رویکرد روابط اُبژهای چیست؟
رویکرد روابط اُبژهای[۱] بخشی از روانکاوی است، که برخلاف ایدههای زیگموند فروید -که مهمترین انگیزانندههای بشر را رانههای جنسی و پرخاشگری در نظر میگرفت- پیشنهاد میدهد که مهمترین انگیزانندهی بشر نیاز به تماس با دیگران، یا به عبارتی نیاز برای تشکیل ارتباط با دیگران است.
هدف تحلیلگران روابط اُبژهای کمک به افراد است تا تصاویر ذهنی اولیهای را واکاوی کنند که احتمالاً در دشواریهای حال حاضر فرد در ارتباط با دیگران مؤثر است، آنها کمک میکنند افراد کارکردهای بینفردیشان را رشد دهند.
مفاهیم اولیه در رویکرد روابط اُبژهای
در بافت نظریهی روابط اُبژهای، واژهی «اُبژه[۲]» به موجودات بیجان اشاره ندارد، بلکه به دیگریهای مهمی که فرد با آنها ارتباط دارد -غالباً مادر، پدر، یا مراقب اولیهی فرد- اشاره دارد. در برخی موارد، واژهی اُبژه ممکن است برای اشاره به بخشی از یک فرد مورد استفاده قرار گیرد، برای مثال پستان مادر، یا بازنماییِ ذهنیِ دیگریهای مهم[۳].
نظریهپردازان روابط ابژهای روی اهمیت تعاملهای اولیهی خانوادگی -به طور ابتداییتر ارتباط مادر-نوزاد- در رشد شخصیت پافشاری میکنند. اعتقاد بر این است که نوزادان در ارتباط با دیگران، بازنماییهایی ذهنی از خودشان شکل میدهند که این تصاویر درونی به طور معناداری در ارتباطهای بینفردیِ آتی افراد در زندگی اثر میگذارد. از آنجا که ارتباط در هستهی مرکزی نظریهی روابط اُبژهای قرار دارد، از اینرو اتحاد درمانگر-مُراجع برای موفقیت درمان اهمیت ویژهای دارد.
همچنین واژهی «روابط اُبژهای» به پویایی روابط نهادینه شدهی بین خود و دیگریهای مهم (اُبژهها) اشاره دارد. یک واحد رابطهی اُبژهای شامل بازنماییهای ذهنیِ زیر است:
۱) اُبژه به مثابه ادراک خود
۲) خود در ارتباط با اُبژه
۳) ارتباط بین خود و اُبژه
برای مثال، یک نوزاد ممکن است اینطور فکر کند:
۱) «مادر من خوب است چون وقتی که من گرسنهام او به من غذا میدهد» (بازنماییِ اُبژه)
۲) «چون من خوب هستم او از من مراقبت میکند» (بازنماییِ خود در ارتباط با اُبژه)
۳) «من مادرم را دوست دارم» (بازنماییِ رابطه)
اُبژههای درونی در طول نوزادی از طریق تجارب تکرارشونده با مراقب اولیه شکل میگیرند. این تصاویر لزوماً بازنمود واقعیت نیستند، اما به طور سوبژکتیو توسط تواناییهای شناختیِ محدود نوزاد ساخته میشوند. در یک پروسهی رشد سالم، این بازنماییهایِ ذهنی در طول زمان تکامل مییابند، حالی که در یک پروسهی رشدی ناسالم، آنها در یک سطح ناپخته باقی میمانند. این تصاویر درونی کیفیات پایداری دارند و به مثابه الگویی برای روابط آتی عمل میکنند.
مفهوم پایهای رویکرد روابط اُبژهای «دوپارهسازی[۴]» است، که میتواند به مثابه تفکیک ذهنی اُبژه به بخشهای «خوب» و «بد» توصیف گردد، که متعاقب آن، سرکوب بخش «بد»، یا جنبههای اضطراب-برانگیز است.
نوزادان دوپارهسازی را در ابتدا در ارتباطشان با مراقبان اولیه تجربه میکنند: مراقبان «خوب» هستند وقتی که تمام نیازهای نوزاد را برآورده میکنند و «بد» هستند زمانی که حاضر نیستند.
در ابتدا، این دو جنبه از اُبژه (مراقب) در ذهن نوزاد تفکیک شده هستند، و در فرایندی مشابه زمانی که نوزاد بخشهای خوب و بد خود را درک میکند نیز رخ خواهد داد. اگر مادر بتواند به طور رضایتبخشی نیازهای نوزاد -یا به زبان نظریهی روابط اُبژهای- اگر مادر بتواند «به اندازهی کافی خوب[۵]» باشد، نوازد میتواند هر دو جنبهی مادر را ادغام کند و بدینسان، با تعمیم آن، «خود» را به شکل یکپارچه ادراک کند.
