مقدمهای بر دیدگاههای بالینی لکان
دکتر فرانسواز گوروگ، رییس کلیلنیک اینجا در بیمارستان “سنت آن” امروز از من خواست تا صحبت کنم و قصد دارم تعدادی از عناصر کار بالینی لکان را ارائه دهم. تلاش میکنم ساده صحبت کنم و خلاصهای از گرایشهای اصلی کار او ارائه دهم.
لکان در بیمارستان “سنت آن” بیمارستان اصلی روانپزشکی پاریس مشغول به کار بود. قدمت این بیمارستان به قرن هجدهم برمیگردد و محل شکلگیری بخش بزرگی از تاریخچهی روانپزشکی به خصوص در قرن نوزدهم و بیستم است.
من در اینجا بر سه خط اصلی کار لکان تأکید میکنم. اول اینکه او به نوعی کار فروید را تا حدی سیستماتیک، بنیادیتر و به طریقی سادهتر کرده که میتوانیم از یک شبکه بسیار ساده برای تشخیص “ساختارهای روانی” استفاده کنیم. این شبکه ساده، کلیه دستههای ذهنی رواننژدی، سایکوز و روانکژی را شامل میشود. پزشکان لکانی تا آنجا پیش رفتهاند که دیگر آن را به عنوان اصل و پایه در نظر نمیگیرند زیرا ملکهی ذهنمان شده است. اما (DSM3) به ما یادآور میشود که این شبکه بنیادی آنقدرها شناخته شده نیست. ما همیشه در موردش فکر نمیکنیم زیرا اولین چیزی است که به عنوان فردی مبتدی میآموزیم. من یک بار با یک تحلیلگر در شیکاگو صحبت کردم که میگفت روانشناسی ایگو در ایالات متحده مانند تصویر پس زمینه است یعنی تا آنجا به بخشی از پیش زمینه عمومی تبدیل شده که دیگر کسی به آن توجه نمیکند. به همین ترتیب، شبکه لکان هم همچون تصویر پس زمینه است و نمیدانیم بدون آن باید در کلینیک چکار کنیم.
ساختار روانی یعنی چیزی به عنوان تسلسل ذهنی وجود ندارد. چنین تسلسلی به شما امکان میدهد یک فرد را کمی سایکوتیک در نظر بگیرید که گاهی رواننژد و روانکژ نیز هست. شما این دیدگاه را در محیط بالینی آمریکایی و انگلیسی مشاهده میکنید که در آنها به عنوان مثال تفاوتهای ساختاری بین سایکوز و رواننژدی مبهم است. در چنین محیطهایی میتوانید یک تشخیص که شامل ترکیبی از روانکژی و سایکوز است ارائه کنید و دستهی “مرزی” اینجاست تا به طور کامل در مبهم کردن این تصویر کمک کند. وقتی گزارشهای بالینی آنها را میخوانیم، احساس سردرگمی میکنیم چرا که نقشه کوچک ما در آنها استفاده نشده است.
ساختار بدان معنا است که این تسلسل ذهنی وجود ندارد. در تمرین بالینی که به هنگام تدریس با آن سر و کار داریم، با ارائهی یک مورد و صحبت دربارهی اینکه باید برایش چه کاری انجام دهیم، وقتی که باید تصمیم بگیریم که میخواهیم موضوع مورد نظر را در کجا قرار دهیم به طور قطع لحظهای دلپذیر و لذتبخش به وجود میآید. لحظهای باشکوه که به نظر قابلیت بالینی خود را در آن نشان میدهد و در محفلهایی که از این شبکه استفاده نمیشود وجود ندارد. گاهی اوقات بین هیستری و سایکوز تردید داریم و به این فکر میکنیم که باید بدانیم سوژه مورد نظر به کدام سمت حرکت میکند ولی هنوز نمیدانیم. فقط میتوانیم بعد از مشاهدههای بیشتر کار تشخیص را انجام دهیم. خود لکان به هنگام مدیریت ارائهی موارد زندهی خاص در دو یا سه مورد ترجیح داد قبل از تشخیص منتظر نمایهگریهای بیشتر باشد.
