چرا مدام خواب میبینید که شلوار نپوشیدهاید!
چرا مدام خواب میبینید که شلوار نپوشیدهاید! تعبیر رویا
روز گرم و خفهای در تابستان پارسال، با مردی سر «قرار» رفتم که به نظر کاملاً خوب میرسید. دو بطری آبجو نوشیدیم و رفتیم قدم بزنیم. او توضیح میداد که چرا از برخی ساختمانهایی که از کنارشان میگذشتیم خوشش میآید. ما همدیگر را بوسیدیم، نفسش طعم سیگار میداد. پس از آنکه از هم جدا شدیم، خیلی مشتاق نبودم که به پیامهای بعدی او در مورد فعالیتهای آخر هفتهام که مملو از شکلک بودند پاسخ دهم.
این قرار زیاد چنگی به دل نمیزد، با وجود این، در روزهای بعد، تصمیمم برای ندیدن دوبارهی او را مجدداً بررسی کردم. شاید او را بیش از حد زود رد کرده بودم؛ شاید باید کمی فرصت میدادم. روی هم رفته، او خصوصیات خوبی داشت. خوشتیپ، قدبلند و شاغل بود و خوشبختانه شغلاش نویسندگی نبود!
چند هفته بعد رویایی دیدم که به شکل دردناکی دقیق بود، آنجا بود که متوجه شدم نباید به شهود اولیهام شک میکردم. در رویا، با قرار ملاقات موافقت کرده بودم، و دو تن از دوستانم را به همراه برده بودم تا تعاملات ما را مشاهده و به من در ارزیابی او کمک کنند. در پایان دیدار گروهی، دوستانم مرا کنار کشیدند و یکصدا تصمیم خود را اعلام کردند: او به درد من نمیخورد. من تصمیم درستی گرفته بودم.
چرا خوابها را پس میزنیم؟
وقتی به بزرگسالی میرسیم، اکثر ما خرد متعارف را پذیرفتهایم: نباید در رویاهایمان تأمل و درنگ کنیم. حتی با اینکه تحقیقات نشان میدهد که خواب REM -زمانی که بیشتر رویاها اتفاق میافتد- برای سلامت روانی و جسمی بسیار مهم است، ما رویاها را داستانهای کوتاه مسخره و شورهی مغز قلمداد میکنیم. به ما یاد داده میشود که صحبت دربارهی رویاهایمان کودکانه و اتلاف وقت است، و باید آثار آنها را از ذهن پاک کنیم و روزمان را ادامه دهیم.
نیازی نیست اینگونه باشد. در دو سال گذشته، گروهی از دوستان من هر ماه برای صحبت در مورد رویاها جمع میشدهاند؛ این کار را برای تفریح انجام میدهیم. حتی اگر مقاومت کنیم، رویاها راهی برای خزیدن به قلمروی آگاهیاند و بر خلق و خوی روزانهی ما تأثیر دارند. در مدت سه سال گزارش در مورد علم در پس رویاها، به سخن غریبههایی گوش کردهام که پرواز، از دست دادن دندان، ملاقات با مردگان را توصیف میکردند –تمام رویاهای کلاسیک. من دیدهام که رویا میتواند پنجرهی شگفتانگیزی به زندگی خصوصی شخص دیگر باشد، و یاد گرفتهام که توجه به رویاها میتواند در درک خودمان به ما کمک کند.
رویاها کارکرد انطباقی دارند.
از آنجا که رویاها به ندرت معنای واقعی دارند، رد آنها میتواند سادهتر باشد تا تلاش برای تفسیرشان. اما پیکرهی رو به رشدی از آثار علمی نشان میدهد که این کار به زحمتش میارزد. رویاها ممکن است به ما در تحکیم خاطرات جدید و حذف اطلاعات اضافی کمک کنند. آنها ممکن است زمینهی باروری برای ایدهها باشند -فرصتی به مغز برای آزمایش در شبکهی گستردهای از تداعیها. برخی ادعا میکنند که آنها تصادف زیستی هستند و هیچ معنایی ندارند.
