مسیری حزنانگیز برای پیشبینی سرنوشت رابطه
مسیری حزنانگیز برای پیشبینی سرنوشت رابطه
راهی تیره و ترسناک برای پیشبینی آینده رابطهتان با یک فرد جدید این است که از او بپرسید در دوران کودکیاش چه اتفاقاتی افتاده است.
اغلب، ما شاهد روایتی غمانگیز و تلخ هستیم که در آن شریک زندگیمان در نقش قربانی قرار گرفته است (همانطور که کودکان معمولاً چنین هستند). برای مثال:
— در سنین کم، والدین آنها علیه شریک زندگیتان موضع گرفتهاند و توجه خود را به یک خواهر یا برادر کوچکتر معطوف کردهاند. آنها به درخواستهای شریک زندگیتان برای جلب توجه ناشنوا شدهاند و با رفتاری غیرقابل اعتماد با او برخورد کردهاند، سپس انکار کردهاند که چنین کردهاند و در نتیجه، حس واقعیت را در ذهن کودک بیچاره به هم ریختهاند.
یا:
— والدینشان به آنها گرما و محبت ندادهاند و باعث شدهاند احساس کنند که تمایلشان به عشق داشتن نشانهای از نقص یا ایرادی در وجودشان است.
یا:
— والدینشان آنها را به دلیل «به اندازه کافی خوب نبودن» تحقیر کردهاند؛ شاید به دلیل اینکه به اندازه کافی اهل فرهنگ یا ورزش، اجتماعی یا منظم نبودهاند.
در روزهای اول رابطه، احتمالاً ما نسبت به این داستانها بسیار همدردی میکنیم. دلمان برای نسخهی جوانتر شریک زندگیمان میسوزد، کسی که آرزو داشتیم او را محکم در آغوش بگیریم و به او اطمینان خاطر دهیم.
با این حال، ممکن است مدت زمان زیادی—گاهی سه تا چهار سال—بگذرد تا چیزی نگرانکنندهتر به چشم بیاید، که اغلب قادر به تحلیل یا تفسیر آن نیستیم، چه رسد به جلوگیری از آن. شریک زندگیمان ممکن است (بهطور ناخودآگاه) همان الگوی پویا را که در کودکی تجربه کرده است، در رابطه با ما بازسازی کند—اما با یک تفاوت کلیدی. این بار، آنها در نقش مرتکب هستند و ما (ناخواسته) در نقش قربانی آنها قرار میگیریم.
برای مثال:
— شریک زندگیمان ممکن است به شکلی مرموز از ما سرد شود و به دوست یا همکارش وابستگی شدیدی پیدا کند. هنگامی که اعتراض میکنیم و عشقشان را دوباره میطلبیم، وانمود میکنند که ما خیال میکنیم که آنها از ما فاصله گرفتهاند یا غیرقابل اعتماد شدهاند و این ما را در ابهام فرو میبرد که چه چیزی در حال وقوع است.
یا:
— شریک زندگیمان ممکن است از نظر عاطفی و جنسی از ما فاصله بگیرد و ما را در حالتی رها کند که انگار پشت درهای یک قلعه میکوبیم، به امید اینکه دوباره پذیرفته شویم.
یا:
— شریک زندگیمان ممکن است شروع به طعنهزنی و تمسخر کاستیهای ظاهری ما کند و ما را غیرخلاق یا بیفرهنگ بخواند، در حالی که پیشتر چنین موضوعاتی هرگز برایش مهم به نظر نمیرسید.
چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ برای این وضعیت چنین توضیحی میتوان داد: به نظر میرسد در جایی در اعماق ذهن شریک زندگیمان، تنها دو موقعیت در یک رابطه وجود دارد که فرد میتواند اتخاذ کند: یا فرد مرتکب خطاست، یا قربانی. این دقیقاً همان چیزی است که کودکی آنها به آنها آموخته است. و از میان این دو انتخاب، به طور طبیعی، شریک زندگیمان تصمیم گرفته است همان موضع امنی را که روزی والدینشان داشتهاند، اتخاذ کند: نقش مرتکب. و ما را در نقش قربانی خود قرار دادهاند. ما باید همانطور که آنها رنج کشیدند، رنج بکشیم، زیرا تنها در این صورت است که آنها در اعماق روان خود احساس میکنند که دوباره مورد آزار و اذیت قرار نخواهند گرفت.
راه خروج از این احتمال وحشتناک، این است که آگاهی عمیقی نسبت به آن پیدا کنیم، این مسئله را در رابطه بازگو کنیم و به دنبال شواهد آن در خود و دیگری باشیم. از همه مهمتر، وظیفه ما این است که به تدریج بفهمیم، برخلاف آنچه که کودکی ممکن است به ما آموخته باشد، در واقع یک جایگزین مرکزی و نجاتبخش برای قربانی یا مرتکب بودن وجود دارد. نقشی که، به طرز غمانگیزی، هیچکس در زمان شکلگیری ذهن کودک به او نشان نداده است، اما هدف حقیقی همه روابط عاشقانه اصیل است: نقش پرورشدهنده، کسی که التیام میبخشد، آرامش میدهد و مراقبت میکند، همان کسی که همه ما در جستجویش هستیم و در لحظات سلامت ذهنی، مشتاق آنیم که خودمان نیز چنین باشیم.
این مقاله با عنوان «A Dark Way to Predict What Might Happen in Your Relationship» در سایت مدرسه زندگی منتشر شده و توسط تیم ترجمه گروه روانکاوی تداعی ترجمه و در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳ در بخش مجله وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |