رویکردهای روانکاوی
رویکردهای روانکاوی
واژهنامه
واژههایی که در متن «رویکردهای روانکاوی» با آن روبرو خواهید شد و ممکن است برای شما ناآشنا باشند:
اُبژه: ما به ازای “object” در فارسی استفاده میشود. معادلهای دیگری همچون «موضوع» یا «شیء» نیز برای آن استفاده میشود. اُبژه بر هر آنچیزی در دنیای بیرون گفته میشود که بخشی از اشتیاق فرد را به خود معطوف میکند. برای مثال مادر یا پستان مادر برای یک نوزاد یک اُبژهی مهم محسوب میشود.
آنالیست: به روانکاو یا کسی که روانکاوی میکند آنالیست میگویند.
آنالیزان: به کسی که تحت روانکاوی است یا به عبارت دیگر به روانکاویشوندهْ آنالیزان یا آنالیزند گفته میشود.
نوروتیک: رشد یافتهترین ساختار در ردهبندی ساختارهای شخصیت. رواننژند یا روانرنجور معادلهای فارسی برای نوروتیک هستند.
سایکوتیک: رشد نایافتهترین ساختار در ردهبندی ساختارهای شخصیت. روانپریش معادل فارسی برای سایکوتیک است.
بوردرلاین: به کسی که به لحاظ ساختار روانی در مرز بین نوروتیک و سایکوتیک است. مرزی معادل فارسی برای بوردرلاین است.
روانکژ: معادل فارسی برای “pervert” در زبان انگلیسی. در برخی ترجمهها «منحرف» نیز استفاده میشود.
ایگو: در فارسی «من» ترجمه شده است. در ساختار شخصیت به آن بخشی که با واقعیت در ارتباط است ایگو گفته میشود.
سِلف: تعریف این واژه بسیار دشوار و چالشبرانگیز است ولی شما همینقدر از ما بپذیرید که به ساختار کلی شخصیت سِلف یا خود میگویند. سلف یا «خود»، ایگو را در برمیگیرد.
انتقال: به احساسهایی که آنالیزان نسبت به آنالیست دارد ولی لزوماً آنالیست مستحق آن احساسها نیست، بلکه آنالیزان تجربهی روانی خود با آدمهای مهم زندگیاش را روی آنالیست فرافکنی کرده است.
انتقال متقابل: به احساسهایی که روانکاو در ارتباط با یک آنالیزان تجربه میکند ولی این احساسها «لزوماً» ارتباطی به آنالیزان ندارند.
بازنمایی: معادی فارسی “Representation” در زبان انگلیسی. به آن چیزی که کودک در تعامل با یک فرد در ذهن خود از خود و از دیگری میسازد بازنمایی میگویند. بازنمایی ممکن است لزوماً مطابق با واقعیت بیرونی اُبژهای که این بازنمایی از آن منتج شده نباشد.
مفاهیم بنیادی
روانکاوی رویکردهای مختلفی دارد. از روانکاوی کلاسیک که وامدار قرص و محکم ایدههای زیگموند فروید و اخلاف اوست تا رویکردهایی همچون روابط اُبژهای و ارتباطی و ذهنیسازی. چیزی که اهمیت دارد این است که این رویکردها در مبنا بر پرنسیپ یکسانی استوارند. در اینجا اصولی که همهی رویکردها به آن وفادارند را مختصر توضیح دادهایم:
ناهشیار: بخش عمدهای از روان که از دسترس آگاهی ما خارج است و فرض روانکاوی بر این است که اثر نیرومندی بر رفتارها، تصمیمها و انتخابهای ما میگذارد. ناهشیار مأمن تمام تجارب زندگی است که ما توان مواجهه با آن را در زمان رویداد نداشتهایم و بنابراین آن را در جایی مسکوت نگه داشتهایم. محتوای ناهشیار همواره به اشکال مختلف در روابط و نوع جهانبینی ما مشهود است ولی احتمالاً ما متوجه آن نیستیم. در پروسهی روانکاوی این بخشها بیشتر به چشم میآیند. آنجا یک متخصص هست که با شما همراه میشود تا آن را کاوش کنید.
