داستان یک جفت دوقلو
داستان یک جفت دوقلو
نُواح[۱] از وقتی به یاد میآورد درگیر مرگ بوده است. ۸ ساله که بود، هر روز بخش آگهیهای ترحیم روزنامه را سطر به سطر میخواند و چیزی را از قلم نمیانداخت. او در حالی که سعی میکرد علاقهاش را با مادر در میان بگذارد به او میگفت: «مشتاقم بدانم این شخص چه کسی بوده است؟». اما مادر شانههایش را بالا میانداخت و زیر لب میگفت: «هیچوقت بهواقع نمیتوانی بدانی». نُواح میخواست بداند؛ او نیاز داشت که بداند. از اینرو پیِ ماجرا را میگرفت و جستجو میکرد. این مردهها چه کسانی بودند؟ با چه کسانی حشر و نشر کرده بودند؟ چند ساله بودند که مردند و چه چیزی آنها را کُشته بود؟ آیا نُواح میمیرد؟ آیا پدر و مادرش میمیرند؟
چند دهه بعد، نُواح روانکاوی خود را با چیزی که آن را «درگیری ذهنی با محتضران» مینامد آغاز میکند. او میخواهد همه چیز را در مورد این افراد در آگهیهای ترحیم بداند و من میخواهم همه چیز را در مورد او بدانم. با هر آگهی ترحیمی که نُواح به اتاق درمان میآورد، پازلهای مربوطه را کنار هم میچینیم و به دنبال قطعات گم شده میگردیم تا تصاویرمان را کامل کنیم.
نُواح پس از ساعتها جستجوی مشقتبار در گوگل، پر کردن تاریخها و جزئیات آخرین آگهی ترحیم، گزارش میدهد: «متوجه شدم. فکر میکنم همه چیز را میدانم. حالا میتوانم آن را رها کنم». بر خلاف نُواح، من آن را درک نمیکنم. بسیاری از قسمتهای تاریخ شخصی نُواح نامعلوم است، سعی میکنم صبورانه منتظر ورود آنها به اتاق درمان باشم. به تجربه میدانم که دیر یا زود سر و کلهی قطعات گم شده پیدا خواهد شد. فقط باید در سکوت گوش کنم و آنها را به داخل دعوت کنم.
نُواح وقتی قطعهای از پازل خود را گم میکند عصبانی میشود. او روزنامه را در دست میگیرد و با صدای بلند از آگهی درگذشت زنی به نام ماری برای من میخواند و سپس مردمک چشمانش سُر میخورند زیر پلکهای بالاییاش و میگوید: «به این موضوع گوش کن که چقدر آزاردهنده است. منظورشان چیست که رونالد شوهر دوم او بوده است؟ اگر او را در گوگل جستجو کنید متوجه میشوید که یک رونالد دیگر نیز وجود دارد که مترجم کتابی بوده که سالها قبل با همسر اولش نوشته بوده، نام او نیز رونالد بوده».
من گیج شدهام و به شوخی با خود فکر میکنم: «شاید او فقط افرادی که نامشان رونالد بوده را دوست داشته است». واکنش من در نتیجهی این واقعیت است که در پیگیری جزئیات به مشکل خوردهام و این امر من را مضطرب میکند. هنوز به طور کامل علاقهی نُواح به حقایق حول مردگان را درک نکردهام.
«نام هر دو همسرش رونالد بوده، آیا این امکانپذیر است؟» متعجب است. «ماری با یک رونالد و سپس با یک رونالد دیگر ازدواج کرد». او دوباره رونالدها را میشمرد، انگار باید روشن کند که چیزی در پس این نامها وجود دارد، چیزی بیش از آنچه که به نظر میرسد.
نُواح کسانی را که مردهاند در ذهن خود نگه میدارد و حاضر نیست دست از سر آنها بردارد. او داستان زندگی آنها را طوری به آغوش میکشد که گویی متعلق به او هستند، و از این نظر آنها نه زندهاند و نه مرده، بلکه ارواح برزخ هستند که هرگز بهطور کامل دیده نمیشوند، اما در زندگی او و اکنون در دنیای من نیز حضور دارند.
وقتی در جستجوی نُواح به او میپیوندم، متوجه میشوم که ارواح -ارواح مردگان، ارواح تاریخ او- هر دوی ما را تسخیر کردهاند. ما همیشه کمتر از آنچه میخواهیم میدانیم.
یک روز از او میپرسم که «مادرت چند ساله بود وقتی تو به دنیا آمدی؟» و سعی میکنم خانوادهاش را در ذهنم بازسازی کنم.
نُواح پاسخ میدهد: «فکر میکنم ۴۴ سال. پیر بوده نه؟»
نُواح خودش تقریباً ۴۴ سال دارد و هنوز بچهای ندارد.
میپرسم: «تو آیا پیری؟»
میگوید: «آره فکر کنم. بزرگ شدن به عنوان تنها فرزند والدینی که در اواسط دههی ۴۰ زندگیشان بودند آسان نبود، و به دلایلی، همیشه تصور میکردم یک برادر دوقلو داشتهام که هنگام زایمان فوت شده است. اما من او را نکُشتم. هر وقت با این موضوع شوخی میکردم مادرم اذیت میشد. او فکر میکرد که این یکی دیگر از آن ایدههای احمقانهی من در مورد مرگ است. مخفیانه تصور میکردم که نام هر دوی ما نُواح بوده است. نُواح یک و نُواح دو، مانند چیز یک و چیز دو در داستان دکتر سوس[۲]».
