مفهوم تروما در روانکاوی لکانی (با نگاهی به سریال وستورلد)
«تروما» از آن کلماتی است که بر سر معنای آن هیچ توافق نظری وجود ندارد؛ یا به زبان لکانی، به عنوان دوختگاه (point de capiton) عمل میکند – یعنی کلمهای که همه از آن استفاده میکنند، اما با این حال هیچ معنای ثابتی ندارد که برسر آن توافق وجود داشته باشد- و استفادهی مداوم از آن کلمه موجب این توهم میشود که هر زمان واژهی «تروما» ذکر میشود همه به پدیدار یکسانی اشاره دارند. نه تنها استفادهی عموم مردم از کلمه هیچ ارتباطی با نحوهی استفاده از این کلمه در محافل روانکاوی ندارد، بلکه هر سنت روانکاوی دارای درک منحصر به فرد خودش از تروماست. هدف از این مقاله، نشان دادن نقشی است که تروما در روانکاوی لکانی ایفا میکند.
تفکر روانکاوی خودش را از منظرهای بسیار متفاوتی، برحسب تروماها و ماندگاری آنها، تعریف میکند. -لکان، ۱۹۹۲، ص، ۱۰
تعریف فرویدی از تروما
بگذارید با این پرسش شروع کنیم: «تروما چیست؟» تعریف کلاسیک این پدیدار را میتوان در آثار فروید یافت؛ و میتوانیم بگوییم که لکان، در مقام یک فرویدی، به طور کلی هیچ اعتراضی برای تعریف فروید از «تروما» در ذیل نخواهد داشت:
ما هرگونه تحریک خارجی را که به اندازهی کافی قدرتمند باشد تا از سپر محافظ[۱] عبور کند، به عنوان «تروماتیک» در نظر میگیریم. به نظر میرسد که مفهوم تروما ضرورتاً دال بر ارتباطی از این نوع با رخنه در حائلی برابر محرکهاست، حائلی که در صورت نبود تروما، رخنهناپذیر میبود. چنین رخدادی به عنوان یک ترومای خارجی، لزوماً موجب اختلالی در مقیاس کلان در کارکرد انرژی ارگانیسم میگردد و هر گونه اقدام دفاعی ممکن را به حرکت درمیآورد (فروید، ۱۹۶۱، ص ۲۳).
تعریف فروید به عقل سلیم توسل میجوید، آنقدر که حتی برای عوام قابل درک است. و به طور کلی، هنگام خواندن لکان، همیشه باید تعریف فروید را به خاطر داشته باشیم؛ با این حال، باید گفت که لکان، طبق معمول پیچ و تابهای منحصر به فرد خودش را به تعریف سادهی فروید اضافه میکند.
انشعاب از فروید
با توجه به اتکای لکان بر فروید، پیش از هر چیز اشاره به رابطهی میان نِوروز و تروما در روانکاوی فرویدی مهم است. فروید ادعا میکند که «نِوروز را میتوان […] با بیماری تروماتیک[۲] معادل گرفت، و به دلیل ناتوانی در مقابله با تجربهای که رنگآمیزی عاطفی آن بیش از حد قدرتمند است صورت میپذیرد» (فروید، ۱۹۶۳، ص. ۲۷۵). اگر ما این فرض لکانی را قبول کنیم که هیچ فرد «نرمال» وجود ندارد، و کسانی که ما نرمال مینامیم در واقع نوروتیک هستند، آنگاه چنین نتیجه میشود که هر کسی ترومای خودش را دارد. آخرین نکته بسیار مهم است، زیرا طبق گفتهی لکان، تروماهای ما تعیین میکنند که چه کسی هستیم. این ایده که جوهری ذاتی وجود دارد که هویت (یا شخصیت) ما را طرحریزی میکند، با تفکر غربی بیگانه نیست؛ برای لکان، این جوهر ذاتی هستهی تروماتیکی است که هر شخص درون خویش دارد.
