رویایی که تمام رویاها را در بر میگیرد.
برخی از مردم کریستوفر بولاس[۱] را یکی از دو نظریهپرداز مهم زنده در جهان روانکاوی میدانند، نظریهپرداز دیگر توماس آگدن[۲] است. آگدن سربازی خوب، سیستماتیک و محافظهکار است، حال آنکه بولاس ستارهای است که در طی دو دهه گذشته پرچم بازگشت به زیگموند فروید را بر دوش داشته است.
بولاس از ضمیر ناآگاه به عنوان نوعی خرد[۳] در نژاد بشر سخن میگوید که ما را در همه چیز رهبری میکند و تاثیر خود را در هر مواجهای میان انسانها، به ویژه بین روانکاو و بیمار در حین روانکاوی نشان میدهد.
او در کتاب اخیر خود با عنوان «جهان ابژهی برانگیزاننده[۴]» (۲۰۰۹)، به عقاید اولیه فروید میپردازد که هر رویا در اساس آرزویی ناهشیار دارد. او استدلال میکند که فروید در تخصیص وزن بیش از حد به محتوای ذهنی رویا اشتباه میکرد و این سبب شد که حقیقت بزرگتری را از دست بدهد. رویا، بر اساس تعریف بولاس، بیان یک آرزو نیست، بلکه بیشتر تحقق این آرزوست که ناهشیار به رویا راه یابد. بولاس میگوید که رویاها بیانگر نیاز اولیه برای کاوش جنبههای ناهشیار زندگی ما هستند و دسترسی ما را به نوع دیگری از خرد ممکن میسازند، خرد ضمیر ناآگاه که زندگیمان را همراهی میکند، خرد رویا.
کریستوفر بولاس در اواسط دهه ۱۹۴۰ در کالیفرنیا از پدری فرانسویالاصل متولد شد و در شهری زراعی در ساحل رشد کرد. او در دوران جوانی وقت زیادی را با دوستان خود در ساحل گذراند و در دوران تعطیلات مدرسه گاهی به عنوان کمک غریق نجات کار میکرد. او با تعریف خاطرهای از دوران کودکی در مصاحبهای که در سال ۱۹۹۵ ارائه داد، چگونگی تاثیر ناهشیار بر زندگی ما را شرح میدهد. یک روز هنگامی که او در حدود ۱۱ سالگی در اقیانوس آرام شنا میکرد، ناگهان یک وال خاکستری کالیفرنیایی را دید که به سمت او شنا میکند. این رویارویی تاثیر عمیقی بر او و حس او نسبت به آن وال که احساس میکرد با او مهربان بوده، به همراه داشت. بولاس اغلب این خاطره را به عنوان نمونهای از تجربهای که در ناهشیار ما طنین میاندازد و بر اعمال آینده ما تأثیر میگذارد ارائه میدهد، چراکه هنگامی که او برای دکترای خود در ادبیات تحصیل میکرد، موضوع اصلی دلمشغولیها و دغدغههای ذهنی او آثار هرمان ملویل[۵]، نویسنده «موبی دیک[۶]» بود. او پس از اتمام پایاننامه خود از ارتباط میان آن خاطره و این علاقه آگاه شد.
در ۱۹۶۰، بولاس در دانشگاه برکلی کالیفرنیا، به تحصیل تاریخ مشغول بود و بر زندگی روستایی در نیوانگلند قرن هفدهم تمرکز داشت. تمایل او به درک روح پیوریتان[۷] در نهایت به منافع کلیتر و مطالعه متمرکز روانکاوی منجر شد. این علاقه پس از یک دوره رنج شخصی افزایش یافت و باعث شد که او برای اولین بار تحت تحلیل روانکاوی قرار گیرد. هنگامی که او تصمیم گرفت به تحصیل دکترای ادبیات در دانشگاه ایالتی نیویورک در شهر بوفالو[۸] ادامه دهد، همزمان ترتیبی داد تا جایگاه مناسبی برای او در بخش روانپزشکی ایجاد شود، تا بدان وسیله بتواند مهارتهای بالینی خود را ضمن مطالعات ادبیات پیش ببرد.
در آغاز دهه ۱۹۷۰ بولاس تصمیم گرفت که روی روانکاوی تمرکز کند و در سال ۱۹۷۳ برای شروع تحصیل به انگلستان رفت. او درلندن در کلینیک تاویستاک[۹] کار میکرد، جایی که همه تحلیلگران برجسته بریتانیا در آن زمان متمرکز بودند. بولاس طبق روال عادی وارد «گروه مستقل[۱۰]» در روانشناسی بریتانیا شد که بر روی خلاقیت و ظرفیت بازی[۱۱] در جستوجوی سلف برای حقیقت تاکید میورزیدند، گروهی که توسط وینیکات[۱۲] بنیانگذاری شده بود.