تاریخچهی زندگی روانی: تمام رویکردهای روانکاوی اهمیت قابل توجهی به پیشینهی تجربی شما قائل هستند. آنچه ما در اکنون هستیم، ماحصل آنچیزی است که در تاریخچهی زندگیمان ساخته شده است. رویدادهای تجربه شده و هیجانهای تجربه شده یا نشده، روی نوع مواجههی ما با دنیای خودمان و دنیای بیرونمان اثرگذار است و در روانکاوی شما با این بخشها به گونهای متفاوت و امن مواجه میشوید.
رابطهی درمانی: طبق پژوهشهای متعدد رابطهی درمانی مهمترین عامل در یک پروسهی تحلیلی و درمانی اثرگذار است. بنابراین در روانکاوی نیز رابطهای که بین آنالیست و آنالیزان برقرار میشود از اهمیت ویژهای برخوردار است. از همان آغاز روانکاوی –و بر اساس آموزههای بنیانگذار آن زیگموند فروید- حفظ رابطهی درمانی به شکلی امن مهم بوده است، به گونهای که همواره از روانکاوان و از رواندرمانگران تحلیلی خواسته شده تا خود تحلیل شوند تا مسائل شخصی اثر کمتری روی فرایند تحلیل مراجعان داشته باشد. حتا آن اوایل به جد به روانکاوان تأکید میشد که به هیچ عنوان اجازهی بروز مسائل شخصی در پروسهی تحلیل–که به آن انتقال متقابل میگویند- داده نشود، هرچند که این ایده در روانکاوی معاصر پذیرفته شده نیست و انتقال متقابل بخشی قابل اعتنا در پروسهی تحلیل است.
تحلیل رویا: تمام رویکردهای روانکاوی به رویاها، فانتزیها و کابوسها اهمیت میدهند. به طور کلاسیک باور بر این بوده که رویاها، شاهراهی به سوی ناهشیار هستند.
تداعی آزاد: آنالیزان روی کاناپه دراز میکشد و تلاش میکند هرچه به ذهناش میرسد را بیکم و کاست و بدون سانسور به زبان آورد. فروید تداعی آزاد را «قاعدهی بنیادین» مینامید. اکنون نیز در غالب رویکردهای روانکاوی تداعی آزاد محوریت دارد ولی اخیراً برخی اندیشمندان روانکاوی دیگر آن را قاعدهی بنیادین نمیدانند.
سکوت: شاید به نظر عجیب برسد ولی در روانکاوی سکوت جایگاه ویژهای دارد. فرقی نمیکند که کدام رویکرد روانکاوی باشد، سکوت همواره در جلسات روانکاوی در جریان است. تفاوت در فعالیت یا انفعال آنالیست در این سکوت است. فرض روانکاوی این نیست که سکوت یک جای خالی یا یک شکاف در رابطه است، بلکه سکوت بخش مهمی از رابطه است. از قضا این سکوت است که به روانکاو نشان میدهد که فرد چقدر میتواند مسائل را در دنیای خود تحمل کند.
علیرغم این موارد، در تجربهی روانکاوی خواهید دید و تجربه خواهید کرد که بیشتر از هرچیز شباهتهاست که در این رویکردها وجود دارد. اجازه دهید مروری مختصر به رویکردهای مختلف روانکاوی داشته باشیم، با این توضیح که اولویت معرفی بر اساس تاریخ پدیدآیی و تا حدی محبوبیت رویکرد است.
رویکرد کلاسیک
این رویکرد به نام «روانکاوی فرویدی» نیز نامیده میشود. روانکاوان متخصص در این شاخه به ایدههای زیگموند فروید وفادارند. رانههای زندگی و مرگ و ساختار سهگانهی شخصیت اعم از اید، ایگو و سوپرایگو در این رویکرد اهمیت دارد. انتقال، مقاومت، و مکانیزمهای دفاعی اهمیت دارند. آنالیزان غالباً روی کاناپه دراز میکشد و آنالیست را نمیبیند تا بتواند با اخلال کمتری تداعی آزاد کند. خاطرات به ویژه اهمیت دارند. این رویکرد از ابتدا برای افراد نوروتیک طرحریزی شده بود و حالا هم بیشتر در این افراد کارآمد است. هرچند که هر آنالیست کلاسیکی میداند که چطور با ساختارهایی همچون روانکژ و سایکوتیک بایستی کار کند. روانکاو در این رویکرد سکوت بیشتری دارد. مسائل تماماً به دنیای درون روانی آنالیزان مرتبط هستند و منشاء آن را بایستی در دنیای خود فرد جستجو کرد. این رویکرد اصطلاحاً مبتنی بر تفسیر است.