ممکن است مثالی از فرهنگ عامه در رساندن ما به سرمنزل مقصود کمک کند: در سریال تلویزیونی دنیای غرب[۳]، ما نمونهی لکانی فوقالعادهای از این که چگونه تروماها ما را انسان میسازند مییابیم؛ مکالمهی زیر بین برنارد و فورد را در نظر بگیرید [برنارد از ماشین بودن خود آگاه شده اما تردیدهایی دارد و از فورد دربارهی ترومای از دست دادن کودکاش میپرسد]:
- برنارد: چرا این رو به من دادی؟
- فورد: یه بچه؟
- برنارد: مرگ این بچه … فقط یک هیولا میتونه چنین بلایی سر کسی بیاره. چرا بارها و بارها به اون برمیگردم؟ سنگ بنای منه، مگه نه؟ «چیز»ی که کل هویت من حول اون شکل گرفته…
- فورد: بله، برنارد. (دنیای غرب، ۲۰۱۶) [با تأکید مؤلف.]
این دیالوگ، کتاب درسی روانکاوی لکانی است! انگار خود لکان فیلمنامه را نوشته بود. ما باید در هنگام خواندن این دیالوگ، دو نکته مهم را در خاطر داشته باشیم: اولاً، تروما دقیقاً همان سنگ بنای مذکور است که هویت هر شخص را تعریف میکند؛ دوماً، واژههایی که برای توصیف حرکات تکراری و مدور[۴] استفاده میشوند -که در متن بالا ایتالیک شدهاند- که به حرکت مدور رانه[۵] حول ابژه a اشاره دارد. برای پیشبرد بحث، حتی میتوان ادعا کرد که در گفتگوی فوق، کلمه «چیز[۶]» بدون دلالت معنایی نیست: برای لکان، چیز [la chose، یا das Ding]، درست مانند ابژه a، فراسوی امر نمادین قرار گرفته است. در واقع، این دو اصطلاح بیارتباط نیستند: در سمینارهای لکان، مفهوم «چیز» به تدریج به مفهوم «ابژه a کوچک» تبدیل میشود.
تکرار، یادآوری و تروما
لکان در اثر خود به نام چهار مفهوم بنیادین روانکاوی[۷]، رویکردی کیرکهگوری اتخاذ میکند تا به ما بگوید تروما چیست. برای کیرکهگور، Wiederholung [تکرار] و Erinnerung [یادآوری] دو روی یک سکه هستند: «تکرار و یادآوری همان حرکت هستند، ولی در جهات مخالف، چون آنچه به یاد آورده میشود، رو به عقب تکرار میگردد» (کیرکهگور، ۱۹۸۳، ص. ۱۳۱). لکان موافق است که این دو مفهوم مرتبط هستند، اما تنها تا حد معینی: محدودیتی که لکان برای این تکرار رو به عقب مینهد، امر واقع[۸] است. به عبارت دیگر، بیمار میتواند گذشتهی خود را منهای رخدادهای تروماتیک به یاد بیاورد. رخدادهای تروماتیک برای سوژه نمادین نمیگردند؛ بنابراین، سوژه احتمالاً نمیتواند آن رخدادها را به خاطر بیاورد؛ مهم نیست که سوژه ممکن است چقدر سخت تلاش کند، او بر جای خالی ناشی از ترومایی که از سر گذرانده است، غلبه نخواهد کرد. از این دیدگاه، رویکرد لکان ممکن است اکیداً فرویدی به نظر نرسد؛ با وجود این، فروید محدودیتهای یادآوری را درک کرده بود، علیرغم این که ادعا میکند «سمپتومهای هیستریک را میتوان حل کرد، اگر با شروع از آنها، قادر باشیم مسیر بازگشت به خاطرهی یک تجربه تروماتیک بیابیم» (فروید، ۱۹۶۲، ص ۱۹۵). قطعهی زیر را در نظر بگیرید:
درست است که در اولین روزهای تکنیک روانکاوی، ما دیدگاه خردگرایانهای[۹] به وضعیت اتخاذ کردیم. ما ارزش بالایی برای دانش بیمار از آنچه فراموش کرده بود قائل شدیم، و از این نظر به ندرت میان دانش ما و دانش او تمایز گذاشتیم. ما تصور میکردیم خیلی خوششانسیم اگر قادر باشیم اطلاعاتی در مورد ترومای کودکی فراموش شده از منابع دیگر -مثلاً از والدین یا پرستاران یا خود شخص اغواکننده[۱۰] – به دست آوریم، چنان که در برخی موارد ممکن بود؛ و برای انتقال اطلاعات و اثبات صحت آن به بیمار شتاب میوریزیم، به انتظار این که نِوروز و درمان را به پایانی سریع برساند (فروید، ۱۹۵۸، ص ۱۴۱).
