نظریهی روابط اُبژهایِ اختلالات شخصیت
نظریهی روابط اُبژهایِ اختلالات شخصیت
دکتر اُتو کِرنبرگ یکی از نظریهپردازان شاخص رویکرد روابط اُبژهای است. او یکی از مؤثرترین اندیشمندان زندهی دنیاست که دربارهی اختلالات شدید شخصیت و به طور خاص اختلال شخصیت مرزی (او خود تمایل دارد آن را سازمان شخصیت مرزی بنامد) نظرورزیهای عمدهای کرده است. برای درک کار او، درک نظریهی روابط اُبژهای که ایدههای کرنبرگ مشتق از آن است میتواند راهگشا باشد.
رویکرد روابط اُبژهای چیست؟ بهطور مفصل اینجا بخوانید. |
بر اساس نظریهی روابط اُبژهای، افراد از دوران نوزادی، در ارتباط با دیگریهای مهم زندگی، شروع به تشکیل «بازنماییهای ذهنی» از خود و سایر افراد میکنند. این بازنماییهای ذهنی از خود در نهایت منجر به چیزی میشود که عموماً با عنوان «خودپنداره» میشناسیم. این بازنماییها به مثابه ابزاری برای سازماندهی دانش و فهم فرد در ارتباط با خود و دیگران عمل میکنند. اگرچه این بازنماییها غالباً مربوط به «افراد» است، لیک سنت روانکاوی تمایل دارد که به آنها با عنوان و مقام «اُبژه» اشاره کند و بدینترتیب تمایز بین دو نفر را برجسته کند. خود (Self) که ناظر است و شخص مورد مشاهده، اُبژه (Object). بنابراین، بازنماییهای ذهنی درونی شخص از خود و دیگری (خود و اُبژه) و بازنمایی آنها از چگونگی کنار آمدن خود و دیگری در مجموع به عنوان روابط اُبژهای درونی شناخته میشوند. این روابط اُبژهای بهمثابه آجرهایی هستند که بنای زندگی درونی فرد از جمله انگیزهها و رفتار را میسازند.
اطلاعات ذخیره شده در روابط اُبژهای درونی شامل لحن هیجانی و عاطفی آن روابط است. اگرچه ممکن است بسیاری از هیجانها در زمینه یک رابطهی خاص رخ دهند، اما به طور کلی یک لحن یا «عاطفه» غالب وجود دارد که منعکسکنندهی احساسی است که هر رابطه معمولاً با خود به همراه دارد.
همانطور که نوزادان با والدین خود در تعامل هستند، آنها شروع به تشکیل روابط اُبژهای درونی برای نشان دادن این تعاملات میکنند. این تجربه همراه با حالات عاطفی شدیدی که در این تعاملات با «اُبژه» (والد) همراه است ذخیره میشود. فرض بر این است که نوزادان هنوز هیجانات ظریف را تجربه نمیکنند، بنابراین این حالات عاطفی عموماً دارای لذت شدید یا نارضایتی شدید هستند. در طی این حالات عاطفی شدید است که نوزادان در رابطه با شخص دیگر (اُبژه) بازنمایی خود را تشکیل میدهند. بسته به نحوهی انجام چنین تعاملاتی، این بازنماییها میتوانند اشکال مختلفی داشته باشند. به عنوان مثال میتوان یک خود وحشتزده و ضعیف (کودک) و یک اُبژهی قدرتمند و تهدیدکننده (والد) را که از طریق عاطفهی ترس به هم مرتبط شدهاند، نشان داد.
اگرچه روابط اُبژهای بر اساس تعاملات واقعی شکل میگیرند، اما لزوماً سوابقی که در ذهن از آن تعاملات باقی میمانند واقعی و بیطرفانه نیستند. در عوض، در این ذخیرهی تجارب، برداشتها و خاطرات اولیه با تعاملات خیالی با دیگران ترکیب میشوند. اطلاعات واقعی و خیالی با هم ترکیب میشوند و همه بر اساس عاطفهی غالبی که مشخصهی آن رابطه است سازماندهی میشوند. پس از تشکیل، این جفتهای رابطهی اُبژهای (دوگانههای خود-دیگری) بهعنوان الگوهایی عمل میکنند که از طریق آنها میتوان روابط بعدی را درک و پیشبینی کرد. این زوجهای درونی رابطهی اُبژهای در روابط آینده فعال میشوند و بر نحوهی تجربه و ارتباط فرد با دیگران اثر میگذارند یا حتی تعیینکنندهی آن روابط میشوند. بنابراین، آنها به عنوان نوعی لنز عمل میکنند که تصورات و انتظارات فرد را از روابط آینده خود تنظیم میکند.
در مراحل اولیهی رشد نوزاد، تصور میشود که روابط با بار عاطفی مثبت جدا از روابط با بار عاطفی منفی تشکیل میشوند. بنابراین، از یک نوزاد انتظار میرود که برای هر اُبژه دو بازنمایی اُبژهی مجزا داشته باشد. به عنوان مثال، یک اُبژهی مادر خوب برای ذخیرهی عواطف با بار مثبت و یک اُبژهی مادر بد برای ذخیره عواطف با بار منفی. در طول دورهی رشد و بلوغ طبیعی دوران کودکی، معمولاً انتظار میرود این دو بازنماییِ قطبی شده، در یک بازنمایی اُبژه منفرد و پیچیدهتر ادغام شوند که شامل ترکیب عواطف مثبت و منفی مرتبط با مادر است. به عبارت دیگر، فرد درک میکند که دو بازنمایی «مامان خوب» و «مامان بد» در واقع نمایندهی یک فرد منفرد هستند. بنابراین آنها ترکیب شده و در یک بازنمایی واحد به شکل «مامان» ادغام میشوند. با این حال، در برخی موارد، این ادغام و یکپارچگی رخ نمیدهد. این عدم یکپارچگی همان پایهای است که مقدمات بروز اختلال شخصیت را فراهم میکند. در واقع این طبیعی است که یک نوزاد یا کودک خردسال مادر یکپارچه را به مادر خوب و مادر بد تقسیم کند، ولی برای بزرگسالی که همچنان نمیتواند وضعیتهای خوب و بد را ادغام کرده و یکپارچه کند، یک واپسروی و ناپختگی محسوب میشود.
این مقاله با عنوان «Object Relations Theory of Personality Disorders» در MentalHelp منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه و در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ در بخش مجلهی وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |