موقعیت تحلیلی از زوایای بسیاری بررسی و توصیف شده است و در مورد ماهیت منحصر به فرد آن توافق کلی وجود دارد. اما تصور من این است که به اندازهی کافی به این موضوع تأکید نشده است که این موقعیتْ رابطهای بین دو نفر است. آنچه این رابطه را از دیگر رابطهها متمایز میکند، وجود احساسات در یک شریک -یعنی بیمار- و نبود آن در شریک دیگر -یعنی تحلیلگر– نیست، بلکه مهمتر از همه میزان احساسات تجربه شده و استفاده از آنهاست، این عوامل به یکدیگر وابسته هستند.
از این منظر، هدف تحلیل خود تحلیلگر، این نیست که او را تبدیل به مغزی مکانیکی کند که بتواند بر اساس روشی صرفاً عقلانی تأویلهایی را تولید کند، بلکه این است که او را قادر سازد تا احساساتی را که در او برانگیخته میشود، تحمل کند و به جای تخلیه آنها (همانطور که بیمار انجام میدهد)، آنها را تحت سلطه کار تحلیلی درآورد، جایی که در آن او به عنوان بازتاب آینهای بیمار عمل میکند.
بخشهایی از مقالهی «در باب انتقال-متقابل»