در اینجا، ما شاهد مشابهتهایی قدرتمند میان دو متفکر هستیم. فروید متوجه شده بود که شرحهای ثانویه از رخدادی تروماتیک بسیار قابل اتکاتر از شرح خود بیمار از آن رخداد است. در حقیقت، اگر بیمار چیزی را «به یاد میآورد»، چیزی بیش از یک فانتزی که خود بیمار به هم بافته است نخواهد بود – موردی از خاطرهی کاذب. همینجاست که حرکت تکراری رانه حول ابژه وارد بازی میشود، چون این حرکت تکراری مستقیماً مربوط به تروماست. حرکت تکراری رانه در اطراف ابژه a فانتزی را خلق میکند: هنگامی که رخدادی (تروماتیک) نظم نمادین را مختل میسازد، جایی خالی[۱۱] در امر نمادین شکل میگیرد؛ این جای خالی به عنوان ابژه a شناخته میشود، و تروما رخدادی مخل است که طی آن ابژه «a توسط دیگری منزوی میگردد و به عنوان باقی ماندهای در رابطهی سوژه با دیگری تشکیل میشود» (لکان، ۲۰۱۴، ص. ۱۱۴) بدین ترتیب، فانتزی حول جای خالیای بیمعنا آفریده میشود، و عملکرد آن تولید توهم یکپارچگی است؛ در نتیجه، سوژه رخداد تروماتیک را چیزی سازگار با بقیهی جهان نمادین سوژه تصور میکند.
با کمک فانتزی، هر فرد تجربهی تروماتیک خود که در غیر این صورت بیمعنا میبود را قابل درک میسازد. بنابراین، قضیه این نیست که سوژه مطلقاً هیچ چیز را به یاد نمیآورد؛ سوژه چیزی را به یاد میآورد، اما این چیز شرحی عینی از رخداد تروماتیک نیست. برای سوژه، رخداد تروماتیک به معنای واقعی کلمه مهمل [non-sens] و عاری از معناست. بخشیدن معنا، یا حداقل توهم معنا، به رخداد تروماتیک بیمعنا کار فانتزی است:
«مکان امر واقع […] از تروما تا فانتزی کش میآید» (۱۹۹۸، ص ۶۰) و «فانتزی هرگز هیچچیز جز صفحهی نمایشی که چیزی کاملاً اولیه را پنهان میکند نیست، چیزی تعیینکننده در کارکرد تکرار» ( لکان، ۱۹۹۸، ص ۶۰).
ترومای تولد
در سریال تلویزیونی دنیای غرب، رخدادی تروماتیک به برنارد داده شده بود تا انسانیت بیشتری به او ببخشد، اما شما نباید نگران باشید اگر زندگیتان کمتر از برنارد تروماتیک است – این باعث نمیشود که شما کمتر از یک اندروید انسان باشید. بنا به گفتهی لکان، ترومایی ذاتی و مشترک وجود دارد که همهی ما در آن شریک هستیم: لکان در سمینار دهم خود، تا آنجا پیش میرود که نشان میدهد تولد یک تجربهی تروماتیک است – او این را «ترومای تولد» [trauma de la naissance] مینامد. ما همگی در این ترومای مشترک شریک هستیم، زیرا همهی ما از همان «محیط دیگر» سر در میآوریم.
ترومای تولد ممکن است ما را در سطحی بنیادین انسان بگرداند، اما توضیح نمیدهد که چرا ما در مقام افراد با هم فرق داریم. اگر میخواهیم بدانیم که چه چیزی ما را به عنوان افراد منحصر به فرد میسازد، باید تروماهایی که افراد پس از تولد از سر میگذرانند را در نظر بگیریم.
این مقاله با عنوان «The Concept of Trauma in Lacanian Psychoanalysis» در سایت PSYCHOANALYZA DNES منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه شده و در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۹۷ در بخش مجله وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] protective shield
[۲] traumatic illness
[۳] Westworld
[۴] circular motions
[۵] Trieb
[۶] thing
[۷] Four Fundamental Concepts of Psychoanalysis
[۸] the Real
[۹] intellectualist
[۱۰] the seducer himself
[۱۱] void
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
ممنون.جالب بود
عالی بود، میشه لطفا منابع رو بگید
ممنون
ممنون
منبع این مقاله:
http://psychoanalyzadnes.cz/2018/02/19/the-concept-of-trauma-in-lacanian-psychoanalysis/