پس از اتمام آموزش در لندن، بولاس روابط کارآمد با جوامع روانکاوی سوئد و فرانسه را توسعه داد. در سالهای اخیر، او در مزرعهای دور افتاده در داکوتای شمالی، در نزدیکی مرز کانادا زندگی میکند، ناحیهای که شش ماه از سال پوشیده از برف است. او بیمار جدید نمیپذیرد و جلسات بیماران خود را از طریق اسکایپ برگزار میکند. اغلب برای سخنرانی، آموزش و نوشتن به خارج از کشور سفر میکند. کتاب اخیر او با عنوان «خوانندهی کریستوفر بولاس[۱۳]» در طول سال ۲۰۱۱ به دو زبان انگلیسی و به زبان عبری منتشر خواهد شد.
مصاحبه کریستوفر بولاس
+ من فکر میکنم تحلیلگران، زمان کمتری از آنچه که فروید برای رمزگشایی رویا اختصاص داده بود، داشته باشند. همانطور که میدانید، فروید در بیشتر موارد رویا را به عنوان یک پازل[۱۴] در نظر میگیرد، تصویری که ۱۰۰۰ کلمه را آشکار میکند. بولاس در مصاحبه با هاآرِتص[۱۵] مینویسد: تحلیل رویا بر اساس تکنیک فروید بسیار زمانبر است.
+ تحلیلگران معاصر تمایل دارند تا رویاها را از دیدگاه روابط ابژه تفسیر کنند، این دیدگاه در واقع نوعی کار کردن با محتوای آشکار رویا (تئاتر رویا) به مثابهی تجسم تعارض به حساب میآید. من فکر میکنم این نگرش، نگرشی است که امروزه فرهنگ نسبت به رویا دارد، و در واقع تعداد اندکی از مردم به واقع میدانند که فروید چگونه با رویاها کارکرده است.
– در «یادمان فرویدی[۱۶]»، شما از روش منحصر به فردی سخن به میان آوردید که فروید از آن طریق متوجه امری شد که برای همهی مردم با اهمیت است. این امر چیست؟
+ ما از زمان آغاز پیدایش گونهمان، در حال رویا دیدن هستیم. نکتهی حائز اهمیت نیازی است که ما برای تعریف کردن رویایمان به دیگران داریم، این دیگران گاهی اوقات افراد بسیار مهمی چون موکلان خوابگذار مذهبی، یا شمنها و غیره را شامل میشدند. فروید متوجه این نیازهای قدیمی شد و روانکاوی را به عنوان فضایی رسمی بنیان نهاد تا در آن این نیاز فیلوژنتیک[۱۷] (منطق و توسعهی تکاملیگونه) تحقق پیدا کند.
فروید به طور شهودی دریافت که رویاهای ما نیاز به باز تعریف شدن برای دیگری را دارند (این ادعا به طرز کنایهآمیزی عجیب است چرا که فروید خود طی خودکاوی به این مساله دست یافت و هیچکس دیگری جز خودش برای تفسیر دادن به او در آنجا وجود نداشت). روانکاوی این نیاز را فرمولبندی کرد، آن را به یک رویداد روزمره تبدیل کرد، و بدین ترتیب نیازی که گونه به شکل ناهشیار در پی آن بود را تحقق بخشید.
– بنابراین آیا روانکاوی تحقق یک اشتیاق فیلوژنتیک است؟
+ بله. به همین دلیل است که بسیاری از مردم احساس کردهاند که تحلیل بسیار ضروری بوده است؛ زیرا با بودن در جلسات روانکاوی، آنها پی به همان نیازی میبرند که فروید احساس کرده بود.
– طبیعت یا منشاء این رانه برای به اشتراک گذاشتن رویاهای خود با دیگران چیست؟ چگونه پی به این رانه و ریشههای آن میبرید؟
+ گمان من این است که در ابتدای پیدایش گونه، رویا به عنوان شکلی از ادراک حیاتی دانسته میشد و تعریف کردن خواب برای دیگری به منظور شریک کردن آنها در امر قریبالوقوعی که خواب آن را پیشگویی کرده بود و انجام اقدامات خاص برای حفاظت از خود و دیگران امری ضروری در بقا به شمار میرفت. حال این اقدامات ممکن بود در قالب اعمال مذهبی، تغییر در برنامهی شکار، اقدامی برای پیشگیری از یک تغییر اقلیمی خاص یا غیره و ذلک باشد. اگرچه ممکن است امروزه هدف از روایت کردن رویاها تغییر کرده باشد، اما نیاز به بازگویی آنها هنوز پابرجاست، و روانکاوی اولین تکامل رسمی در روانشناسی است که حول ایدهی بازگویی خوابها به دیگری شکل گرفته است.
– با فرض اینکه چنین چیزی ممکن باشد، فکر میکنید چگونه و به چه طریقی رویاها در زمانهی ما نیز ارزش پیشگویانهی خود را حفظ کردهاند؟
+ تا آنجا که رویاها فرمهایی از ادراک در سطح ناهشیار هستند، آنها تقریباً آینده را براساس ادراکات ما در طول روز پیشبینی میکنند.
آوردن ناهشیار به سطح هشیار
– شما در آثار خود _ «شخصیت بودگی[۱۸]» و «شکستن[۱۹]»_ با تمرکز زیادی به خلاقیت خوابها میپردازید. همچنین در اثر خود با عنوان «رمز و راز چیزها[۲۰]» این بحث را مطرح میکنید که کار واقعی تحلیل مانند کار رویاست، به طوری که هدف از تحلیل، نه تبدیل ناهشیار به هشیار، که بیشتر گسترش ذهن ناهشیار است.
+ من فکر میکنم که درک معنای موجود در رویا، نشانهها، مشکلات شخصیتی یا مشکل ارتباطی مهم است اما ما اساساً موجوداتی ناهشیار هستیم و اگرچه روانکاوی راهی را یافته است تا بدان وسیله بتوانیم پارهای از مسائل ناهشیار را به سطح هشیاری بیاوریم، چیزی بیش از این هم در اختیار ما قرار داده است، روانکاوی راهی فراهم آوره است تا بتوانیم تواناییهای ناهشیار خود را بسط دهیم. یکی از ویژگیهای تحقق نیاز فیلوژنتیک که در مورد آن بحث کردهایم تأثیر تجلیاتی است که تحقق این رویا -رویایی که همه رویاها را در بر میگیرد- بر ناهشیار آنالیزان میگذارد و آن تاثیر، بودن به مثابهی انسانی واقعی است که دیگریها آرزو دارند تا او را بشنوند و به او علاقه نشان دهند و این گوشسپاری نه به خاطر اینست که بتوانند او را در قالب معنی بازیابند بلکه به این خاطر که به مانند یک پرفورمنس موسیقیایی، که برآمده از تقدیر ماندگار ناهشیار از دنیایی رویاست که برای همه ما مشترک است.
– چگونه گوش سپردن به کسی میتواند ناهشیار او را بسط دهد؟ و اینکه آیا ما میتوانیم از طریق یادگیری کاری کنیم که بیشتر رویا ببینیم؟
+ اینطور به قضیه نگاه کنید: اگر با کسی صحبت کنید اما هیچگاه پاسخی دریافت نکنید، پس از مدتی هم آرزوی صحبت کردن و هم مصالحی که میبایست برای بحث به اشتراک بگذارید را از دست خواهید داد.
اما اگر صحبت کردن با علاقهی دیگری همراه باشد، نه تنها آرزوی صحبت کردن را ارضا میکند، بلکه این حرف زدن از طرف ناهشیار سلف ]این ارتباط[ به عنوان مسیری برای بیان علایق ناهشیار مورد استفاده قرار میگیرد.
– به نظر میرسد که شما به وجود یک جهان جمعی از رویاها اشاره میکنید. آیا این جهان جمعی ویژگیهای نسلی یا خانوادگی دارند؟
+ مطمئن نیستم که منظور شما را از عبارت دنیای جمعی رویاها متوجه شده باشم ،اما قطعاً همانطور که رویاها ارزشمندترین عینیسازیهای ما در مورد ادراک ناهشیارند، پس میتوان اذعان داشت که آنها قطعاً ادراکاتی را که از نسلهای پیشین در ارتباط با موضوعات فرهنگی شکل گرفته است، در بر میگیرند.
– از قرار معلوم شما یک مقاله در مورد «خرد رویا[۲۱]» در کتاب «خوانندهی کریستوفر بولاس[۲۲]» ارائه کردهاید که در سال ۲۰۱۱ منتشر خواهد شد. منظور از «خرد رویا» چیست؟
+ هر رویا مجموعهای از رویدادهای معنیدار روزانه و چیزی است که آن رویدادها در ما برمیانگیزند. رویا، پیچیدهترین شکل از اندیشهی ماست که در اعماق شب و با شگفتی چون دانشی ژرف از معنی آن روز و روزهای پیشین آن بر ما وحی میشود. هر رویا پرده بر زندگی ما میبافد. زمانی که روانکاوی امکان شنیدن رویا را فراهم میکند تا ما به مثابه افراد آماده به برقراری ارتباط، با بیمار حاضر ارتباط برقرار کنیم، هشیاری به شکل نوعی از خرد به خواب تبدیل میشود. فروید این رابطه را بدیهی گرفته بود. در قرن بیست و یکم، ما، امپریالیستهای آگاهی، علاقهمان به ناهشیار را به دوران قبل از فروید مطرود کردیم، حال فکر میکنم وقت آن فرا رسیده که برای پیشرفت به فروید بازگردیم.
