skip to Main Content
پیوندهای ناآرام: کاوشی در دلبستگی اضطرابی

پیوندهای ناآرام: کاوشی در دلبستگی اضطرابی

پیوندهای ناآرام: کاوشی در دلبستگی اضطرابی

پیوندهای ناآرام: کاوشی در دلبستگی اضطرابی

عنوان اصلی: The Psychology of Anxious Attachment
انتشار در: مدرسه زندگی
تعداد کلمات: ۸۵۳ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۶ دقیقه
ترجمه: گروه روانکاوی تداعی

روان‌شناسی دلبستگی اضطرابی

شاید انتظار داشته باشیم که طبیعی‌ترین واکنش به شنیدن این جمله از سوی فردی مهربان، صبور و جذاب که ما را دوست دارد – پس از اندکی بهت و حیرت – این باشد که حرف او را باور کنیم. اما در ساختار عاطفی ما، به ندرت چیزی به سادگی که باید باشد پیش می‌رود.

برای اینکه بتوانیم به صداقت کسی که به ما می‌گوید دوستمان دارد اعتماد کنیم – و فکر نکنیم که او در حال تمسخر ما است، ممکن است نظرش تغییر کند، با فرد دیگری در ارتباط باشد، قصد خیانت داشته باشد، یا حتی ممکن است از دنیا برود – باید در دوران اولیه زندگی ما اتفاقات زیادی به درستی پیش رفته باشد. برای تعداد قابل‌توجهی از ما، یک اظهار عشق –با اینکه در تئوری بسیار خوشایند است– نمی‌تواند حس غیرقابل‌باور بودن، عجیب بودن و ترسناک بودن را در عمق ذهنمان از بین ببرد. در نتیجه، این وضعیت نوسانی شدید بین امید و ناامیدی، اعتماد و ترس، اشتیاق و تردید در ما ایجاد می‌کند.

ممکن است این حالت را دلبستگی اضطرابی بنامیم، اما این اصطلاح شاید بیش از حد مؤدبانه باشد. با توجه به رفتارهایی که این نوع دلبستگی ایجاد می‌کند، شاید بهتر باشد آن را دلبستگی خصمانه بنامیم. در مواجهه با عشق، برخی از ما نیاز داریم به‌طور تهاجمی و انفجاری، هر لحظه آنچه به ما داده می‌شود را مورد آزمون قرار دهیم. ممکن است در طول یک سال هشت بار از شریک عاطفی خود جدا شویم، نه به این دلیل که واقعاً چنین چیزی می‌خواهیم، بلکه به این دلیل که هر بار جدایی فرصتی برای تجربه کردن تخلیهٔ هیجانی از وحشت خالص و سپس تسکینی از بازگشت محبوب به ما می‌دهد.

ممکن است احساس کنیم که هر بار شریکمان با دوستی بیرون می‌رود، صحنه‌ای از حسادت ایجاد کنیم، زیرا در اعماق وجودمان باور نداریم که او واقعاً می‌تواند هم ما و هم دیگران را دوست داشته باشد. اگر برای ما شام یا هدیه‌ای تهیه کند، ممکن است ناخودآگاه تصمیم بگیریم فضا را خراب کرده و بحرانی ایجاد کنیم – فقط برای اینکه نشان دهیم به‌سادگی فریب نمی‌خوریم. ممکن است او را به خیانت آنلاین متهم کنیم و تا زمانی که ساعت‌ها بازجویی نشود، قانع نشویم. به نظر می‌رسد درگیری و نمایش‌های دراماتیک آرامش‌بخش‌ترین گزینه برای ما هستند. این وضعیت می‌تواند برای همه بسیار دردناک باشد.

در گذشتهٔ فردی با دلبستگی اضطرابی، تهدیدهای شدیدی علیه یکپارچگی عشق وجود داشته است که باعث شده هوشیاری دائمی تنها راه برای احساس امنیت باشد. برخلاف افراد با دلبستگی اجتنابی، افرادی با دلبستگی اضطرابی عشق را تجربه کرده‌اند، اما در کنار آن با خطرات جدی نیز مواجه شده‌اند: کسی که فوت کرده یا رفته است، کسی که خلق‌وخوی خود را تغییر داده، یا کسی که خانواده جدیدی برای زندگی پیدا کرده است. درس تلخ دوران کودکی این بوده که عشق ممکن است وجود داشته باشد، اما هرگز به‌طور قابل‌اعتمادی پایدار نیست. بنابراین، این افراد احساس می‌کنند باید به‌اندازه یک سگ نگهبان به‌طور دائمی مراقب باشند.

تراژدی این است که افراد با دلبستگی اضطرابی، در تلاش مذبوحانه خود برای مطمئن شدن از ثبات یک رابطه، ممکن است –کاملاً بی‌دلیل– آن را از هم بپاشند. شریکی که در ابتدا قصد کاملی برای وفاداری دارد، ممکن است در نهایت پس از زیر سؤال بردن‌های مداوم، به این فکر بیفتد که آیا با شخص دیگری وضعیت بهتری نخواهد داشت. پس از بار صدمی که مورد تردید قرار می‌گیرد، شریک زندگی ممکن است در نهایت دلیلی واقعی برای تردید پیدا کند.

اگر فرد مضطرب بپذیرد که وضعیت او ناشی از یک بیماری تصادفی نیست، بلکه نتیجه نوع مشخصی از تربیت است، ممکن است روزی شجاعت پیدا کند که ترس‌های خود را برای شریک عاطفی‌اش (و البته ابتدا برای خودش) توضیح دهد. او می‌تواند بدون شرمندگی به شریک خود آموزش دهد که قصد ندارد این‌قدر عصبانی باشد، فقط نگران است. نمی‌خواهد به شریکش شک کند، فقط نمی‌داند چطور شک نکند. نمی‌خواهد مرتباً رابطه را به هم بزند، اما نمی‌تواند باور کند که رابطه دوام خواهد داشت. همان‌طور که شریک زندگی‌اش ممکن است در نهایت متوجه شود، او نیاز دارد زمانی که دوباره دچار وحشت شده یا بحرانی ایجاد کرده است، با آرامش به او گفته شود که دست از فکر کردن بردارد، سکوت کند و تسلیم یک آغوش محکم شود.

هرچه فرد مضطرب منشأ رفتار خود را بیشتر درک کند، بیشتر متوجه می‌شود که این رفتار دیگر کاربردی ندارد. ممکن است چسبیدن عصبانی به والدین در سن پنج سالگی کاملاً منطقی بوده باشد. او می‌تواند به کودک درون خود افتخار کند که چنین استراتژی دفاعی هوشمندانه‌ای را انتخاب کرده است. اما اکنون می‌تواند با ملایمت از آن کودک تشکر کند و به او بگوید که اوضاع تحت کنترل است. بنابراین، می‌تواند آرامش داشته باشد و از آسایشی که از ابتدا باید از آن برخوردار می‌بود، لذت ببرد.

فاجعه‌ای که افراد مضطرب از وقوع آن می‌ترسند، پیش‌تر اتفاق افتاده است. با رعایت برخی اقدامات احتیاطی استاندارد بزرگسالی – که نیازی به نمایش‌های مداوم یا خشم ندارند – دیگر هرگز لازم نیست چنین فاجعه‌ای دوباره رخ دهد.

این مقاله با عنوان «The Psychology of Anxious Attachment» در سایت مدرسه زندگی منتشر شده و توسط تیم ترجمه گروه روانکاوی تداعی ترجمه و در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳ در  بخش مجله وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.
0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search