رویکرد روانشناسی ایگو
این رویکرد بعد از مرگ فروید، توسط دخترش آنا توسعه داده شد. این رویکرد یکی از دو رویکرد مشتق شده از روانکاوی کلاسیک است. این رویکرد در واقع بر مبنای مدل ساختاری فروید بنا گذاشته شده است که در آن روان متشکل از اید، ایگو و سوپرایگو است. در این رویکرد مکانیزمهای دفاعی اهمیت ویژهای دارند و بنابراین «ایگو» در این رویکرد مهم است، چراکه مکانیزمها را ایگو فعال میکند. منتقدان این رویکرد به خاطر اصالتی که به ایگو داده میشود معترض این رویکرد هستند چراکه به طور کلی آنها معتقدند ایگو بر اساس واقعیت بیرونی عمل میکند و هدف روانکاوی «صرفاً» سازگار شدن با واقعیت بیرونی نیست، بلکه پیدا کردن اشتیاق خود در این واقعیت است. در ایگو سایکالجی روانکاو فعال است و سکوت کمتری نسبت به رویکرد کلاسیک دارد. او با آنالیزان همراه است و تلاش میکند مکانیزمهایی که آنالیزان استفاده میکند را متوجه شود. در این رویکرد هم از کاناپه استفاده میشود که در آن آنالیزان دراز میکشد و هم از مدل نشسته استفاده میشود.
رویکرد روابط اُبژهای
این رویکرد دومین رویکرد مشتق شده از روانکاوی کلاسیک است و جدیترین تغییرات در روانکاوی کلاسیک را رقم زده است. در این رویکرد روابط اولیه با آدمهای مهم زندگی اهمیت ویژهای دارد. در روابط اُبژهای (Object Relations) فرض بر این است که ما در ارتباط با آدمهای مهم زندگیمان «واحدهای ارتباطی» تشکیل، بازنمایی و نهادینه میکنیم و در آینده بر اساس همین واحدهای ارتباطیِ بازنمایی شده در دنیای درونی است که با دنیای بیرون ارتباط برقرار میکنیم. بنابراین اگر در ارتباط کنونی با خود و دنیای بیرون الگوی خاصی را داریم، ریشهی این الگو را میتوان در واحدهای ارتباطی که در کودکی با آدمهای مهم زندگیمان ساختهایم ردگیری کرد. این رویکرد دو فرد محور است. روانکاوی کلاسیک تک فرد محور بود چراکه اهمیت نهایی به دنیای درونی آنالیزان داده میشد ولی در رویکرد روابط اُبژهای حضور آنالیست هم مهم شد. چراکه فرض بر این بود که اگر قرار است تغییری در نوع بودن آنالیزان ایجاد شود بایستی اُبژهی آلترناتیوی (متضاد) از آن اُبژههای نهادینه شده در دنیای درونی آنالیزان ایجاد شود تا در کنار آنها قرار گیرد و اثرگذاری آنها را تلطیف کند. یک آنالیست تحلیل شده که با مسائل شخصی خود آشناست و حدی از سلامت روانشناختی را داراست میتواند این اُبژهی متضاد باشد. در این رویکرد روانکاو فعال است و کمتر سکوت میکند. ممکن است روی کاناپه دراز بکشید، ممکن است روبرو بنشینید، ممکن است به صورت ۹۰ درجه بنشینید. آنالیزان حتی وقتی دراز میکشد هم لزوماً آنالیست خارج از دایرهی دیداری کامل او نیست. در مدل فیربرنی نشستن (به صورت ۹۰ درجه) هم روبروی آنالیزان خالی است تا راحتتر تداعی آزاد کند. این رویکرد به ویژه برای اختلالهای شدید شخصیت مناسب است. از جمله افرادی با ساختار شخصیت بوردرلاین (مرزی) برای این رویکرد مناسب هستند. توجه ویژهای که به ساختارهای بَدوی شخصیت در این رویکرد شده در دیگر رویکردها نشده است. اساساً شروع نظرورزی دربارهی رویکرد روابط اُبژهای با کار روی افراد سایکوتیک و کودکان (که ساختار روانی منسجمی ندارند) شروع شده است.