بنابراین ساختار به این معنی است که هیچ تسلسلی وجود ندارد. دوم بدان معناست که میتوان در دستهبندیهای مختلف با عناصر توصیفی یکسانی روبرو شد. با این حال وجود عناصر توصیفی خاص اثبات هیچ یک از ساختارهای خاص نیست. در صورت عدم توجه به عناصر دیگر عناصر توصیفی چیزی به ما نمیگویند. به عنوان مثال ممکن است توهم را هم در هیستری و هم در سایکوز پیدا کنید، بنابراین توهم به معنای دقیق کلمه به مثابه اثبات ساختار نیست زیرا باید آن را به عنوان عنصر ساختاری در نظر بگیرید که توسط عناصر دیگر رمزگذاری شده است. اگر عنصری مانند توهم را پیدا کردید باید باز سؤالات بسیار دقیقی بپرسید تا بتوانید بین دستهبندیهای ساختاری متفاوت تمایز قایل شوید.
برای مثال یک سوال بسیار بحث برانگیز این است که همجنسگرایی باید در کدام بخش قرار بگیرد، زیرا مطمئناً در بخش روانکژی قرار میگیرد اما میدانیم که در سایکوز نیز نقش دارد تا حدی که در واقع خود فروید، پارانویا را دفاعی علیه همجنسگرایی میدانست. یک سوژهی سایکوتیک ممکن است با انتخاب ابژه همجنسگرا مشخص شود. به عبارت دیگر ممکن است یک حالت انحراف از بهرهبری داشته باشد. بنابراین وجود همجنسگرایی به تنهایی برای تشخیص روانکژی کافی نیست.
در حالیکه لکان کار بالینی فروید را سیستماتیک کرد اما همچنین با نمایهگری کردن یک ساز و کار مرکزی برای هر یک از این سه ساختار، آن را پیچیده و بنیادیتر کرد. کارها در نوشتههای فروید کاملاً واضح و روشن نیست. لکان به اصطلاح، التزام فرایافتی فرانسوی یا دکارتی را داشت که یعنی اگر سه ساختار وجود داشته باشد باید هر یک از آنها یک مکانیسم مرکزی داشته باشند.
او در کارهای فروید برای هریک واژهای خاص تعیین کرد که در نِوروز، واپسرانی، در سایکوز، وازنش و در روانکژی، انکار است.
انکار در کارهای فروید سابقهای طولانی دارد: برای مثال در مقالهی کوتاهش تحت عنوان “یادگارخواهی” و در مورد مرد گرگنما میتوان این مورد را یافت. این مورد در کار فروید ثابت است و فروید تلاش میکند تا این سه مکانیسم را به روشنی تمییز دهد اما با وجود این در نوشتههای او با هم همپوشانی دارند. مردم میتوانند همیشه بگویند که لکان آنچه را فکر میکند به کار فروید تزریق میکند و یا اینکه منطق تفکر فروید را روشن میکند.
بخش زیادی از آموزش تحلیلی لکان به ساخت سه بخش مجزا از نفی اختصاص دارد. لکان آنها را به این گونه ارائه میکند: وازنش در سایکوز نفی دال پدر است، انکار در روانکژی حالت خاصی از نفی دال فالوس است و واپسرانی در نِوروز نفی گستردهتری از خود سوژه است که هر کدام از این مکانیسمها نیازمند بحث مفصلی است.