میپرسم: «و تو، نُواح یک هستی یا نُواح دو؟»
با بازیگوشی جواب میدهد: «البته که من نُواح دو هستم، آیا شبیه نُواح یک بهنظر میرسم؟ این من را به یاد رونالد یک و رونالد دو در زندگی ماری میاندازد. آیا فکر میکنید او آنها را به یک اندازه دوست داشت؟ فکر نمیکنید او با رونالد دوم ازدواج کرد فقط به این خاطر که دلش برای رونالد اول خود تنگ شده بود و آرزو میکرد که کاش او زنده بود؟»
به نُواح گوش میدهم و به پسرک تنهایی فکر میکنم که زمانی ذهنش درگیر مرگ والدینش و آنچه او «فانتزیهای عجیب» خود دربارهی برادر گمشدهاش میخواند بود. در روایت او شکافها و جزئیات گمشدهی بسیاری وجود دارد، و در درمان او سعی میکنیم آنها را پر کنیم: با تصویر کسی که او قبلاً بوده است، با توجه به معانی رؤیاها و فانتزیهای او، با درک اشتیاق کودکیاش به برادر و رنجی که دائماً احساس میکرد اما نمیتوانست نام دقیقی روی آن بگذارد.
با گذشت زمان، نُواح جستجوی آگهیهای ترحیم را متوقف میکند و شروع به صحبت بیشتر در مورد فقدانهای روانی و مرگهای نمادین خود میکند. ما برادر مرده را بازنماییِ بخشهای «مرده» خودش در نظر میگیریم، از جمله کنارهگیری افسردهوارش از دنیا، و جنبههای عاطفیِ مُردهی والدینش، که هر دو هنوز در زندگی او دخیل هستند. بهطور خاص ارتباط مادر با او همواره قطع بوده است، گویی مادر بهلحاظ عاطفی روی چیزی در گذشته سرمایهگذاری کرده بوده است.
ما همه اشباح خود را داریم. اما همانطور که ماریا توروک و نیکلاس آبراهام[۳] یک بار نوشتند: «مردگان ما را تسخیر نمیکنند، بلکه ما مسخ شکافهایی میشویم که اسرار دیگران در درون ما به جا میگذارند». آنها به اسرار بیننسلی و تجارب پردازشنشده اشاره دارند که اغلب صدا یا تصویری با آنها مرتبط نیست اما با وجود این در ذهن ما نقش میبندند. ما عواطفی را با خود حمل میکنیم که متعلق به والدین و پدربزرگ و مادربزرگهایمان است، ما حافظ فقدانهایی هستیم که آنها هرگز به طور کامل بیان نکردهاند. ما این تروماها را احساس میکنیم حتی اگر آگاهانه آنها را نشناسیم. رازهای قدیمی خانوادگی در درون ما زندگی میکنند.
یکبار شنبهشب ایمیلی از نُواح دریافت کردم. او نوشته بود: «دکتر اتلس، امروز صبح دو اتفاق تکاندهنده رخ داد. نمیتوانستم تا زمان جلسه صبر کنم و به شما بگویم». اولین اعلان این بود که مادرش صبح آن روز فوت کرده و دوم اینکه برادر مردهی خود را پیدا کرده است.
در ادامه نوشته بود: «امروز صبح، وقتی پدرم را در آغوش گرفتم، او به من گفت که رازی هست که هرگز نمیخواستیم بار آن را روی دوش تو بگذاریم. زمانی که تو کوچک بودی تصمیم گرفتیم تا زمانی که یکی از ما بمیرد، هرگز این راز را به تو افشا نکنیم». راز این بود که پسر دیگری نیز وجود داشته، حدود یک سال بزرگتر، که قبل از تولد نُواح درگذشته بود.
نُواح در ادامه نوشته بود: «والدین من محل دفن خود را در کنار یک قبر بسیار کوچک رزرو کردهاند. فردا بعدازظهر مادرم را آنجا دفن خواهیم کرد. نُواح شماره یک، ۴۴ سال پیش در ۸ ماهگی در آنجا به خاک سپرده شده است، درست چند ماه قبل از اینکه من به دنیا بیایم و نام من را به یاد او نامگذاری کردهاند. آنها نمیخواستند با گفتن این موضوع باعث درد یا ویرانی من شوند».
پس از دههها جستجو، نُواح دو اکنون میتواند آگهی ترحیم را تکمیل کند.
اطلاعات بیمار برای حفظ حریم خصوصی تغییر داده شده است.
این مقاله در سال ۲۰۱۶ جایزهی گرادیوا را در بخش رسانههای نوین دریافت کرده است. |
گالیت اتلس، روانکاو و یکی از اعضای هیئت علمی برنامهی فوقدکترا در رواندرمانی و روانکاوی در دانشگاه نیویورک است و نویسنده چند کتاب و مقاله. ما پیشتر از او دو مقاله در ویژهنامه تأویل رؤیا در روانکاوی معاصر منتشر کردهایم. |
این مقاله با عنوان «A Tale of Two Twins» در نیویورکتایمز منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه و در تاریخ ۲۸ تیر ۱۴۰۱ در بخش مجلهی وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] Noah
در فارسی ما به نُواح «نوح» میگوییم، منتها وقتی موضوع به ترجمهی اسامی خاص میرسد تلاش ما بر این است که اسامی را همانطور که در زبان اصلی تلفظ میشود ارائه کنیم. فکر میکنیم این حق هر انسانی است که نامش همانطور که هست تلفظ شود. البته در اینجا نُواح نام مستعار است ولی نُواح یک اسم عبری است و به عبری نُواح یا نُواخ تلفظ میشود.
[۲] Dr. Seuss story
[۳] Maria Torok and Nicolas Abraham