سخنی با کاندیداهای تازهکار روانکاوی
کاندیدای گرامی روانکاوی،
هفتاد سالگی موجب نشده که اولین تجارب و خاطرات شخصی مرتبط با دورانی که کاندیدای روانکاوی بودم را از یاد ببرم: دوران کودکی و جوانی هنوز در ذهنم کاملاً زندهاند و رویدادها را دقیقاً همانطور که رخ دادهاند به خاطر دارم.
پس به خودم اجازه میدهم گفتوگویی میاننسلی را با شما آغاز نمایم. امیدوارم توانسته باشم به اندازهی کافی خودم را در جای شما قرار دهم. هرچند که تفاوتهای اساسیای بین عصر روانکاوی خودم و شما میبینم. تعمداً از واژهی تاکیدی «عصر» به معنای «دورههای تاریخی طولانی» استفاده کردم. زیرا در حوزهی ما با گذشت چند دهه تغییرات بسیار قابل توجهی به وقوع پیوسته است.
آن هنگام که یادگیری تحلیل را آغاز کردم (۱۹۷۶) روانکاوی هنوز در دانشگاهها ارائه میشد و در محافل دانشگاهی و فرهنگی بسیاری از کشورها به طور قابل توجهی اعتبار خود را به اثبات رسانیده بود. در آن دوران هنوز جذابیت روش درمانی ما هویدا نشده بود و تنها یک گروه متوسط آموزش دیده (که مکانی برای تعالیم کلاسیکمان بود) در کل ایتالیا وجود داشت. شمار رقبای ما (سایر درمانگران، مربیان، مربیان زندگی و غیره) مانند امروزه فراوان نبود و به طور کلی مردم بیش از دورهی کنونی به رشد و تحول درونی خود علاقه داشتند.
از سوی دیگر، دیدگاه کاندیداها نسبت به روانکاوی- هم به عنوان یک روش علمی و هم به عنوان یک حرفه- بسیار محدودتر بود. زیرا در آن زمان روابط ما نهایتا به مؤسسهی محلی خودمان ختم میشد و از سایر دنیای روانکاوی اطلاعات اندکی داشتیم و یا کلا از آن بیخبر بودیم. ابزارهای نظری و فنیای که در اختیارمان بود صرفاً به واسطهی مطالعهی متون فروید و برخی از پیشگامان روانکاوی مانند آبراهام، فرنتسی و ملانی کلاین و دروس و مطالب اساتید برجستهی کشوری خودمان که تنها منابع و مقاصد در دسترس ما بودند فراهم میشد. ما هیچ ارتباطی با همکارانمان در سایر کشورها نداشتیم یا این ارتباط بسیار اندک بود. درحالیکه امروزه چنین تعاملاتی در سطح بینالمللی به لطف IPA و مؤسسات مستقل آموزش روانکاوی IPSO مهیا شده است.
به نظر من، روند آموزشی فعلی شما بهتر از روند دوران ماست: ایدههای بیشتری در جریان هستند و در سطوح مختلف تبادلات گستردهتری وجود دارد. آرمانیسازی «مذهبمآبانه[۱]» از تئوریهای مناقشهناپذیر و مقدسِ منطقهای کمتر است. و به طور کلی برای اکتشافات جدید در فضایی عاری از تعصب جای بیشتری باز شده است.
اما امروزه چه چیزی میتواند برای شما در مقایسه با وضعیت نسل ما بدتر باشد؟
به نظر من به طور کلی شما در پذیرش بیمارانِ مناسب برای شروع یک درمان تحلیلیِ کاملاً تحلیلی با جلسات متعدد در هفته از ابتدا دشواریهای بیشتری دارید. زیرا امروزه بسیاری از بیماران تعارضات جدی و اساسیای دربارهی وابستگی به اُبژه دارند، به طوری که در عصر حاضر یادگیری وابستگیِ موقت (و سرانجام وابستگی متقابل[۲] خلاقانه) تبدیل به مقصدی خاص و حیاتی در فرآیند روانکاوی شده است.