رویکرد لکانی
این رویکرد که برآمده از نظرورزیهای ژک لکان است، در واقع نوعی بازگشت به فروید است. لکان تلاش کرد تا نظریات فروید را -که با قدرت گرفتن رویکردهای ایگو و روابط اُبژهای کمرنگ شده بود- بازیابی کند و پرورش دهد. در این رویکرد تمرکز بیشتر روی «سوژگی» است و عموماً پیامد تحلیل «تفاوت» است. در این رویکرد روی «زبان» تمرکز ویژهای میشود و نیز تفاوتهایی در فرمولبندی ساختار روان نسبت به رویکردهای دیگر وجود دارد. زمان جلسات در این رویکرد سیال است و ثابت نیست (اسکندینگ یعنی بریدن جلسه در یک موقعیت خاص موجب میشود زمان متغیر باشد). در این رویکرد روانکاو سکوت بیشتری دارد. مسائل به دنیای درون روانی ارجاع داده میشوند. این رویکرد برای افرادی با ساختار نوروتیک و روانکژ مناسب است. در این رویکرد از کاناپه استفاده میشود ولی مدل نشستن هم رایج است. در استفاده از کاناپه هم آنالیست کاملاً از دیدرس آنالیزان خارج است.
رویکرد ارتباطی
این رویکرد نیز برآمده از اهمیتی است که به رابطهی دونفره داده میشود. فضای بیناسوژگانی در این رویکرد مهم است. پویاییهای ارتباطی (دینامیکهای ارتباطی) مهم هستند و در جلسه و با تاکید روی «اینجا و اکنون» به آنها پرداخته میشود. آنالیست با فهم اتفاقی که بین خود و آنالیزان میافتد میتواند بفهمد که در دنیای بیرون چه اتفاقی میافتد. برای مثال دینامیک سادو-مازوخیستیکی که در اتاق روانکاوی بین او و آنالیزان در جریان است میتواند به او بفهماند که در بیرون از اتاق چه اتفاقی در حال افتادن است. در این رویکرد غالباً دو نفر روبروی هم مینشینند ولی همچنان میتوان از کاناپه استفاده کرد. در استفاده از کاناپه هم روانکاو لزوماً خارج از دیدرس کامل آنالیزان نیست. روانکاو سکوت کمتری دارد و فعال است.
رویکرد روانشناسی خود
این رویکرد نیز به اختلالهایی که ممکن است روی «سِلف» (خود) بیافتد تاکید دارد. به ویژه آسیبپذیری نارسیسیستیک در این رویکرد اهمیت دارد. به تأسی از فروید که سکسوالیته را بین مردم جا انداخت و نشان داد که از اهیمت ویژهای در زندگی روزمره برخوردار است، واضع این رویکرد –هاینتس کوهوت- خیلی تلاش کرد تا این را بین مردم جا بیاندازد که همهی ما به شکلی نارسیسیستیک هستیم و همهی ما آسیبپذیری نارسیسیستیک داریم ولی در این تلاش چندان موفق نشد، حداقل تا زمانی که زنده بود. در این رویکرد نیز روانکاو فعال است.
رواندرمانی مبتنی بر انتقال
رواندرمانی مبتنی بر انتقال یکی از معدود رویکردهای شواهد محور در روانکاوی است. در این رویکرد همانگونه که از نام آن برمیآید تمرکز اصلی روی انتقال است. این رویکرد به ویژه برای افراد با سازمان شخصیت مرزی شدید طرحریزی شده است. در این رویکرد چارچوبها از اهمیت ویژهای برخوردارند و جزو معدود رویکردهای روانکاوی است که دستورالعمل درمانی دارد. این رویکرد میتواند در زیر مجموعهی رویکرد روابط اُبژهای قرار گیرد.
