندگی می‌کرد، به فکر داشتن فرزندی از مردی بود که با او قبلا رابطه جنسی رضایت‌بخشی داشت. با این حال، حاملگی با او امکان‌پذیر نبود. فور-پراژیه(۲۰۱۱) خاطرنشان می‌کند که وابستگی شدید شانتال به مادر، که هرگز بر سوگ خود غلبه نکرده بود، به او اجازه نداده بود که خود را از مادر متمایز کند. همجنس‌گرایی اولیه درشکل‌های انفعالی آن سرکوب شده بود و منجر به ایجاد یک انتخاب ابژه همجنس‌گرا شد. به نظر می‌رسد این انتخاب ابژه همجنس‌گرا دفاعی  در برابر آگاهی او از وابستگی پرشورش به مادر بود، که مانع همانندسازی زنانه با او می‌شد. نبود همانندسازی زنانه به این معنی بود که شانتال نمی‌توانست با مادری که میلش متوجه پدر است همانندسازی کند و در نتیجه امکان بچه‌دار شدن با دوست مذکرش نیز در حال حاضر وجود نداشت. به باور ما نقش پدر در زنانگی دخترش به اندازه نقش مادر مهم است تا جایی که بتواند جنبه‌های زنانه دخترش را به رسمیت بشناسد. با این حال، پدر هنگامی می‌تواند از این نقش در رابطه با دخترش اطمینان حاصل کند، که خودش ابژه‌ٔ میل مادر باشد. تنها در این صورت است که دختر می‌تواند با مادری که پدر را می‌خواهد، همانندسازی کند. اشتیاق شانتال برای داشتن یک بچه به عنوان تلاشی برای ترمیم زنانگی بود که به رسمیت شناخته نشده بود. بدنیا آمدن بچه بازگشت به مادر بدوی و ایده آل که با فرزندش در هم آمیخته بود را تضمین می‌کرد. سرانجام شانتال توانست برای ناباروری خود سوگواری کند و دختری را که توانست دوستش داشته باشد به فرزندی قبول کند. متاسفانه به دلیل قوانین فرانسه که تنها زنان را مجرد می توانند فرزندخوانده داشته باشند سرپرستی دختر بچه توسط شانتال و همراهش محقق نشد. علیرغم اینکه بچه نمی‌تواند دو مادر داشته باشد، فور-پراژیه (۲۰۱۱) معتقد است که او می‌تواند مادر و مادرخوانده داشته باشد، یعنی والد دیگری که حقوق یکسانی در برابر بچه دارد و در صورت جدایی آنها، بچه تنها توسط یکی از والدین بزرگ نشود.

کن کوربت[۲۶] (۲۰۰۳) چندین مشکل را از نقطه نظر کودکی که از خانواده‌های شکل گرفته از زوج‌های همجنس‌گرا یا خانواده‌های چند والدینی یا تک‌والدی می‌آید، بررسی می‌کند. روانکاو چگونه می‌تواند مدیریت کند و برای کودک توضیح دهد که بسته شدن نطفه  او با خانواده‌های سنتی متفاوت است، به‌ ویژه زمانی که به شریک‌های همجنس‌گرا مربوط می‌شود؟ چگونه می‌توان به کودک توضیح داد که دو زن می‌توانند تولید مثل کنند اما هر یک از آنها به یک مرد یا یک اهدا کننده اسپرم نیاز دارند تا باردار شوند؟ در مورد تک والد، مشکل ایجاد یک فضای مثلثی شامل از والد، کودک و اهداکننده به عنوان یک ابژهٔ کلی و نه تنها به عنوان یک اسپرم دهنده خواهد بود.

روانکاوان از طرفی با احساس گناه و اضطراب والدین و از طرف دیگر با سرگردانی کودک به ویژه در شروع مدرسه روبرو می‌شوند. کودک و والدین باید با منطق معیارهای حاکم در محیط خود روبرو شوند. کوربت (۲۰۰۳) به والدین و کودک پیشنهاد نوشتن «داستان خانواده»[۲۷] را می‌دهد که احساس تعلق به آن خانواده خاص را القا می‌کند. چگونه یک خانواده می‌تواند داستان خود را بسازد؟ مثال اندی که هفت ساله است و با مادر هم‌خون و مادرخوانده‌اش زندگی می‌کند، روشی را نشان می‌دهد که روانکاو سعی می‌کند در مورد این مشکلات فکر کند و به کودک توضیح دهد. روایت اندی به شدت گویای مشکلاتی است که کودکی از خانواده‌ای متشکل از دو زن با آن روبرو  شده است. این مورد نیز به ما یادآوری می‌کند که درمورد منطق فکری دوتایی زنانه و مردانه‌مان در مقابل زوج‌های همجنس‌گرا بازنگری کنیم.