البته در هر یک از این دستهها تفاوتهای بیشتری وجود دارد. لکان مکررا به شباهت های میان این سه دسته اشاره کرد. لکان هربار که با یک مفهوم جدید دست و پنجه نرم میکرد یا روی یک دید بالینی جدید در کار بالینی تأکید میکرد، آن را در نِوروز، سایکوز و روانکژی به کار میبرد. در روانکاوی، هر بار که به دیدگاه جدیدی برسید میتوانید آن را مطابق با سه قلمرو به شکل پیچیدهای طبقهبندی کنید. بدیهی است که این سه مورد تنها قلمروهای موجود نیستند. به عنوان مثال دستههای بالینی دیگری مانند مرد و زن و همچنین ساختار مرد و ساختار زن وجود دارد که به وضوح تحت تاثیر سه دسته اصلی بالینی قرار دارند. مثلا اگر لکان بگوید که روانکژی ویژگی مرد است، اگر ساختار دوتایی مرد و زن و ساختار سهگانه نِوروز، سایکوز و روانکژی را با هم ترکیب کنیم، مسائل پیچیدهتر میشوند. میتوان گفت روانکژی یک ویژگی مردانه است در حالی که همهی بیماران سایکوتیک میتوانند زن باشند. لکان عبارتی در رابطه با سایکوز مطرح کرد که الان معروف است و اینگونه ترجمه شده است که سایکوز قلمرو بالقوهی زنانه است. در نِوروز بین هیستری و وسواس تمایز قائل میشویم و معمولاً مرد و زن را به ترتیب به وسواس و هیستری مرتبط میدانیم. هنوز هیچ اجباری وجود ندارد که فرض بگیریم هیچ مرد هیستریکی وجود ندارد. بعضی مواقع همینگونه بر نِوروز تمرکز میکنیم و در موارد دیگر تمرکزمان بر تمایز بین نِوروز هیستریک و نِوروز وسواس است با این شرط که فروید نِوروز وسواس را به عنوان یک گویش از هیستری در نظر گرفته و هیستری هسته مرکزی نِوروز است. گاهی اوقات بر وجود نِوروز دیگر که تحت عنوان فوبیا شناخته میشود تمرکز میکنیم. در کار لکان شما در بعضی مواقع اختلاف دوتایی بین هیستری و وسواس و در بعضی اوقات تمایز سهگانه بین فوبیا، هیستری و وسواس مشاهده میکنید. به طور کلی منابع ما فرویدی هستند. ما در خصوص هیستری به “دورا”، در ارتباط با وسواس “مرد موشی” و در خصوص فوبیا به “هانس کوچک” اشاره میکنیم.
در سایکوز پرونده شربر محوری است اما اصلیترین تمایزی که لکان قائل میشود بین پارانویا (که یک طبقهبندی روانپزشکی کلاسیک است) و اشکال دیگر سایکوز است و در آن دسته دیگر اصطلاح مبهم “اسکیزوفرنی” پیدا میشود.
روانکاوان لکانی روانپزشکی کلاسیک آلمانی و فرانسه را به ارث بردهاند که توسط یادداشتهای مختلف فرویدی تکمیل شده است. از نظر عملی دستهبندیهای آنها از این حد فراتر نمیروند. در روانکژی اساساً از دستهبندیهای بالینی کلاسیک فرانسوی یا آلمانی استفاده میکنیم اما شاید واضحتر از آمریکا و انگلیس تمایز قائل میشویم میان پدیده روانکژها (که به نظر ما عناصری هستند که ممکن است خیلی خوب در سایکوز و نِوروز حضور داشته باشند) و “روانکژهای حقیقی” که به تعبیری با این ویژگی تعریف میشوند که غیر قابل تحلیل هستند یا با این واقعیت که بسیار به ندرت وارد تحلیل میشوند. بنابراین روانکاوی برای ما تنها چارچوب منبع و ملاک نیست.
همانطور که در بالا اشاره کردم لکان دیدگاههای بالینی فروید را سیستماتیک کرد و بخش اعظم روانپزشکی کلاسیک فرانسوی و آلمانی را اقتباس کرد. او مورد دومی را بدون اصلاحات زیاد در کارش گنجانید. اثبات این امر را میتوان در نوشتارهای لکان یافت: اگرچه لکان پرونده شربر را مفصل مورد بررسی قرار داد اما به تجربهی روانپزشکی خود در فهم ابعاد سایکوز اعتماد کرد. او این کار را به عنوان یک تحلیلگر انجام داد اما مبادرت به اصلاح مواضع ذهنی که خارج از چارچوب عملیات تحلیلی قرار داشت نکرد. در نتیجه دانشجویانش در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مجبور بودند دربارهی روانپزشکی فرانسوی و آلمانی بیاموزند که خیلی در فرانسهی آن زمان قابل دسترس نبود. ما مجبور بودیم آثار بسیاری را از جمله آثار کریپلین و کلریمبو را مجدداً منتشر کنیم. لکان گنجینههای کلاسیک روانپزشکی را یکی کرد که امروزه دارو درمانی در روانپزشکی جایگزین آن شده و همهی تمایزات بالینی را محو کرده است. در مقابل ما تمام مشاهدات بالینی مفصل قبلی را ذخیره کردهایم. برخی روانپزشکان آنها را فقط به عنوان آیتمی برای موزه حفظ کردهاند. ما معتقدیم اینها چشم اندازهای بالینی موثری هستند. لکان ما را ملزم کرد دربارهی تاریخچه مفهوم پارانویا بیاموزیم حتی اگر پیش از فروید باشد زیرا هرچند که نیاز به اصلاحات داشت اما لکان معتقد بود به خوبی پایهگذاری شده است. از سوی دیگر مفهوم اسکیزوفرنی پسا فرویدی است. این مفهوم بعد از خواندن کارهای فروید توسط بلولر معرفی شد و سعی در گسترش سایکوز در نظریه نِوروز فروید داشت. بلولر همچون یونگ سعی کرد تا درک فروید در مورد نِوروز را به قلمرو سایکوز منتقل کند. فروید همیشه نسبت به مقوله اسکیزوفرنی هوشیار بود و در لکان سمینار سوم در مورد سایکوز، با ذکر این مطلب شروع میکند.