بر طبق یک فرضیهی محبوب، رویاها تکامل یافتند تا در خدمت کارکرد روانی مهمی باشند: آنها به ما اجازه میدهند که اضطرابهایمان را در محیطی با ریسک پایین حل و فصل کنیم؛ به ما کمک میکنند که برای حوادث استرسزا تمرین کنیم و با تروما و اندوه کنار بیاییم. اکثر هیجاناتی که در رویاها تجربه میکنیم، همانطور که عصبشناس فنلاندی آنتی ریوونسو[۱] در سال ۲۰۰۰ اشاره کرد، منفی هستند؛ شایعترین آنها عبارتند از ترس، درماندگی، اضطراب و عذاب وجدان.
معمایی برای یک روانشناس تکاملی مانند دکتر ریوونسو طرح میشود: چرا ذهنمان ما را در شرایطی قرار میدهد که همواره ناخوشایند است؟ او استدلال کرد که برای نیاکان ما مقابله با وضعیتهای خطرناک در خواب، تمرینی بود که وقتی زمانش فرامیرسید که با آنها در روز مواجه شوند آمادگی داشته باشند.
نظریهی «شبیهسازی تهدید» او، شیوع منفینگری و پرخاشگری در رویاها را توضیح میدهد و همچنین ماهیت اولیهی محیط بسیاری از رویاها را شرح و بسط میدهد؛ حتی ساکنان شهر با تجربهی اندک از جهان وحش اغلب خواب میبینند که توسط حیوانات خطرناک یا بیگانگان شوم مورد حمله قرار میگیرند. تحقیق در مورد حیوانات نیز با این نظریه سازگار است؛ موشهای محروم از REM، با وظایف مربوط به بقاء مانند راهیابی در هزارتو و اجتناب از مناطق خطرناک محفظه دچار مشکل میشوند.
بهجز زمانیکه در مسابقهی «بازمانده» یا «بازی گرسنگی» شرکت کرده باشیم، تهدیدهایی که با آنها روبرو میشویم معمولاً بیاهمیتتر از هزارتوی مرگ و زندگی هستند، و ما رویاهای اضطراب را برای تطابق با آنها داریم. رویای امتحان -که رویابین برای امتحان مهمی آمادگی ندارد و شاید نیمهبرهنه است- نسخهی ابتدایی انسان مدرن از رویای تعقیب موش یا شکار گربه است.
حتی اگر فرد در رویا شکست بخورد، امتحان در زندگی واقعی آشنا به نظر میرسد و توهم آشنایی میتواند به مزیت واقعی ترجمه شود. رویاهای امتحان که خودم دارم، هم تعریف کردنشان خستهکننده است و هم یادآوریشان ضربان قلبم را بالا میبرد. «من دارم امتحان میدهم و بعد یادم میآید که شلوار نپوشیدهام».
این کابوسها سالها پس از پایان مدرسه به سراغم میآیند، درست وقتی در مورد چیز دیگری مانند نزدیک شدن یک ضربالاجل نگران هستم، سر و کلهشان پیدا میشود. برخی روانشناسان معتقدند که در دوران استرس، در مورد امتحاناتی خواب میبینیم که در واقع موفق شدهایم؛ مغزمان ما را به یاد زمانی میاندازد که بر آنچه از آن میترسیدیم غالب شدیم و اعتماد به نفس ما را افزایش میدهد.
در واقعیت، برای امتحانات نهایی کالج لباس میپوشیدم و برگهی امتحان را خالی نمیگذاشتم. اما ژرفاندیشی در مورد بدترین سناریوها در روشنایی روز، من را مجبور میکند که تشخیص دهم چقدر نامحتمل یا حتی مضحک هستند؛ مقابله با آنها، آنها را از قدرتشان برای ترساندن عاری میسازد و حتی من را به خنده میاندازد. من با آهی از آسودگی بیدار میشوم؛ مهم نیست چقدر برای این جلسه احساس عدم آمادگی میکنم، حداقل برهنه آفتابی نمیشوم.