زمانی که یک کاندیدای تازهکار بودم (با وجود خامی و بیتجربگی آشکارم) اکثر بیماران بدون هیچ تردیدی قرارداد تحلیلی کلاسیک و فراوانی جلسات آن را میپذیرفتند (مستقل از شرایط اقتصادیشان یا با تعدیلهایی دوجانبه و واقعبینانه). اساساً آنها اکراه خاصی برای وابستگی به تحلیل نداشتند. زیرا غالباً مسئلهی اصلی در آن زمان سوپرایگوی سرکوبگری بود که زندگی بیماران را دشوار میساخت. هرچند که آنها وجود آن را در زندگی خود امری طبیعی میدانستند و حتی به طور متناقضی گاهی اوقات به آن اعتماد میکردند. در فرهنگ معاصر ما غالباً بزرگترین مانع، ایگو- ایدهآل[۳] نارسیسیستی است که وابستگی به اُبژه (که معمولاً معادل -به طور خلاصه- اُبژهی والدینی است) را شرایطی غیرقابل قبول و تحقیرآمیز معرفی میکند.
شاید اشتباه کنم، اما به گمانم شما در موارد متعددی بایستی گامبهگام «بیمار تحلیلی» را خلق نمایید. به این معنی که در ابتدا درمان را تا جایی که ممکن است آغاز کرده و به تدریج بر روی عمقبخشی رابطه برای تقویت همزیستی روانی[۴] با بیمار کار کنید. آنگاه امیدوار باشید که بتوانید به یک همکاری تحلیلی واقعی با هدف کشف ناهشیار دست یابید: این موضوع چالشی جدید در روانکاوی است که به جهان انسانی در حال تغییر مرتبط است.
بهعلاوه، از موقعیت خودستایانهی پیشگام بودن که بسیاری از همکارانمان در نسلهای قبلی تجربه کردهاند لذت نخواهید برد مگر اینکه در کشوری دورافتاده زندگی کنید. از سوی دیگر، منابع نظری و بالینی بسیار بیشتری در اختیار خواهید داشت و این فرصت را دارید که در جامعهی وسیعتری به کسب تجربه و اشتراکگذاری اندوختههایتان بپردازید.
به طور خلاصه، اگر وضعیت ابتدایی خودم را به عنوان یک کاندیدا با شما مقایسه کنم، باید بگویم که احتمالاً ما توهمات آرمانیشدهی فریبندهتری داشتیم (مانند به نوعی «پیشگام» بودن! پذیرش آسان بیماران علاقهمندی که تقاضا دارند از طریق درمان کلاسیک نجات یابند! و یا سروکار داشتن با تئوری تکصدا و غیرقابلانکاری که توضیحدهندهی همه چیز باشد!) که به تدریج با تجربهاندوزی کاهش یافتند و با واقعیت همسو شدند. اگرچه امروزه از ابزارهای تحلیلی منسجمتر و دقیقتر و جامعهی حرفهای پیشرفتهتری برخوردار هستید اما بینش متفاوت روانکاو معاصر در مورد سازوکار روان بشر، کارکردها و ساختارهای آن و همینطور امکان اشراف یافتن به آن، در نگرش ارتباطی سوژه نسبت به اُبژه به سرعت در حال تغییر است.
در عوض آنچه اساساً بدون تغییر باقی خواهد ماند، به نظر من این است که در واقع تحلیلگران تنها کلیدداران درهای ناهشیار و یگانه راهنمای ممکن برای بیمارانی هستند که به تغییرات عمیق و پایدار در زندگی خود نیاز دارند. آیا این موضوع برای برانگیختن شما کفایت نمیکند که بخواهید چنین متخصصی باشید؟ چهل یا پنجاه سال پیش برای ما که انگیزهای کافی بود.
همکار عزیز، آرزو میکنم این فرصت منحصربهفرد را داشته باشید و مشتاقانه مسیر منتهی به این حرفهی «بیپایان[۵]» اما جذاب را بپیمایید.
این مقاله با عنوان «Dear Candidate» نوشتهی استِفَنو بولونینی، یکی از مجموع ۴۳ نامه به کاندیداهای تازهکار است که توسط روانکاوان مختلف در سرتاسر جهان نوشته شده و در مجلدی به نام Dear Candidate: Analysts from around the World Offer Personal Reflections on Psychoanalytic Training, Education, and the Profession با نظارت فرد بوش گردآوری شده است. این متن توسط فاطمه امیری ترجمه و در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ در بخش مجلهی وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] religious
[۲] inter-depend
[۳] ego ideal
[۴] psychic cohabitation
[۵] impossible