«کالبد تهی»: مادر مرده، کودکِ مرده، تحلیلگرِ مرده
| «کالبد تهی»: مادر مرده، کودکِ مرده، تحلیلگرِ مرده
هِنری اِف. اسمیت[۱] 2019 با استفاده از مقالهی آندره گرین[۲] در مورد «مادر مرده» (۱۹۸۳)، از جمله مفهوم ارائهشده توسط او با عنوان «ساختارِ چهارچوبساز[۳]»، نویسنده یک مورد بالینی با جزییات را ارائه میکند تا اجرا کردن[۴] در تحلیل وضعیتهای عدم حضور و مُردگیِ تا حدودی بینشانی را توصیف کند که در بیمار، در تحلیلکننده، و در رابطهی میان آنها ایجاد میشود. نویسنده معتقد است در برخی بیماران «ساختار چهارچوبساز دروغین[۵]» در مواردی در جریان تحلیل دیده میشود که خلائی در نمودهای بیمار از خویشتن و از مادر را در بر میگیرد، این خلاء را پس میزند و در برابر آن دفاع میکند. فرآیند تحلیل که برای هر دو طرف رنجآور است نیز بررسی خواهد شد. کلمات کلیدی: غیبت[۶]، مُردگی[۷]، مادرِ مُرده، اجرا کردن، خیالپروری[۸]، تجربهی بدونِ نمود[۹]، نمودِ غیبت[۱۰]، ساختار چهارچوبساز، آندره گرین. |
مورد بالینی: بخش اول
چند سال پیش، نویسندهی ۴۸ سالهای به من مراجعه کرد که به نظر میرسید به بنبست رسیده است. میخکوب و سردرگم در مورد آنچه داشت برایش اتفاق میافتاد و علت آن، او متقاعد شده بود که دیگر هرگز نخواهد نوشت.
پیش از این نیز در مواردی این احساس به او دست داده بود، و پس از شکست ازدواجش، قبلاً در یک دورهی تحلیلی شرکت کرده بود. در آن دورهی تحلیلی که تا حدی برایش مفید بود، تأکید زیادی بر از دست دادن پدرش به دلیل سرطان معده در سن چهار سالگیِ او و هراس، سردرگمی، و ترس مداوم و وسواسی از مرگ که در نتیجهی آن رویداد در او به وجود آمده بود، شده بود. او یک تکفرزند بود که در موارد بسیاری با پرستاران بچهی گوناگون تنها گذاشته میشد. او پس از مرگ پدرش، دچار یک بیماری روانتنی[۱۱] شده بود و برای التیام به مادرش پناه میبرد که خودش پدرش را به طور ناگهانی در سن ۱۳ سالگی از دست داده بود. از همان زمان، مادرش دارای پیشینهی افسردگی بود که هر چند وقت یک بار به سراغ او میآمد. این افسردگی پس از مرگ همسرش به شکلی حاد برگشته بود.
«کالبد تهی»: مادر مرده، کودکِ مرده، تحلیلگرِ مرده
هِنری اِف. اسمیت[۱] 2019
با استفاده از مقالهی آندره گرین[۲] در مورد «مادر مرده» (۱۹۸۳)، از جمله مفهوم ارائهشده توسط او با عنوان «ساختارِ چهارچوبساز[۳]»، نویسنده یک مورد بالینی با جزییات را ارائه میکند تا اجرا کردن[۴] در تحلیل وضعیتهای عدم حضور و مُردگیِ تا حدودی بینشانی را توصیف کند که در بیمار، در تحلیلکننده، و در رابطهی میان آنها ایجاد میشود. نویسنده معتقد است در برخی بیماران «ساختار چهارچوبساز دروغین[۵]» در مواردی در جریان تحلیل دیده میشود که خلائی در نمودهای بیمار از خویشتن و از مادر را در بر میگیرد، این خلاء را پس میزند و در برابر آن دفاع میکند. فرآیند تحلیل که برای هر دو طرف رنجآور است نیز بررسی خواهد شد.
کلمات کلیدی: غیبت[۶]، مُردگی[۷]، مادرِ مُرده، اجرا کردن، خیالپروری[۸]، تجربهی بدونِ نمود[۹]، نمودِ غیبت[۱۰]، ساختار چهارچوبساز، آندره گرین.
مورد بالینی: بخش اول
چند سال پیش، نویسندهی ۴۸ سالهای به من مراجعه کرد که به نظر میرسید به بنبست رسیده است. میخکوب و سردرگم در مورد آنچه داشت برایش اتفاق میافتاد و علت آن، او متقاعد شده بود که دیگر هرگز نخواهد نوشت.
پیش از این نیز در مواردی این احساس به او دست داده بود، و پس از شکست ازدواجش، قبلاً در یک دورهی تحلیلی شرکت کرده بود. در آن دورهی تحلیلی که تا حدی برایش مفید بود، تأکید زیادی بر از دست دادن پدرش به دلیل سرطان معده در سن چهار سالگیِ او و هراس، سردرگمی، و ترس مداوم و وسواسی از مرگ که در نتیجهی آن رویداد در او به وجود آمده بود، شده بود. او یک تکفرزند بود که در موارد بسیاری با پرستاران بچهی گوناگون تنها گذاشته میشد. او پس از مرگ پدرش، دچار یک بیماری روانتنی[۱۱]