اگر مراقب نتواند به طور رضایتبخشی نیازهای نوزاد را برآورده کند، نوزاد ممکن است جنبههای «بد» مادر و خودش را سرکوب کند، که این موجب خواهد شد در آینده در روابطاش به مشکل بر بخورد.
رشد و تاریخچهی رویکرد روابط اُبژهای
نظریهی روابط اُبژهای متشکل از ایدههای مختلف و گاهاً متعارض نظریهپردازان مختلف است، خاصه ملانی کلاین، رانلد فیربرن و دونالد وینیکات. هر یک از نظریههای آنها تاکید خاصی بر پیوند مادر-نوزاد به مثابه عامل کلیدی در رشد ساختار روانی کودک در طول سه سال اول زندگی دارند.
کلاین غالباً برای وضع رویکرد روابط اُبژه اعتبار مییابد. با کار روی کودکان خردسال و نوزادان، او متوجه شد که آنها بیشتر روی ایجاد روابط، بهویژه با مراقبانشان تمرکز دارند، تا اینکه متمرکز بر کنترل تکانههای جنسی باشند، آنطور که فروید فرض گرفته بود. همچنین کلاین تمرکزش را روی ماههای ابتدایی زندگی گذاشت، برخلاف فروید که روی سالهای ابتدایی زندگی تاکید میکرد.
فیربرن زمانی که فرض را بر این گذاشت که بشر اُبژه-جو[۶] است و نه لذت-جو[۷]، با کلاین همراه شد. او رشد را به مثابه فرایندی تدریجی در نظر گرفت که افراد از حالت وابستگی نوزادوار مطلق به مراقب به حالت استقلالی تکامل مییابند که در عین حالی که آنها هنوز به دیگران وابسته هستند اما قابلیت اعتماد به خود را نیز دارند.
وینیکات روی اهمیت رشد کودک در محیطی تاکید داشت که آنها ترغیب میشوند استقلال خود را توسعه دهند، در عین حال که میدانند مراقبان آنان از آنها در مواقع خطرناک محافظت خواهد کرد. او پیشنهاد داد که اگر مراقب توجهی به نیازها و پتانسیلهای کودک نکند، احتمالاً منجر خواهد شد که کودک «خود کاذب» در روانش تشکیل دهد. «خود حقیقی» زمانی بروز مییابد که تمام جنبههای کودک مورد تأیید و پذیرش قرار گیرد.
اهداف درمان روابط اُبژهای
درمان روابط اُبژه روی کمک به افراد برای شناسایی و کاوش نقص در کارکردهای بینفردیشان تمرکز دارد و روی روشهایی تمرکز دارد که روابط را میتوان بهبود داد. یک درمانگر میتواند به مردم کمک کند تا درک کنند چگونه روابط اُبژهای کودکی روی هیجانها، انگیزهها و روابط فعلیشان اثر دارد و چگونه در مشکلاتی که فرد با آن روبرو میشود حضور دارند.
جنبههایی از خود که دوپاره یا سرکوب شده است در طول درمان به پرتوی آگاهی آورده میشود. افراد میتوانند این جنبههای خودشان را مورد بررسی قرار دهند تا وجودی اصیلتر تجربه کنند. یک درمانگر روابط اُبژهای همچنین میتواند به افراد یاری دهد تا راههایی برای یکپارچه کردن وجوه «خوب» و «بد» اُبژههای درونی بیابند که موجب میشود فرد قادر باشد تا دیگران را واقعیتر ببیند. این رویکرد همچنین میتواند به افراد کمک کند تا تعارضهای درونی کمتری تجربه کنند و قادر باشند تا با دیگران به شکل همهجانبهتری ارتباط برقرار کنند.
تکنیکهای روابط اُبژه
بیشتر تکنیکهایی که در رویکرد روابط اُبژه مورد استفاده قرار میگیرد شبیه به آنهایی است که در دیگر درمانهای روانکاوانه استفاده میشود. تمایز اصلی در روشی است که درمانگران دربارهی چگونگی رخداد تبادل درمانی میاندیشند. برای مثال، در روانکاوی کلاسیک، انتقال با احتیاط تحلیل میشود، چراکه میتواند اطلاعات باارزشی دربارهی فرد در درمان بدهد. با وجود این، روانکاوان روابط اُبژهای واکنش انتقالی را لزوماً به مثابه تعارضهای ناهشیار فرد در درمان در نظر نمیگیرند. در عوض، آنها انتقال را غالباً به مثابه نشانههایی از روابط اُبژهای نوزادی و دفاعهایی در نظر گرفته میگیرند که ممکن است «ریشه»ی مشکلات فرد به حساب آیند.
