دربارهی مادرت حرف بزن، اینبار با اسکنرها!
پیرامون عصب-روانکاوی
آیا اسکن مغز میتواند به نجات روانکاوی فرویدی آید؟
در سال ۱۹۰۰ زیگموند فروید، متخصص اختلالات عصبی اهل وین شروع به درمان دختر ۱۸ سالهی یکی از آشنایان ثروتمند خود کرد. فروید ۴۴ ساله، در آن زمان به تازگی شروع به کار روانکاوی کرده بود، روشی که بعدها درمان گفتار محور نامیده شد. دختری که بعدها فروید او را «دورا» خطاب کرد، مجموعهای از علائم مبهم و غیر قابل توضیح داشت: خلقاش پایین بود و مستعد این بود که هر آن هشیاریاش را از دست بدهد. گاهی حتی هفتهها صدایی جز نجوایی آهسته از او شنیده نمیشد. تشخیص فروید «هیستریا» بود، واژهای که در اواخر قرن نوزدهم برای اختلالی بهکار میرفت که طی آن فشار روانی از طریق نشانههای بدنی نمود مییافت.
فروید در کاوشهایش اینگونه دریافت که اختلال دورا در راستای این بود که بیوفاییهای جنسی پدر را بدینوسیله هماهنگ و موزون کند. وقتی دورا حین تحلیل به فروید گفت که دوست پدرش _هِر. ک[۱] که چند ده سال از او بزرگتر بود_ به او در ساختمان دفتر کار خالی خود نزدیک شده بود و تلاش کرده بود لبهای او را ببوسد، فروید چنان در زیستشناسی و نظریههای علمیای که تعلیم دیده بود غرق بود که نتوانست آنچنان که میبایست با رنج دورا همدلی کند. یک روز که حدود ۱۱ هفته از آغاز درمان میگذشت و همچنان درمان از بهبودی به دور بود، دورا در انتهای جلسه برخاست، برای فروید آرزوی سالی خوش کرد و دیگر هیچگاه پیش او باز نگشت.
پیرامون عصب-روانکاوی
آیا اسکن مغز میتواند به نجات روانکاوی فرویدی آید؟
در سال ۱۹۰۰ زیگموند فروید، متخصص اختلالات عصبی اهل وین شروع به درمان دختر ۱۸ سالهی یکی از آشنایان ثروتمند خود کرد. فروید ۴۴ ساله، در آن زمان به تازگی شروع به کار روانکاوی کرده بود، روشی که بعدها درمان گفتار محور نامیده شد. دختری که بعدها فروید او را «دورا» خطاب کرد، مجموعهای از علائم مبهم و غیر قابل توضیح داشت: خلقاش پایین بود و مستعد این بود که هر آن هشیاریاش را از دست بدهد. گاهی حتی هفتهها صدایی جز نجوایی آهسته از او شنیده نمیشد. تشخیص فروید «هیستریا» بود، واژهای که در اواخر قرن نوزدهم برای اختلالی بهکار میرفت که طی آن فشار روانی از طریق نشانههای بدنی نمود مییافت.
فروید در کاوشهایش اینگونه دریافت که اختلال دورا در راستای این بود که بیوفاییهای جنسی پدر را بدینوسیله هماهنگ و موزون کند. وقتی دورا حین تحلیل به فروید گفت که دوست پدرش _هِر. ک[۱] که چند ده سال از او بزرگتر بود_ به او در ساختمان دفتر کار خالی خود نزدیک شده بود و تلاش کرده بود لبهای او را ببوسد، فروید چنان در زیستشناسی و نظریههای علمیای که تعلیم دیده بود غرق بود که نتوانست آنچنان که میبایست با رنج دورا همدلی کند. یک روز که حدود ۱۱ . . .