skip to Main Content
چرا ما شریک عاطفی خود را «دوپاره» می‌کنیم؟

چرا ما شریک عاطفی خود را «دوپاره» می‌کنیم؟

چرا ما شریک عاطفی خود را «دوپاره» می‌کنیم؟

چرا ما شریک عاطفی خود را «دوپاره» می‌کنیم؟

عنوان اصلی: WHY WE ‘SPLIT’ OUR PARTNERS
انتشار در: مدرسه زندگی
تعداد کلمات: ۷۳۰ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۵ دقیقه
ترجمه: تیم ترجمه تداعی

چرا ما شریک عاطفی خود را «دوپاره» می‌کنیم؟

یکی از کشفیات عجیب اما مهم روانکاوی این است که یک نوزاد عادی اعتقاد راسخی دارد که دو مادر دارد. مادر یک مهربان است. وقتی کودک او را صدا می‌کند می‌آید. او به محض نیاز به نوزاد شیر می‌دهد. او نیک‌سرشت، سخاوتمند و به شدت مستحق عشق است. اما بعد از آن سروکله‌ی یک مادر دیگر پیدا می‌شود: کسی که می‌توانیم او را مادر دو بنامیم که پیشنهادی به‌مراتب چالش‌برانگیزتر و وحشتناک‌تر است. مادر دو گاهی اوقات دقیقاً زمانی که نیاز است به نوزاد شیر نمی‌دهد. او گاهی اوقات در تفسیر نیازهای نوزاد ناتوان است. او می‌تواند دمای آب را زمان حمام اشتباه ارزیابی کند. او دوستانی دارد که می‌آیند و حواس او را پرت می‌کنند و تلفنی دارد که با او تماس می‌گیرد. مادری که اشتباه می‌کند.

نوزادان موجوداتی با احساسات شدید هستند. به مادر یک، کودک عشق عمیق و بی‌حد و حصر را ارزانی می‌کند. به مادر دو نفرت خالص می‌دهد. دلش می‌خواهد فریاد بزند، او را زنده زنده بجود و او را برای همیشه در سطل زباله بیاندازد.

با گذشت زمان -هنگامی که کودک یک خردسال نوپا می‌شود- او به یک درک تکان‌دهنده دست می‌یابد. علیرغم شواهدی بر خلاف این، معلوم می‌شود که مادران یک و دو در واقع یک نفر هستند. مادری که در یک لحظه می‌تواند کاملاً لذت‌بخش و خوشحال‌کننده باشد -به نظر می‌رسد- همان مادری است که در لحظه‌ای دیگر عمیقاً خشمگین و بی‌حال است. این قطعاً حس رایجی نیست و هضم چنین تصور هشیارکننده‌ای زمان زیادی می‌طلبد. در واقع، این یک فکر جریحه‌دار کننده و پیچیده است، روان‌کاوی به ما می‌گوید که بسیاری از ما تا بزرگسالی نمی‌توانیم آن را به درستی بپذیریم، حتی پس از آن‌که درد زیادی برای خود و دیگران ایجاد کرده‌ایم.

برای سال‌ها، ما می‌توانیم دوپاره‌ سازهای چیره‌دستی باشیم. مانند نوزادان، ما نیز تصمیم می‌گیریم که خوب و بد، خوشایند و ناکام‌کننده، نمی‌تواند در قلب یک فرد وجود داشته باشد. در روزهای اولیه یک رابطه، ما مطمئن هستیم که معشوق یک را ملاقات کرده‌ایم: موجودی لذت‌بخش که در قرارهای اولیه به ما چیزهای محبت‌آمیز می‌گوید، کسی که با او به «ونیز» می‌رویم، او ما را کاملاً درک می‌کند، قصد داریم با او ازدواج کنیم و خانه و خانواده تشکیل بدهیم. اما بعد، جایی در طول مسیر، به نظر می‌رسد که این شخص بدنی جدید به دنیا می‌آورد، شخصی دقیقاً هم‌قد و قامت خودش، با همان چشم‌ها و مدل مو، که گهگاه مخفیانه وارد اتاق می‌شود در حالی که ما منتظرش نیستیم و ممکن است او را معشوق دو بنامیم. معشوق دو روح کمتر دلربایی دارد، او حوله خیس خود را روی کف حمام می‌اندازد، دو سه دوست مزاحم دارد، به سرگرمی‌های ما احترام نمی‌گذارد و گاه بد دهن می‌شود.

برای مدتی، درست مانند یک نوزاد خشمگین، تصمیم می‌گیریم که بهترین مکان برای این معشوق دو سطل زباله است، که به معنای رها کردن دوقلوی او نیز خواهد بود. اما در مسیری که به او بگوییم رابطه تمام شده، ممکن است با ایده‌ای مبهم‌تر، متعارض‌تر و در نهایت قابل تحمل مواجه شویم: اینکه معشوق‌های یک و دو، علی‌رغم همه نشانه‌هایی که خلاف آن را نشان می‌دهند، در واقع یک فرد هستند که تحت تأثیر حالات و شرایط مختلف تغییر می‌کنند، اینکه آن وضعیت خوب و بد در یک رابطه پیچیده در درون هر کسی وجود دارد و این‌که -برخلاف تمام فرضیات قبلی ما- فرد کامل وجود ندارد.

از بسیاری جهات این یک فکر غم‌انگیز است، حتی یک فکر تراژیک – و ممکن است برای مدت طولانی با آن کلنجار برویم و در حین انجام این کار از یک رابطه به رابطه دیگر بپریم. اما در نهایت، ممکن است یاد بگیریم که همان درجه از سخاوت بدبینانه‌ای را که برای خود قائلیم، برای دیگران نیز قائل باشیم: به آنها اجازه می‌دهیم –هرچند خیلی آرزو می‌کنیم که اینطور نباشند– گاهی به همان اندازه که می‌دانیم شرور، ناقص، ناامیدکننده و احمق باشند.

ما در نهایت می‌توانیم تشخیص دهیم که چیزی مهمتر از یافتن معشوقی که هرگز ما را ناامید نمی‌کند: معشوقی که حضور دارد، معشوقی که واقعی است.

این مقاله با عنوان «WHY WE ‘SPLIT’ OUR PARTNERS» در وب‌سایت مدرسه‌ی زندگی منتشر شده و توسط تیم تداعی ترجمه و در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ در بخش مجله وب‌سایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است.
2 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search