اندی به خاطر ظاهر مردانه آرجی که مادرخوانده‌اش بود احساس شرمندگی کرد. او فرزند بیولوژیکی او نبود با این‌حال در موقعیت‌هایی قرار می‌گرفت که باید توضیح می‌داد که او مادرش است. با این وجود، اندی از حضور فیزیکی فعال آرجی خوشش می‌آمد، چون با اندی ورزش و بازی‌های پسرانه می‌کرد. این احساسات متناقض باعث رنجش و خشم نسبت به مادرخوانده‌اش شده بود. از سوی دیگر، آرجی با آموزش تیم فوتبال پسرش و شرکت در انجمن اولیا در مدرسه نقش والدینی پررنگی را ایفا می‌کرد. در عین حال به نیازهای روانی اندی حساس بود. روانکاو با آرجی موردنیاز اندی صحبت کرد. اندی نیاز داشت مادرخوانده‌اش شبیه یک دختر باشد، اما شبیه یک پسر بازی کند. آرجی می‌دانست که نمی‌تواند خواسته اندی را برآورده کند، اما نیاز اندی و همینطور خشم و نفرت او را پذیرفت. مادر خونی او، الن، نیز درحالی‌که به دیگران توضیح داد که لزبین است، خشم او را برانگیخت. اندی آرزو می‌کرد مادرش وانمود می‌کرد که عادی است و اینقدر آشکارا همجنس‌گرایی خود را اعلام نمی‌کرد. وقتی الن و آرجی با پرخاشگری اندی در رابطه با همجنس‌گرایی خود روبرو شدند، سعی کردند با او درباره متفاوت بودن ودر اقلیت بودن بحث کنند. آنها بر اهمیت مدارا با دیگرانی که شبیه آنها نیستند تاکید کردند. به این معنا، تبعیضی که آنها تجربه کردند باعث ازهم پاشیدن آنها به عنوان خانواده نشد. برعکس، آن‌ها سعی کردند درموردپذیرش افراد یا جوامعی که در اقلیت هستند صحبت و هم‌فکری کنند و به اندی فرصت دادند روی احساس طرد و تغییر این موقعیت‌های دردناک کار کند.

در مرحله‌ای از فرآیند درمانی، روانکاو باید با تمایل اندی برای دانستن در مورد پدر بیولوژیکی و پدرانش به طور کلی کار می‌کرد. او باید به خود اطمینان می‌داد که کنجکاوی او در مورد پدرش باعث درد مادرانش نمی‌شود. از این رو، روانکاو با اندی و مادرانش در مورد فانتزی‌های جمعی در رابطه با اهداکننده اسپرم کار کرد. کار تحلیلی نشان داد که والدین اندی قبل از تولد او، فانتزی های جالب توجهی را سرکوب کرده بودند. از آنجایی که آنها اطلاعاتی در مورد اهدا کننده داشتند، خیال‌پردازی کردند که او ویژگی‌های مشابهی با اعضای مهم خانواده یکدیگر دارد. آرجی تصور می‌کرد که او مانند خواهر کوچک‌تر الن است که تحصیلات تکمیلی خود را در رشته ریاضیات گرفته است، و الن تصور می‌کرد که مانند برادر آرجی ویولونسل می‌نواخت. نکته جالب در اینجا این است که این اقوام مهم، ابژه‌های که هدف میل و تحسین قرار گرفته بودند، متعلق به خانواده خودشان نبودند، بلکه به خانواده شریک زندگی تعلق داشتند. بر اساس اطلاعاتی که از او داشتند، اظهار داشتند که تقریباً عاشق او شده‌اند و نام تیم را به او داده‌اند. همجنس‌گرایی آنها مانع از خیال‌پردازی آنها در مورد مردی که تصور می‌کردند جذاب است، نمی‌شد. این خیال‌پردازی‌ها نشان می‌دهد که روان ما به شکل ناباورانه‌ای انعطاف‌پذیر است. آنها اهداکننده را انکار نکردند، برخلاف دیگران که می‌توانند اهداکننده را به یک ابژه جزیی یعنی به اسپرم تقلیل دهند.

پس از تولد اندی، والدین او احساس کردند که باید خیال‌پردازی‌های خود را سرکوب کنند، چون فکر می‌کردند که صحبت آشکار در مورد آن‌ها می‌تواند حس کنجکاوی پسرشان و همچنین تمایل او برای ملاقات با پدر را تحریک کند. کار تحلیلی باعث شد والدین اندی متوجه شوند باوجوداینکه نتوانستند آرزوی اندی برای ملاقات با پدر را محقق کنند، می‌توانند به او فرصت خیال‌پردازی و صحبت درباره او را بدهند. به عبارت دیگر، آنها می‌توانستند در مورد او خیال‌پردازی‌های خانوادگی خود را داشته باشند.