همانطور که دیدیم لکان کار فروید را سیستماتیک کرد و بخش زیادی از روانپزشکی کلاسیک را با آن تلفیق کرد. اکنون اجازه دهید به نکته سومی بپردازیم که کار بالینی لکان ابتدا بر اساس آن صورت میگیرد. من قصد ندارم بار دیگر ساختار این نشانهی بسیار ساده را توضیح دهم. در زمان “عملکرد و زمینهی گفتار و زبان در روانکاوی” و سمینارهای اول و دوم، ایده لکان این بود که درمانها نمادین است و درمان تحلیلی لزوماً در محور نمادین قرار دارد و فقط در مواجهه با محور خیالى متوقف میشود. ایده اصلی این بود که آنچه ما بیماری روانی مینامیم اساساً ناشی از نوعی نقص در رابطه نمادین و نقصهایی در محور نمادین است. حتی در سمینار سوم که لکان سایکوز را تعریف میکند آن را اساساً توسط کارکرد خیالی تعریف میکند و به نوعی سایکوز و کارکرد خیالی را برابر میداند.
کارکرد خیالی در کار لکان به همین ترتیب قابل مشاهده در سایکوز است و می بینید که شخص میتواند مرحله آینه ای را به عنوان توصیف پارانویا بازخوانی کند: یک تضاد اساسی با دیگری وجود دارد زیرا دیگری نقش من را تسخیر میکند و مرحله آینهای با فرافکنی، ساختارش را تشکیل داده است. لکان بعضی مواقع بر پارانویای نخستین سوژه، سوژهای که در سطح خیالی قرار دارد و ساحت نمادینی که به فرد امکان دسترسی به نرمال بودن نمادین را میدهد، تأکید میکند. اما حتی در پایان لکان از گفتن اینکه سوژههای سایکوتیک کاملاً طبیعی هستند بسیار لذت برد. این بدان معناست که ساحت نمادین غیرطبیعی است و طبیعت انسان اساساً پارانوئید است.
از دیدگاه نمادین میتوان بر هیستری نخستین سوژه تاکید کرد. به همین دلیل است که لکان از نماد “اس خط خورده” برای سوژه استفاده میکند: از آن گذشته، سوژهی این چنینی سوژهای هیستریک است و من میگویم مفهوم پارانویای نخستین سوژه شبیه به نظریه کلاین دربارهی هسته روانی همه سوژههاست. به همین دلیل کلاینیها به مرحله آینهای علاقهمند هستند. امروزه مرحله آینهی لکان بخشی از آموزشهای استاندارد روانکاوان کلاینی است اما کلاینیها هم آنجا متوقف میشوند. میتوان مرحله آینه را به عنوان مرحله اساسی رشد سوژه در نظر گرفت و ادعا کرد که همه ذاتاً سایکوتیک هستند و میتوان تحلیل را به عنوان بازگشت به آن هسته روانی در نظر گرفت اما وقتی لکان از پارانویای نخستین سوژه صحبت میکند تجزیه و تحلیل را کاملاً متفاوت میبیند زیرا از نظر او درمان مستلزم بازگشت به محور خیال نیست بلکه برعکس افراشتن محور نمادین است.