افرادی که شبها کابوس میبینند، روزها عملکرد بهتری دارند.
در سال ۲۰۱۴ محققان از دانشگاه سوربن به رهبری یک متخصص مغز و اعصاب به نام ایزابل آرنولف[۲]، با گروهی از پزشکان مشتاق در روزی که برنامهریزی شده بود تا امتحان ورودی مدرسهی پزشکی را بدهند، تماس گرفتند. تقریباً سه چهارم از ۷۱۹ دانشآموز که پاسخ دادند گفتند که حداقل یک بار در طول ترم در مورد آزمون خواب دیده بودند، و تقریباً تمام آن رویاها کابوس بوده است: آنها خواب دیدهاند که مسیر منتهی به محل برگزاری امتحان را گم کردهاند، رمزگشایی از سوالات امتحان را غیر ممکن یافتهاند، یا متوجه شدهاند که آنها با جوهر نامرئی نوشته شده بودند. هنگامی که دکتر آرنولف الگوهای رویای دانشآموزان را با نمرات آنها مقایسه کرد، رابطهی چشمگیری را کشف کرد: دانشآموزانی که بیشتر در مورد امتحان خواب دیدند در زندگی واقعی عملکرد بهتری داشتند. جالبتر این که تمام پنج دانشآموز برتر با موانعی مربوط به امتحان در رویا مواجه شده بودند، مانند خواب ماندن یا وقت کم آوردن.
این روزها وقت زیادی را صرف غر زدن در مورد ارزش رویاها میکنم، و گاهیاوقات افرادی را میبینم که اعتراض میکنند که رویاهای خود را به یاد نمیآورند. اما اکثر مردم میتوانند یادآوری رویای خود را بهبود بخشند فقط اگر پیش از خواب به خودشان یادآور شوند که میخواهند یا متعهد به نوشتن رویاهای خود در صبح روز بعد هستند. هنگامی که شروع به نوشتن یک دفترچهی رویا کردم، نمیتوانستم باور کنم که چقدر سریع مدخلهایی از تکههای کوتاه و نامطمئن («من “قندقشکن” را تماشا میکنم؟» «یک عنکبوت وجود دارد؟») به داستانهای پیچیدهای تبدیل شدند که شخصیتهایی را مانند رقیب ادبی به نام الیس رابی و گربهای که برای بیست سال در دیوار من زندگی کرده بود در بر میگرفتند.
خوابهای عجیب و غریب و نامفهوم
اگر رویاها اینقدر مهم هستند، و اگر بسیاری از کارکردهای آنها به فهم ما از آنها وابسته است، چرا اغلب نامفهوم به نظر میرسند؟
ما تمایل به تمرکز و بحث بر رویاهایی داریم که عجیب هستند، اما اکثر رویاها کمتر از آنچه ممکن است تصور کنیم عجیب و غریب هستند. در دههی ۱۹۶۰، پس از تجزیه و تحلیل بیش از ۶۰۰ گزارش رویا از آزمایشگاههایی در بروکلین و بتسدا، دکتر فردریک اسنایدر[۳]، یک روانشناس، نتیجه گرفت که «آگاهی رویا» در واقع «رونوشت بسیار وفادارانهای از زندگی بیداری» بود. در نمونهی او، ۳۸ درصد از محیطها اماکن واقعی بودند که رویابینان از زندگی خود تشخیص میدادند؛ ۴۳ درصد دیگر مشابه با اماکنی بودند که آنها میشناختند.