رویکرد بیونی (Bion)
البته این یک رویکرد مجزا نیست و زیرمجموعهی روابط اُبژهای است ولی با توجه به نوع خاصی که به تحلیل روانکاوانه دارد ترجیح داده شد که به صورت رویکرد مجزا مورد بررسی قرار گیرد. نام این رویکرد برگرفته از نام اندیشمند آن «ویلفرد بیون» است. در این رویکرد «پروسهی تفکر» اهمیت ویژهای دارد. جلسات در این رویکرد روی شکافهایی که در تفکر فرد وجود دارد متمرکز است. تلاش بر این است که بخشهایی از تفکر که تحت تسلط بخش سایکوتیک ذهن است تمرکز شود و به چالش کشیده شود.
ذهنیسازی
این رویکرد به ویژه به مثابه متضادی برای رویکردهای کوتاه مدت رفتاری طراحی شده است. در این رویکرد توان ذهنیسازی اهمیت دارد. توان فهم احساسها و رفتارها بر اساس حالتهای ذهنی خود و دیگران. توان ذهنیسازی در مورد این است که فرد چقدر میتواند قصدمندی رفتارها را بر اساس وضعیتهای ذهنی بررسی کند (از جمله نیازها، امیال، احساسها، اعتقادات، اهداف و دلایل).
عصب-روانکاوی
عصب-روانکاوی یک رویکرد بالینی نیست، بلکه پژوهشی است، تلاشیست برای یافتن شواهد زیستی-تجربی برای مفاهیم روانکاوی. برای مثال مفهوم «ناهشیار» یک مفهوم انتزاعی است و لزوماً چنین چیزی به صورت فیزیکی در دنیای جسمانی ما وجود ندارد. عصب-روانکاوی تلاش میکند بفهمد کدامیک از ساختارهای عصبی و زیستی ارتباط نزدیکی به آنچه که اصطلاحاً ناهشیار نامیده میشود دارد.
رویکردهای دیگری نیز وجود دارند که بالینی نیستند. برای مثال روانکاوی اجتماعی یا روانکاوی فمنیسم. این مقاله تلاشی بود برای توصیف مختصر رویکردهای بالینی روانکاوی. البته ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که روانکاوی یک جهانبینی است و اساساً هم قرار نیست که صرفاً در اتاق روانکاوی استفاده شود.
پینوشت: اگر متخصص هر کدام از این رویکردها هستید و ایرادی در این نوشته دیدید، آن را به ما اطلاع دهید. نویسندهی این متن در رویکرد روابط اُبژهای تا حدودی تسلط دارد و ممکن است در معرفی رویکردهای دیگر اشتباه سهوی داشته باشد.
این مقاله با عنوان «رویکردهای روانکاوی» توسط تیم تألیف تداعی نوشته شده و در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۹۸ در مجلهی روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
سلام ، رویکرد ISTDP در کدام دسته قرار میگیرد؟
سلام
رویکرد ISTDP جزو رویکردهای کوتاه مدت است. ما اینجا فقط روانکاوی با معنای کلاسیک آن را معرفی کردهایم.
در مورد رویکرد سلف ممنون میشوم لینکی بدهید و یا منابع مختصری معرفی کنید که بیشتر بشناسمش 🙏🏻
اگر حوصله کنید در هفتههای آتی دربارهاش خواهیم نوشت. همینطور پیشتر مقالههایی از هاینتس کوهات که واضع این رویکرد است ترجمه و منتشر کردهایم. از این لینک میتوانید ملاحظه کنید:
https://tadaei.com/?s=%DA%A9%D9%88%D9%87%D8%A7%D8%AA
سلام
درباره رویکرد ذهنی سازی،ممنون میشم اگر که مقاله یا لینکی که بتونم بیشتر در موردش بخونم، معرفی کنید
در این ویدئو پیتر فوناگی ذهنیسازی را معرفی میکند:
https://www.youtube.com/watch?v=MJ1Y9zw-n7U
توی کلینیک تداعی اکثرن همین روابط ابژه هستن
بله رویکرد غالب درمانگران تداعی در حال حاضر روابط اُبژهای است.