با استفاده از این شبکه ساختاری بسیار ساده میفهمید که چرا لکان تأکید میکند که سایکوز (اگر آن را تسلط روابط خیالی بدانید) دیالکتیکی نیست زیرا دیالکتیک مربوط به محور نمادین است. سایکوز در مقایسه با پتانسیل دیالکتیکی سایکوز، از ناکارآمدی خاصی برخوردار است. فکر نکنید وقتی میگویم “دیالکتیکی” فقط در باب فلسفه صحبت میکنیم. در واقع میتوانید ببینید که ارائهی موارد، دیالکتیکی به چه معنی است. در سایکوز هیچ گفتار واقعی یعنی هیچ گفتاری خلاقانه که حاکی از یک دیالکتیک باشد، پیدا نمیکنیم. به همین دلیل است که وازنش میتواند از واپسرانی متمایز شود: وازنش حالت غیر دیالکتیکی نفی است. “من این را نمیخواهم؛ خوب شاید اگر آن را به من بدهند آن را بخواهم؛ اما اگر به من داده شود چرا به من داده شده است و شاید مجبور شوم که آن را نپذیرم.” در اینجا ما نفی دیالکتیکی را میبینیم: شما باید برای رسیدن به چیز مثبت نفیهای مختلفی را پشت سر بگذارید و آنچه را که ممکن است دیگری فکر کند و آنچه خودتان فکر میکنید در نظر بگیرید. در ارائهی موارد، میتوانید عناصر غیر دیالکتیکی را در جایی که امکان دادن و گرفتن وجود ندارد، تشخیص دهید. همان تثبیتی که در سایکوز پیدا میکنید یک معیار بالینی است: تثبیت غیر دیالکتیکی عناصر خاص.
در سمینار سوم هنوز هم تفوق خیالی در سایکوز را مییابید. لکان میپرسد “چه چیزی در سایکوز، روابط نمادین را از غالب بودن باز میدارد؟” “نقص در کارکرد نمادینی که تسلط روابط خیالی را نشان میدهد چیست؟” اینجاست که لکان مفهوم وازنش “نام پدر” را که به معنی عدم حضور عناصر اساسی در جایگاه دیگری است معرفی میکند. بگذارید فوراً این مضمون را ترجمه کنم و نظریه لکان درباره “نام پدر” را روشن کنم.
عنصر اساسی در دیگری “نام پدر” است. برای اینکه سوژه در جای مناسب خود در ساحت نمادین قرار بگیرد باید به دلالت فالیکی اشاره کند که اساس تئوری سایکوز است که لکان بست داده است. البته یک رابطه خیالی غالب وجود دارد اما این رابطه به دلیل نقص در رابطه نمادین است و این نقص ممکن است برای نام پدر یا معنی فالیک مشکل ایجاد کند. و این ساختار طرح بسیار پیچیدهای است که شما بر “روی یک سؤال مقدماتی برای هرگونه درمان احتمالی سایکوز” دارید. این دو عنصر یعنی نام پدر و فالوس توسط لکان از ساختار ساده شدهی ادیپی گرفته شده است.
با این حال لکان در سمینار سوم میگوید که سایکوز شامل تقلیل دادن دیگری (با اُ بزرگ) به دیگری (با اُ کوچک) است که روشی دیگر برای گفتن همین موضوع است: فروپاشی نمادین به خیالی. این اولین روشی است که لکان توضیح میدهد که چگونه ممکن است سوژهی سایکوتیک اطمینان حاصل کند که شخصی در حال ارسال پیامهایی به وی است. این امر مسئلهی واقعیت را حل نمیکند. وقتی نمادین تشکیل نشده واقعیت چیست؟ لکان به این سؤال در سمینار اول اینگونه پاسخ میدهد که در سایکوز کل نظم نمادین واقعی است: وقتی بعد نمادین وجود ندارد، تمام نمادین به عنوان چیزی واقعی تجربه میشود. فقدان موجود در نظم نمادین ممکن است برای سوژهی سایکوتیک واقعی به نظر برسد. ما به آنچه “واقعی” در آن زمینه دلالت دارد بر میگردیم. پدیدههای مختلفی وجود دارد که سوژه سعی در توصیف آنها دارد: احساس عدم وحدت از بدن او، یعنی پایان جهان نزدیک است. اگر چنین پدیدههای در بعد نمادین قرار داشتند میتوانستند با “دیگری” وارد دیالکتیک شوند. با این حال در سایکوز، برای سوژه آن چیزی است که در دنیایش واقعیترین است.
