آیا هیپنوتیزم در روانکاوی امروز کاربرد دارد؟
زیگموند فروید و هیپنوتیزم
برخلاف باور عموم که گاهی روانکاوی را با هیپنوتیزم همایند میکنند، هیپنوتیزم هیچگاه در روانکاوی جایگاه نداشته و استفاده نمیشده است. در ابتدا زیگموند فروید تلاشهایی کرد تا از طریق هیپنوتیزم به دستاوردهایی نائل آید، اما خیلی زود آن را کنار گذاشت. علت اینکه فروید هیپنوتیزم را کنار گذاشت؛ یک این بود که فروید در همکاری با ژوزف بروئر و در درمان «آنا او» متوجه شد که بیش از هیپنوتیزم، آنچه به یاری افراد میآید «گفتار درمانی» یا آنچه او بعدها نامید؛ «تداعی آزاد» است. دوم اینکه فروید چندان در هیپنوتیزم حاذق نبود، آنطور که اساتیدش به هیپنوتیزم مسلط بودند، اما این دلیل اصلی نبود، آنچه ما از فروید میشناسیم این است که اگر روشی کارآمد بود، مشتاقانه آن را دنبال میکرده است.
از طرف دیگر فروید متوجه شد آنچه از طریق هیپنوتیزم به ساحت آگاهی آورده شده، حل و فصل نمیشود بلکه بعدها دوباره بازیابی میشود. بنابراین اگر تاریخ تولد روانکاوی را کتاب «مطالعاتی در باب هیستریا» در نظر بگیریم که توسط ژوزف بروئر و زیگموند فروید در سال ۱۸۹۵ نوشته شده است، از آن به بعد هیچگاه از هیپنوتیزم به مثابه «عمل روانکاوی» استفاده نشده است.
هیپنوتیزم و فلسفهی روانکاوی
اساساً هیپنوتیزم با فلسفهی روانکاوی نیز در تعارض است. روانکاوی نوعی تلاش برای مواجه کردن فرد با مکنونات درونیاش است، در حالی که در هیپنوتیزم فرد «قرار است» حالتی از «خوابوارگی» را تجربه کند که لزوماً مواجههی هشیارانهای با آن ندارد. غیر از این، آنچه از طریق هیپنوتیزم «قرار است» به یاد آورده شود، به اندازهی زمانی که فرد در حالت هوشیاری فراخوانی میکند «معتبر» نیست. از طرف دیگر، بهنظر میرسد هیپنوتیزم به «تلقین» و «تلقینپذیری» وابسته است، در حالی که «تلاش» روانکاوی این است که روانکاو در موضعی خنثی قرار گیرد که کمترین تداخل در فرایند تداعی آزاد مراجعان داشته باشد (هرچند در روانکاوی نیز فرایندهای انتقال و انتقال متقابل «میتوانند» قسمی چنین کارکردهایی داشته باشد). مورد بعدی دربارهی انتظار افراد از هیپنوتیزم است، «گویا» افراد انتظار دارند که هیپنوتیزم در فراموشی خاطرات ناخوشایند به آنها کمک کند! این در حالی است که این گزاره از اساس غلط است، ما در روانکاوی چیزی به عنوان فراموشی خاطرات نداریم. فراموشی اتفاق نمیافتد مگر اینکه فرد آسیب فیزیکی مغزی (مثل جراحت) یا آسیب شناختی (مثل آلزایمر) ببیند، بهویژه خاطرات ناخوشایند به این علت که بار هیجانی بالایی همراه با آنهاست، ثبات بالاتری در حافظه دارند.
روانکاوی بهویژه در نیمسدهی اخیر رشد چشمگیری داشته است که همراه با بینشهای درخشان در باب فرایندهای روانشناختی بوده است و هیپنوتیزم با آن سازوکارش هیچ جایگاهی در روانکاوی امروز ندارد.