در مراحل اولیهی رویکرد روابط اُبژهای، درمانگر عموماً تلاش میکند با پذیرش و گوش دادن همدلانه، دنیای درونی، پیشینهی خانوادگی، ترسها، امیدها، و نیازهای فرد در درمان را درک کند. زمانی که اعتماد پختهتری شکل گرفت، درمانگر ممکن است با هدف خود-آگاهی و فهم بیشتر، فرد را به سمت مناطقی از رواناش سوق دهد که ممکن است حساستر باشد و مقاومت بیشتری در او برانگیزد.
در طول زمان، رفتارهای فرد در درمان میتواند به درمانگر در فهم اینکه چگونه فرد در دنیای شخصی خودش توسط دیگران درک و تجربه میشود کمک کند (با فهم پویایی ارتباطی بین خود و مراجعاش). از آنجا که درمانگر به شیوهای عمل میکند که بینش را در فرد تقویت کند و به او کمک میکند که آگاهی وسیعتری کسب کند، فرد میتواند از طریق فرایند درمانی، توان تشکیل روابط اُبژهای سالم را در خود پرورش دهد، که همین میتواند به خارج از محیط درمان نیز انتقال یابد.
موفقیت در رویکرد روابط اُبژهای تا حد زیادی به ماهیت رابطهی درمانی بستگی دارد. در غیاب رابطهی قابل اعتماد و امن، مردم این ریسک را نمیپذیرند که اُبژههای درونی و دلبستگیهایشان را رها کنند، حتی اگر این روابط ناسالم باشند. بنابراین، این برای درمانگران روابط اُبژهای ضروری است که در ابتدا یک رابطهی با اعتماد و همدلانه با فرد در درمان ایجاد کنند و محیطی را خلق کنند که فرد در آن احساس امنیت کند.
محدودیتهای رویکرد روابط اُبژهای
درمانگران روابط اُبژهای اولیه برای کمبرآورد کردن برخی شرایط زیستی پایهای مثل اوتیسم، ناتوانیهای یادگیری و برخی اشکال سایکوز مورد نقد قرار میگرفتند. ارزش کار روابط اُبژهای در چنین شرایطی توسط متخصصان بیشماری مورد بحث قرار گرفته است. درمانگران روابط اُبژهای معاصر اما به طور کلی معتقدند که درمان به تنهایی برای مسائل خاص کافی نیست و دیگر انواع درمانی، همچون حمایت دارویی، میتواند در برخی موارد ضروری باشد.
درمان روابط اُبژهای به طور معمول نیاز به زمان طولانیتری از دیگر اشکال درمان دارد. ممکن است سالها به طول بیانجامد. در حالیکه این زمان طولانی برای گسترهی خاصی از مسائل مزمن ضروری است، اشکال کوتاهتر درمان نیز میتواند برای مسائلی که اخیراً شروع شدهاند مفیدتر باشد. رویکرد روابط اُبژهای میتواند به خاطر همین زمان طولانی، هزینهبر نیز باشد.
برخی افراد رویکردهای راهبرد-محور را ترجیح میدهند و بنابراین مدل غیر-مستقیم رویکرد روابط اُبژهای ممکن است برای آنها دشوار باشد. همچنین در برخی موارد همچون افرادی که تجربهی اعتیاد دارند یا شرایط دیگری که ممکن است منجر به خود-آسیبرسانی یا دیگر-آسیبرسانی شود، نتایج سریعتر میتواند در نظر گرفته شود. رویکرد غیر-مستقیم روابط ابژهای برای چنین موارد و شرایطی مناسب نیست. با وجود این، زمانی که فرد توانست نشانههای بحرانی را از سر بگذراند، میتواند برای اینکه تعیین کند چگونه روابط گذشتهاش با افرد مهم زندگی در شرایط کنونی دخیل است از درمان روابط اُبژهای بهره ببرد.
منبع: این مقاله با عنوان «Object Relations» در وبسایت Good Therapy منتشر و توسط تیم ترجمهی مجلهی تداعی ترجمه و در تاریخ ۱۴ فروردین ۹۹ منتشر شده است. |
[۱] Object Relations
[۲] object
[۳] the mental representations of significant others
[۴] splitting
[۵] good enough
[۶] object-seeking
[۷] pleasure-seeking