ما از مفهوم “واقعی” در سایکوز به عنوان غیر دیالکتیکی استفاده میکنیم تا بتوانیم پدیدههای هیستریک را از پدیدههای سایکوتیک متمایز کنیم. سوژه توهمهای سایکوز را واقعیترین تجربهاش در نظر میگیرد و آنطور با اطمینان کامل درباره آنها صحبت میکند که به هیچ وجه شکی در آن نیست. این امر بنیادین است و ما با گوش دادن آن را درک میکنیم. ما نه میتوانیم از توهم فیلم بگیریم و نه میتوانیم آن را مشاهده کنیم هرچند ممکن است مشاهده کنیم که یک سایکوتیک پیامهای توهمآمیز خود را بی صدا ادا میکند. بنابراین باید روی چه چیزی تمرکز می کنیم؟ “گفتههای صریح آنها”
وقتی کسی چیزی میگوید اظهار بیان یا گزارهای برای مذاکره وجود دارد. اما شما همچنین میتوانید بر موضعی تمرکز کنید که سوژه نسبت به آنچه میگوید اتخاذ میکند. به عبارت دیگر میتوانید بر موضع فرازبانی او متمرکز شوید. خودش نسبت به آنچه که میگوید چه نظری دارد؟ آیا او آن را به عنوان چیزی که میداند، باور دارد یا فهمیده است در نظر میگیرد؟ به عنوان چیزی که از آن مطمئن است، به عنوان چیزی که شکبرانگیز است، به عنوان چیزی که ممکن است کسی به آن اعتراض کند یا برای او اصلاً چیزی است؟ وقتی مورد پذیرش هر فرآیند دیالکتیکی نیست همان چیزی است که ما آن را یک پدیده ابتدایی سایکوز مینامیم.
سوژه چنین پدیدههایی را غیرقابل انکار میداند و حتی ممکن است توسط آنها غافلگیر شود – ممکن است برایش عجیب به نظر برسد که رئیس جمهور وقت میگذارد تا با او خصوصی در ذهنش صحبت کند اما نمیتواند این تجربه را انکار کند. حتی اگر بخشهایی از ایگوی او موافقت کند که چنین چیزی غیرقابل تصور است، ممکن است نتواند آن را انکار کند و برای او واقعیترین و قطعیترین جنبه تجربهاش است. یقین اصطلاحی است که ویتگنشتاین را به بهترین دلایل مجذوب خود میکند اما یقین صرفاً ماهیت فلسفی ندارد. یقین مربوط به تجربه است و در موارد ارائه شده در کیسها، گاهی اوقات میتوانید احساس کنید که سوژه چه میگوید که یقین او مشخصهی غیردیالکتیکی و غیر قابل تغییر را دارد – که یک یقین تحریکآمیز نیست که طراحی شده تا “دیگری بزرگ” را تحریک کند. اگر یک تحلیلگر با سوژهای که توهم هیستریک دارد صحبت میکند، بسته به نحوه واکنشی که دارد باعث شود که این توهمات از بین بروند یا بدتر شوند. مانند “دیگری بزرگ”، اعتقاد یا عدم اعتقادش به این توهمات میتواند آنها را زیاد کند یا کاهش دهد. اگر او بداند چگونه عدم اعتقاد خود را به آن پدیدهها نشان دهد (از آنجایی که در هیستری، میل سوژه میل “دیگری بزرگ” است) پدیدههای خیلی بزرگی به تدریج کاهش مییابند. چنین چیزی هیچوقت با یک سایکوتیک اتفاق نمیافتد.
همچنین باید توهمات بصری و توهم شنیداری را از هم متمایز کنید که با همان صراحت و اعتباری که در سایکوز وجود دارد در هیستری پیدا نمیکنید. در هیستری، توهمات به اندازه سایکوز واضح نیستند: آنها اغلب به عنوان درکی مبهم مطرح میشوند، در حالی که در سایکوز بسیار واضح و کاملاً تعریف شدهاند. آنها در هیستری در وجه عدم قطعیت ارائه میشوند در حالی که در سایکوز به عنوان آنچه که سوژه بیشترین اطمینان را به آن دارد ارائه میشوند.
وازنش یک حالت نفی است که حضورش غیر قابل انکار است. نفی غیردیالکتیکی باعث میشود همه چیز غیرقابل انکار به نظر برسد. سؤال بینهایتی وجود دارد که تحلیل به محض ایجاد تمایز میان همه این چیزهای حساس چه کاری میتواند انجام دهد. با روانکژی، سایکوز و نِوروز چه میتوان کرد؟
این مقاله با عنوان «An Introduction to Lacan’s Clinical Perspectives» توسط ژک آلن میلر در سال ۱۹۹۶ ایراد شده و در کتابی با عنوان «READING SEMINARS I AND II» منتشر شده است. مقالهی حاضر توسط «میلاد ملکی» ترجمه و در تاریخ ۱۳۹۸/۰۶/۳۱ در آموزش روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
- 1.پرخاشگری در روانکاوی | ژک لکان
- 2.هنر و جایگاه تحلیلگر
- 3.نگاه خیره به مثابه یک اُبژه
- 4.لکان دربارهی عشق چه میگوید؟
- 5.منطق دال
- 6.هیستری- سادهترین روانرنجوری
- 7.از فروید تا لکان: پرسشی در باب تکنیک
- 8.سه ساحت و مسئلۀ برومهای
- 9.لکان دربارهی عواطف چه میگوید؟
- 10.از یاد بردن و به یاد آوردن
- 11.منطق اضطراب
- 12.کار بالینی لکانی
- 13.اجبار به خوردن و رانهی مرگ | بروس فینک
- 14.چه چیزی در رویکرد لکان به روانکاوی بسیار متفاوت است؟
- 15.مرحله آینهای: آرشیوی محذوف
- 16.مقدمهای بر دیدگاههای بالینی لکان
- 17.در خصوص ارزش رویکرد لکانی در عمل تحلیلی
- 18.تجزیه و تحلیل گفتمان لکانی در روانشناسی؛ هفت عنصر نظری
- 19.ژک لکان کیست؟
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
لطفا درصورت امکان فاصله بین سطرها رو زیاد کنید و از فونت درشت تری استفاده کنید، با این فونت و فاصله نمیشه متن رو راحت مطالعه کرد.
ممنون
سلام، در بالای صفحات یک علامت مثبت و منفی در کنار حرف «پ» وجود دارد، اگر مثبت را چند بار کلیک یا تپ کنید فونت بزرگتر میشود.
عجیبه که میلر میگه غیرلکانی ها بین روان کژی و روان پریشی مرز مشخصی ندارند و اون وسط شخصیت مرزی رو هم قرار دادن که مبهمتر شده! گویی حضرات لکانی هیچ از نظریات روابط ابژه نمیدانند یا نمیخواهند بدانند. باری، توضیح شخصیت مرزی و نارسیسیتیک بهتر از هر جایی در آرای کلاین و کرنبرگ آمده و اگر حوزه ای در توضیخ اینها مبهم باشد آن آرای لکانی است…
سلام. لطفا متن اصلی انگلیسی رو بعد از ترجمه قرار بدید که بدونیم معادل اصلی هر کلمه در ترجمه چیه. یا حداقل معادل های مهم رو در پانویس قرار بدید. مثلا مهمه که کلمه ای که وازنش ترجمه شده چیه
ممنون
سلام
ممنون از مشارکتتان
تا جای ممکن مقاله اصلی را در بخش «منابع» لینک میکنیم، مگر آنکه مسئلهی کپیرایت وجود داشته باشد. در چنین مواردی برای رعایت حق کپیرایت از ارائهی مقالهی اصلی معذوریم.
با سلام
خیلی ممنونم از ترجمه این سخنرانی ، ترجمه خیلی روانی بود. همچنین از این بابت ممنونم که متن معتبری را در خصوص روانکاوی و لکان ترجمه کردید.
اگر ممکن است معادل انگلیسی مفاهیم اساسی مثل روان کژی که فکر می کنم perverte باشد را در متن ارائه کنید. ممنون
سلام
ممنون از همراهیتان
بله روانکژی ما به ازای پرورژن گرفته شده است.
در غالب موارد پانویس میکنیم ولی در این مقاله استفاده نکردهایم.