فقط ۵ درصد «ناشناخته» در نظر گرفته میشد، و کمتر از ۱ درصد «شگفتانگیز» به شمار میآمد. هنگامی که دکتر اسنایدر به هر گزارش رویا بر اساس سنجههای گوناگون انسجام نمره داد (برای مثال داستان معقول بود یا نه، یا حوادث واقعاً میتوانستند اتفاق بیفتند یا نه) دریافت که تا ۹ از ۱۰ مورد، «توصیفات معتبری از تجربهی روزمره در نظر گرفته میشدند»؛ حتی در میان طولانیترین رویاها، نیمی از آنها حتی فاقد یک عنصر عجیب بود.
دستور زبان رویا، متفاوت با بیداری است.
با این حال، این واقعیت باقی است که در برخی از شبها، مغز ما صحنههایی را به هم میبافد که در بهترین حالت دور از ذهن هستند. در دههی ۱۹۹۰، سه محقق -رابرت استیکگولد[۴]، آلن هابسون[۵] و سینتیا ریتنهاوس[۶]– مطالعهای را در مورد این شروع کردند که آیا محدودیتی برای تخیل در رویا وجود دارد یا نه. بعد از تحلیل ۹۷ عدم پیوستگی در ۲۰۰ مورد از رویاهای دانشآموزان خود دریافتند که در واقع قواعد و الگوهایی وجود داشتند. رویاها تحت حکومت قوانین طبیعی فیزیک نیستند، و بسیاری از جنبههای رویا مرموز باقی میمانند. ما نمیتوانیم توضیح دهیم که چرا تصویر خاصی در شبی خاص بهخاطر خطور میکند، یا پیشبینی کنیم که دوستی قدیمی در خواب ما دوباره ظاهر خواهد شد یا نه. اما رویاها از هفت دولت نیز آزاد نیستند.
در رویاها، دگردیسیهای درونطبقهای به مراتب شایعتر از بیناطبقهای بودند؛ یعنی وقتی یک شخصیت رؤیا دگرگون میشد، معمولاً به شکل شخصیت دیگری درمیآمد نه یک جسم بیجان (و برعکس). و حتی درون طبقات، تحولات چندان تصادفی نبودند. استخر به ساحل تبدیل میشد؛ عمو به همسایه بدل میگشت؛ ماشین به دوچرخه تغییر مییافت. مؤلفین نوشتند: «شگفتانگیزترین و بدیعترین یافتهی این مطالعه، این است که بسیاری از تصاویر ناپیوستهی رویا، به شکل متناقضی منسجم هستند. یک ابژهی رویا تصادفاً به ابژهی دیگری دگرگون نمیشود، بلکه به ابژهای که دارای کیفیات صوری تداعیپذیر و مشترک با اولی است».
در مطالعهی دیگری، دکتر ریوونسو و دکتر کریستینا سالمیوالی[۷]، یک روانشناس، صدها رویا را از گروهی از دانشآموزان خود تحلیل کردند و متوجه شدند که هیجانها در رویاها معمولاً متناسب با وضعیت بودند، حتی اگر خود وضعیت غریب بود. و عنصر مهم دیگری به شکل تعجبآوری ثابت بود: نفس خود رویابین «به خوبی حفظ شده» و «به ندرت به ویژگیهای نامتجانس با واقعیت بیداری آلوده میشد». آنها توضیح دادند که «بازنمایی نفس، احتمالاً یکی از سنگ بناهای بنیادین سیستمهای حافظهی بلندمدت ما است».
حتی در رویاها، ما میدانیم که چه کسی هستیم.
این مقاله با عنوان «Why Do You Keep Dreaming You Forgot Your Pants? It’s Science» در نیویورک تایمز منتشر شده و در تاریخ ۹۸/۰۲/۰۵ توسط تیم ترجمهی مجلهی روانکاوی تداعی ترجمه شده است. |
[۱] Antti Revonsuo
[۲] Isabelle Arnulf
[۳] Frederick Snyder
[۴] Robert Stickgold
[۵] Allan Hobson
[۶] Cynthia Rittenhouse
[۷] Christina Salmivalli