_ شما این مساله را به بقا ربط میدهید. اینطور نیست؟
+ من فکر میکنم اگر ما با ناحودآگاهمان –هم به لحاظ فردی و هم اجتماعی – مجدداً ارتباط نداشته باشیم، بعید به نظر میرسد که جان سالم به در ببریم. بنابراین این موضوع نه مسئلهی گذشته و نه حتی نیاز فردی دستیابی به تحلیل است. بلکه این امر برای بقای نژاد بشر ضروری است.
_ پس میتوان گفت که رویاها جدای از واقعیت نیستند؟
+ خیر، گوش فرا دادن به رویاها و حمایت از ضرورت فرهنگی روانکاوی، در حال حاضر مسئله بقا است.
_ چگونه یک جامعه دوباره به ناهشیار وصل میشود؟ و چرا این موضوع حیاتی است؟ تهدیدی که همه ما با آن روبرو هستیم چیست؟ آیا این به خاطر پرخاشگری است؟ آیا به خاطر ایجاد یک خطر خلاقانه است یا برآمده از زندگی واقعی؟
+ ما با بازگشت به تئوری تداعی آزاد فروید، خود را مجدداً با تفکر ناهشیار متصل میکنیم. بدین وسیله روانکاوی مرموزتر خواهد شد و ابعاد عملی آن (پرکتیس) بیشتر در دسترس و به راحتی قابل استفاده خواهد شد. مفهوم فروید درباره منطق پیامد ارزش زیادی در فهم خطوط ناهشیار فکر ما دارد، این امر هم در فهم بهتر مسائل ناهشیار و هم در ارتباط خطوط ناهشیار اندیشهی ما با دیگران ارزشمند است. گرچه زبان همیشه به عنوان سیستم نشانهای مورد استفاده قرار میگیرد، هر چند ما همیشه با کلیشهها صحبت خواهیم کرد، و اگرچه زبان همواره نوعی کنش_گفتار[۲۳] خواهد بود، اما روش فروید به ما اجازه میدهد تا کشف کنیم که چگونه با وجود این میتوانیم از تداعیهای آزاد دیگری یاد بگیریم که خواستهها، نیازها، ترسها و غیره، بهواقع در آنها چگونه است. زبان تنها وسیلهای برای انتقال اطلاعات نیست بلکه برای ایجاد رابطهای عمیق است. به عنوان مثال، چرا دشمنانی که به مدت طولانی باهم نزاع دارند -چون اسرائیل وفلسطین- تنها زمانی میتوانند مسائل خود را حل کنند، که رهبران هر دو حزب روزها یا حتی هفتهها با عقبنشینی در صحبت کردن با یکدیگر صرف کنند. در مورد این موضوع بیشتر میتوان گفت، اما این مساله بحث را به سویی دیگر خواهد برد.
این مقاله با عنوان «The Dream Underlying All Dreams» در نشریهی هاآرتص منتشر شده و توسط تیم ترجمهی تداعی در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۹۷ ترجمه و در مجلهی روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] Christopher Bollas
[۲] Thomas ogden
[۳] wisdom
[۴] The Evocative Object World
[۵] Herman melville
[۶] Moby Dick
[۷] Puritan soul
[۸] State University of New York at Buffalo
[۹] Tavistock Clinic
[۱۰] Independent group
[۱۱] creativity and playfulness
[۱۲] winnicotte
[۱۳] Christopher Bollas reader
[۱۴] rebus
[۱۵] Haaretz
[۱۶] Freudian moment
[۱۷] phylogenetic
[۱۸] Being a character
[۱۹] Cracking up
[۲۰] The Mystery of things
[۲۱] The Wisdom of the Dream
[۲۲] The Christopher Bollas Reader
[۲۳] Action_speech
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
تشکر از مجله تداعی بخاطر ترجمه این مصاحبه، نکته ای که بولاس در رابطه با رویا اشاره میکنه حرفی بوده که یونگ سال ها پیش در مورد رویا زده، یونگ رویارو چند دسته میکنه یه دسته از رویا هارو مکانیسم شکل گیریش رو اینجوری توصیف میکنه، ناخودگاه با پردازش کردن اتفاقات روزمره(ارتباط با اطرافیان،شغل، درس یا…) پیش بینی از اینده را بصورت رویا به ما عرضه میکنه، جالبه حرفی از یونگ نزده بولاس و از طرفی هم عجیب!!!
کتاب تحلیل رویا یونگ_مترجم:آزاده شکوهی
کتاب زبان از یاد رفته اریک فروم_مترجم ابراهیم امانت
این دو کتاب رفرنس صحبتم هستن