skip to Main Content
چرا مرزهای درمانی مهم هستند؟

چرا مرزهای درمانی مهم هستند؟

چرا مرزهای درمانی مهم هستند؟

چرا مرزهای درمانی مهم هستند؟

عنوان اصلی: ?Why Boundaries Are Important
نویسنده: اف. دایان بارت
انتشار در: Psychology Today
تاریخ انتشار: 28 اکتبر 2012
تعداد کلمات: 810 کلمه
تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
ترجمه: تیم ترجمه‌ی مجله‌ی تداعی

تعیین چارچوب‌ها و مرزهای درمانی گاهی می‌تواند دشوار باشد، اما تعیین نکردن آنها می‌تواند مشکل‌ساز شود.

متیو برای کاوش در اعماق دنیای درونی‌اش تحت روانکاوی بود. به مدت چند هفته، او با داستان‌هایی از رفتارهای جنسی نامعمول با آخرین نفر از زنجیره‌ی زنانی که ملاقات کرده بود من را سرگرم می‌کرد. یک روز از او پرسیدم چه حسی راجع به آن زن دارد. او برای چند دقیقه ساکت بود، این سکوت در جلسات او اصلاً عادی نبود. پس از مدتی گفت: «من افکار مختلفی در سرم دارم، اما واقعاً نمی‌خواهم درباره‌ی آن‌ها صحبت کنم».

همانطور که سعی می‌کنم به همه‌ی مراجعینم توضیح دهم، به او گفتم که هرگز مجبور نیست در مورد چیزی که نمی‌خواهد در جلسه‌ی درمانی صحبت کند. با وجودی که فروید می‌گفت باید هر چیزی که به فکرتان می‌رسد را بگویید، من بعدها متوجه شدم که وقتی مراجع سعی دارد درک کند که چه چیزی باعث می‌شود بحث در مورد چیزی دشوار باشد، این فرایند بهتر کار می کند، تا این که بکوشد خودش را وادار کند که آن را به کلام درآورد. بنابراین از متیو پرسیدم آیا می‌تواند سعی کند به من بگوید که چرا نمی‌خواهد افکار خود را برای من بازگو کند.

«حتماً. آن‌ها به‌واقع شخصی هستند. من شما را به قدر کافی نمی‌شناسم که این چیزها را به شما بگویم».

حالا نوبت من بود که سکوت کنم. یک لحظه با حیرت از خودم پرسیدم که چه چیزی می‌تواند شخصی‌تر از تمام آن داستان‌های جنسی که برای من تعریف می‌کرد باشد. از او پرسیدم، و او گفت: «اوه، سکس، هر کسی می‌تواند راجع به سکس حرف بزند. چیزهای دیگری هست که حرف زدن درموردشان بسیار سخت‌تر است».

گلن گابارد، روانکاو و نویسنده‌ای است که به طور گسترده در مورد تخطی از حد و مرزها در کار روانکاوی نوشته است. او می‌گوید که ماهیت کار رواندرمانی، هم مراجعین و هم درمانگران را نسبت به چنین تخلفاتی آسیب‌پذیر می‌سازد و به همین دلیل تعیین مرزهای حرفه‌ای روشن و واضح بسیار مهم است. من متوجه شده‌ام که تعیین مرز اغلب بخشی از خود فرآیند درمانی است. بسیاری از مراجعان با حسی از سردرگمی در مورد حق خود برای تعیین حد و مرز با افراد دیگر به درمان می‌‌آیند. آن سردرگمی می‌تواند خود را هم در مرزهای سفت و سخت و انعطاف‌ناپذیر، و هم در مرزهای نفوذپذیر یا تقریباً ناموجود نشان دهد. من متوجه شده‌ام که یکی از بهترین جاها برای شروع کار بر روی مرزهای سالم، بحث در مورد این است که مراجع برای صحبت درمورد چه چیز در جلسه‌ی درمانی احساس راحتی و ناراحتی می‌کند.

من معتقدم که حفظ حریم خصوصی برای بهزیستی روانی ما بسیار مهم است. یافتن مرزهایی که به قدر کافی قدرتمند باشند تا از ما محافظت کنند، اما به قدر کافی انعطاف‌پذیر باشند تا به ما اجازه دهند ارتباطات سالمی با دیگران داشته باشیم، کلید سلامت روانی و هیجانی است. اما همیشه آسان نیست که بفهمیم چه نوع مرزی سالم است.

و برای من، تلاش به منظور پیدا کردن مرزهای سالم بخش مهمی از کار رواندرمانی است. به همین دلیل؛ به تلاش برای فهم این که چرا متیو در صحبت کردن راجع به سکس راحت است، اما نه راجع به احساسی که به زن جوانی که با او سکس می‌کند دارد، بیشتر علاقه‌مند بودم تا به چیزی که از من پنهان می‌کرد. در تجربه‌ی من، درک و پذیرش این که او به آن مرز نیاز دارد، به او کمک خواهد کرد تا تصمیم بگیرد که آیا می‌خواهد به خودش فشار بیاورد تا زمانی در آینده راجع به برخی از احساسات ناراحت‌کننده‌ترش حرف بزند یا خیر. در واقع، معلوم شد احساس این که او مجوز من -در واقع تشویق من- را برای حفظ برخی از چیزها نزد خودش دارد، بخش مهمی* از درمان او است.

آن چه در هنگام کاوش مرزهایی که او تعیین کرده بود آموختیم این بود که متیو با صحبت درمورد سکس مشکلی نداشت – او گفت، این حرف‌ها «مردانه» هستند، و باعث می‌شدند او احساس قدرت و مردانگی داشته باشد. اما احساسات؟ «حرف‌های دخترانه» بود. او دوست نداشت به احساسی که دارد فکر کند یا درمورد آن حرف بزند– نسبت به هر چیزی. اما گفت: «شاید بخشی از مشکل من همین است. حدس می‌زنم احتمالاً به همین دلیل در حال درمان هستم، مگرنه؟»

جالب است که بحث در مورد مرزهای او، بسیاری از حیطه‌های بااهمیت دیگر را گشود -نه تنها مشکلش با احساسات، بلکه حیطه‌های دیگری که او «دخترانه، و نه مردانه» تلقی می‌کرد. مانند بسیاری از مراجعین، متیو متوجه شد که مرزهای او بخش مهمی از هویت او هستند، و به اهداف مهمی خدمت می‌کنند. البته گاهی اوقات سر راه او قرار می‌گرفتند، اما همچنان که او یاد گرفت نیاز به تعیین حدود، با خود و با دیگران، را بپذیرد، همچنین دریافت که بهتر قادر به برقراری روابط معنی‌دار و صمیمی با افراد دیگر است- که در واقع یکی از دلایلی بود که او در وهله‌ی اول به سراغ درمان آمده بود.

این مقاله با عنوان «Why Boundaries Are Important» در سایکالجی تودی منتشر شده و در تاریخ ۹۷/۰۳/۲۸ توسط تیم ترجمه‌ی مجله‌ی روانکاوی تداعی ترجمه شده است.
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search