skip to Main Content
مادرِ مُرده | آندره گرین

مادرِ مُرده | آندره گرین

مادرِ مُرده | آندره گرین

مادرِ مُرده | آندره گرین

عنوان اصلی: The Dead Mother
نویسنده: آندره گرین
انتشار در: ON PRIVATE MADNESS
تاریخ انتشار: ۱۹۸۶
تعداد کلمات: ۱۴۵۲۰ کلمه
تخمین زمان مطالعه: ۲ ساعت
ترجمه: تیم ترجمه‌ی تداعی

مادرِ مُرده

اگر کسی مجبور باشد یک ویژگی واحد را برای تمایز بین تحلیل‌های امروزی و تحلیل‌هایی که تصور می‌شود در گذشته انجام شده‌اند، انتخاب کند، حتماً در میان مسائل مربوط به ماتم آن را پیدا خواهد کرد. این همان چیزی است که عنوان این مقاله، یعنی مادرِ مُرده، قصد بیان آن را دارد. با این حال، برای جلوگیری از هرگونه سوءبرداشت، می‌خواهم این موضوع را روشن کنم که در اینجا پیامدهای روانی مرگ واقعی مادر را مورد بحث و مداقه قرار نمی‌دهم، بلکه بیشتر ایماگویی[۱] است که به دنبال افسردگی مادرانه، در ذهن کودک شکل گرفته است، و با بی‌رحمی یک اُبژه زنده را که منبع سرزندگی برای کودک بوده است، به پیکره‌ای دور، بی‌صدا، و عملاً بی‌جان تبدیل می‌کند که سرمایه‌گذاری[۲] و تمرکز روانیِ برخی بیماران را که مورد آنالیز قرار می‌دهیم، عمیقاً آغشته و اشباع می‌کند، و بر سرنوشت آینده‌ی اُبژه‌ی لیبیدویی و نارسیسیستیک آنها سنگینی می‌کند. بنابراین، مادرِ مُرده، بر خلاف آنچه که تصور می‌شود، مادری است که زنده می‌ماند، اما به اصطلاح، در چشمان کودک خردسالِ تحت مراقبت او، از نظر روانی مرده است.

عواقب مرگ واقعی مادر –خاصه زمانی که به دلیل خودکشی باشد– برای کودکی که از خود به جا می‌گذارد، بسیار مضر است. می‌توان بلافاصله به این رویداد، سیمپتوماتولوژی[۳] را که منجر به آن شده است، نسبت داد، حتی اگر تحلیل‌ها نشان دهد که این فاجعه تنها به دلیل رابطه مادر–فرزندی که قبل از مرگ او وجود داشت، غیرقابل جبران بوده است. در واقع، در این مورد، حتی باید بتوان شیوه‌هایی از رابطه را توصیف کرد که به مواردی که می‌خواهم در اینجا توضیح دهم، نزدیک است. اما واقعیتِ فقدان و از دست دادن، ماهیت بی‌چون و چرا و غیر قابل برگشت آن، رابطه قبلی را به شکلی قطعی تغییر خواهد داد. بنابراین، من به تعارضاتی که به چنین وضعیتی مربوط می‌شود، اشاره نمی‌کنم. همچنین تحلیل‌های بیمارانی را که برای سیمپتوماتولوژی افسردگیِ شناخته شده به دنبال کمک هستند، در نظر نمی‌گیرم.

در واقع، روانکاوی‌شوندگانی که قصد دارم در مورد آنها صحبت کنم، افرادی هستند که در مصاحبه‌های مقدماتی یک آنالیز به سختی به جنبه‌های خاص افسردگی اشاره می‌کنند. از سوی دیگر، روانکاو فوراً ماهیت نارسیسیستیک تعارضاتی را که مورد استناد قرار گرفته‌اند، درک می‌کند، زیرا آنها با نوروز کاراکتر[۴] و پیامدهای آن بر زندگی عاشقانه بیمار و فعالیت حرفه‌ای بیمار مرتبط هستند.

قبل از بررسی چهارچوب بالینی که به تازگی تعریف کرده‌ام، باید به طور خلاصه به چند مرجع اشاره کنم که منبع ثانویه‌ی ایده‌های من بوده‌اند. بیمارانم منبع اولیه بودند. تفکراتی که در ادامه می‌آید، مدیون نویسندگانی‌ست که پایه‌های آنچه را که ما در مورد ماتم می‌دانیم، بنا نهاده‌اند: فروید، کارل آبراهام و ملانی کلاین. اما به طور خاص، مطالعات اخیر وینیکات (۱۹۷۱ ب)، کوهوت (۱۹۷۱)، اِن آبراهام[۵] (۱۹۷۸)، تورُک[۶] (۱۹۷۸) و روسولاتو[۷] (۱۹۷۸) من را در این مسیر قرار داده است.

در اینجا بیانیه‌ای است که من باید بر روی آن تمرکز کنم. رایج‌ترین و گسترده‌ترین تئوری‌ روانکاوی دو ایده زیر را در برمی‌گیرد:

محدودیت دسترسی به ادامه‌ی مطلب

دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژه‌ی تداعی در نظر گرفته شده است.

با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه‌ به امکان مطالعه‌ی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیک‌های بالینی و مواردی از این دست دسترسی ‌خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعه‌ی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پی‌دی‌اف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پی‌دی‌اف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه از طریق فروشگاه مقالات تهیه کنید.

در این صفحه می‌توانید پلن‌های عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه می‌توانید نحوه‌ی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.

اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.

اگر اکانت ندارید از اینجا ثبت‌نام کنید.

0 کامنت

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search
×