هنگام کار با زوج‌های همجنس‌گرا یا والدین مجردی که از طریق اسپرم یا تخمک اهداکننده صاحب فرزند شده‌اند، فور-پراژیه(۲۰۱۱) خاطرنشان می‌کند که واقعیت باروری نباید مهم باشد، بلکه بر امکان خیال‌پردازی در مورد آن باید تاکید شود. روان توانایی خارق‌العاده‌ای برای در هم تنیدن واقعیت‌ها در داستان دارد، حتی در مواردی که واقعیت آن را فراهم نمی‌کند. هیچ چیز مانع از خیال‌پردازی اندی در مورد پدرش نشد. با این حال، این تنها به شرطی امکان پذیر بود که والدین او در ساختن داستان خانوادگی خود با هم مشارکت داشته باشند. در خانواده‌هایی که از والدین همجنس‌گرا تشکیل شده‌اند، تفاوت جنسی می‌تواند همچنان وجود داشته باشد حتی اگر والدین آن را نشان ندهند و به هر حال تفاوت بین نسل‌ها وجود داشته باشد. در مواردی که کودک هیچ امکانی برای ساختن یک صحنه اولیه بین پدر و مادر ندارد، فور-پراژیه (۲۰۱۱) نوع جدیدی از فانتزی اولیه را با اشاره به تمایل شدید والدین برای داشتن فرزند پیشنهاد می‌کند، فانتزی که می‌تواند تأثیر سازنده‌ای بر روان کودک داشته باشد. اندی آرزوی خود و همچنین نگرانی خود را در رابطه با بزرگ شدن و مرد شدن بیان کرد. این واقعیت که او یک روانکاو مرد داشت، انتقال خواسته‌ها و خیالات او را نسبت به پدر تسهیل می‌کرد. از سوی دیگر، او مجبور شد این واقعیت را توضیح دهد که در خانواده‌اش آرجی نقش پدر را بازی کرد. البته این وضعیت پیچیده شد زیرا آرجی مادرش هم بود. با وجود رنج‌هایی که اندی به خاطر عدم امکان ملاقات با پدرش حداقل تا سن هجده سالگی تحمل می‌کرد، او همچنین می‌دانست که والدینش ذهنی پذیرا دارند و می‌توانند با مشکلات ناشی از نوع خانواده‌شان روبرو شوند. در این بحث سوالی در مورد اهمیت داشتن دو مادر مطرح می‌شود. در این صورت، جنبه‌های مختلف مربوط به مادری می‌تواند در هر یک از آنها وجود داشته باشد و تنها بر یک مادر متمرکز نباشد. زمانی بود که بچه ها در خانواده های پرجمعیت با سایر اعضای نزدیک خود مانند پدربزرگ و مادربزرگ، خاله، عمو و عموزاده‌ها‌ بزرگ می‌شدند. با این حال، تبدیل خانواده به یک خانواده هسته‌ای، عوامل کمکی را حذف کرد و نیازهای روانی کودک را در مرکز توجه والدین قرار داد. تجربه کیبوتز در اسرائیل یا تجربیات جمعی مشابهی که پس از انقلاب ۱۹۱۷ در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد، نمونه‌ای بود از ارزشی که برای اجتماعی شدن و آموزش و پرورشی که توسط مادران متعدد به وجود آمده بود.

فور-پراژیه(۲۰۱۱) به ما یادآوری می‌کند که در خانواده‌های غیرسنتی که کودک در غیاب پدر با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود، مانند مورد اندی، یا در غیاب مادر، در خانواده‌ای که دو همجنس مرد وجود دارند، دو نکته جالب توجه وجود دارد: ظرفیت فوق العاده برای سازماندهی خودکار خانواده و همچنین انعطاف‌پذیری روانی انسان. ما می‌توان نیازهای روان‌شناختی کودک یا بزرگسال را به شیوه‌ای خلاقانه، در زمینه‌ای از نوآوری و با نگاهی تازه، بدون توجه به دوگانگی زنانه مردانه درک کنیم.

این مقاله با عنوان «The feminine and new conceptions of motherhood» در کتاب زنانگی، میل و والایش در روان‌کاوی: از مالیخولیا تا اروتیسم منتشر شده و توسط عسل حسن‌زاده ترجمه شده و در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ (۸ مارس ۲۰۲۵) به مناسبت روز زن در ویژه‌نامهٔ زن وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.

[۱] penis-envy

[۲] phallus

[۳] castration

[۴] Susann Heenen-Wolff

[۵] jouissance

[۶] Leticia Glocer Fiorini

[۷] Netflix

[۸] Bernard Penot

[۹] sublimation

[۱۰] itineraries of desire

[۱۱] castration anxiety

[۱۲] masculinity complex

[۱۳] birth other

[۱۴] Diane Ehrensaft

[۱۵] primal scenes

[۱۶] triangulated Oedipal dramas

[۱۷] Jodie Davies

[۱۸] primacy of the sexual

[۱۹] Laplanche

[۲۰] Cooper and Glazer

[۲۱] partial object

[۲۲] immaculate illusion

[۲۳] mother envy

[۲۴] Sylvie Faure-Pragier

[۲۵] father envy

[۲۶] Ken Corbett

[۲۷] family novel

مقالات ویژه‌نامهٔ زن
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search
همکار گرامی؛ ثبت‌نام دورهٔ یک‌سالهٔ «درمانگری با رویکرد روابط اُبژه‌ای» آغاز شده است.
اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام