روح خانوادگی و بازتولید اجتماعی
روح خانوادگی و بازتولید اجتماعی
چکیده
این فصل با بحث پیرامون این آغاز میشود که چگونه خانوادهٔ بورژوازی سبک متمایزی از تبادل را ابداع کرده است که خانواده را از دیگر اشکال کار دستمزدی افتراق میدهد. این فصل نگاهی بر این دارد که چگونه خانوادهٔ بورژوازی با استفاده از نظریهٔ «تبادل نمادین» پیر بوردیو[۱]، خیال موجودیت خصوصی یا «روح خانوادگی» را به خانواده اعطا میکند. ما نقد مارکس[۲] و اِنگِلز[۳] بر خانوادهٔ بورژوازی را مورد بررسی قرار میدهیم و نیز نقدهای سوسیال فمنیست بر خانواده را که این تحلیل را فراتر هم میبرد. ما این فصل را با تحلیلی از میراث و نقش معاصر نقدهای سوسیال فمنیست بر خانواده و برخی چالشها و تضادهایی به پایان میبریم که امروزه لغویتطلبان[۴]، همزمان با بازاری شدن[۵] گسترده «شبکهٔ مراقب» خانواده با آنها مواجهاند.
واژگان کلیدی: بازتولید اجتماعی، روح خانوادگی، پیر بوردیو، سوسیال فمنیسم، تبادل نمادین، نئولیبرالیسم
ما گمان میکنیم که وقتی به واژهٔ خانواده ارجاع میدهیم، میدانیم که خانواده چیست؛ پنداشت خانواده خود واجد یک «فهم متعارف» بنیادین است. اما چه چیز دال بر فهم متعارف از خانواده است؟ پاسخ به این پرسش، به معنای آغاز شکافتن وضعیت مبهم خانواده به عنوان مفهومی دوپاره است، میان یک موجودیت خصوصی و بسته، آنگونه که فرض شده، و این حقیقت که خانواده همچنین یک وسیلهٔ اصلی بازتولید نظم اجتماعی سرمایهداری است. در این فصل، ما ابتدا به این میپردازیم که چگونه این روح خانوادگی یا فهم متعارف پدیدار میشود. یعنی، چگونه خیال جدا بودن خانواده از فرآیندهای بازتولید اجتماعی به یک فهم متعارف در زندگی روزمره بدل میشود؟ برای پاسخ به این پرسش، به کارکرد ایدئولوژیک خانواده از دیدگاه نظریهٔ تبادل نمادین جامعهشناس فرانسوی، پیر بوردیو، مراجعه میکنیم. سپس با هدف حل و فصل وضعیت دوگانهٔ خانواده با نقد هگل و بعدتر مارکس بر خانواده، روی دیگر خانواده را آشکار میسازیم – کارکرد بازتولید اجتماعی خانواده.
به باور هگل، خانواده شاید مهمترین کانون برای شکلگیری نظریهٔ جامعتر وی دربارهٔ آزادی و فردگرایی جامعهمحور باشد. سپس به سوی سنت سوسیال فمنیست حرکت میکنیم و نیز سنت مارکسیستی، که از دیدگاه هگلی سرچشمه میگیرد ولی چیستی آن را از اساس عوض میکند. نقد مارکسیست فمنیست بر خانواده، خانواده را در مرکزیت تحلیل گستردهتر بازتولید اجتماعی کار، استثمار، و سلسله مراتب جنسیتی قرار میدهد. این سنت به چیزی کمتر از غلبه – رفع [۶]– یا برچیدن ساختار خانوادهٔ بورژوازی رضایت نمیدهد.
شاید بهترین نمونه از ایدئولوژی، به معنای شیوههای مشروعسازی قدرت یک طبقه یا گروه توسط باورهایش ایدئولوژی موجود در فهم متعارف ما از خانواده باشد این را میدانیم که خانواده هستهٔ مرکزی راهبردهای بازتولید است: وراثت بین نسلی، باروری، تدابیر زناشویی، تدابیر اقتصادی و تحصیلی، اما از دل این فرآیندها منطق خاصی پدیدار میشود که پنداشت رایجتری از خانواده را به آن پیوند میدهد، خانوادهای جدا از همین راهبردها. یک راه توصیف این ایدئولوژی بر اساس ساز و کار استنکاف عمل میکند. این ایدئولوژی مشارکتش در صحنهٔ دیگر بازتولید اجتماعی را وانهاده، و با این کار، وضعیت و فهم متعارف مجزایی برای خود قائل میشود. فهم متعارف از خانواده از اعضایش فراتر میرود، همچون «یک انسان فراشخصی برخوردار از روح و زندگی متعارف و تصوری بخصوص از دنیا» (بوردیو، ۱۹۹۸، صفحهٔ ۶۵). ما تمایل داریم خانواده را واجد یک روح تجربه کنیم، یک یگانگی که هم نمادین است و هم زیستی و فرهنگی. این یک حقیقت جالب است که تجارت تبارشناسی و آزمایش خون برای کشف اصل و نسب پررونق شدهاند.[۷].
ما تمایل داریم خانواده را یک جانپناه بدانیم. بدون این خیال بی چون و چرا که خانواده همدست بازتولید اجتماعی نیست، معنای خانواده از هم میپاشد.. این فضای روح خانوادگی فضایی است که منطق بده-بستان آن. بامنطق بده-بستان کاپیتالیسم فرق میکند. بوردیو در تحلیلش از خانواده، آن را منطق «مبادلهٔ نمادین[۸]» مینامد. در قلب منطق خانواده، حسابگری و منفعتطلبی موجود در کاپیتالیسم تابو است. در عوض، روح خانوادگی و فهم متعارف از خانواده از طریق کنشهای تبادل نمادینی محقق میشود که همواره در خانواده جریان دارد؛ هدایایی که برای دستاوردهای تحصیلی به کودکان اهدا میشود، زن خانهداری که کارهای خانه را بدون جیره و مواجب انجام میدهد، و از این دست.
این اشکال تبادل نمادین آیینهای خانوادگی و حفظ روح آن را ممکن میسازد؛ به عقیدهٔ بوردیو از پرداخت پول برای تحصیلات اعضا گرفته تا صرف زمان برای رشد و غنای فردی و چک و چانههای رقابت خواهر برادران. «تبادل نمادین کیمیایی است که حقیقت روابط سلطه در پدرسالاری را دگرگون میسازد» (بوردیو، ۱۹۹۸، صفحهٔ ۹۸). از این رو، خانواده شکل ابتدایی تبادل نمادین در مغایرت با بیشینهسازی حسابگری و منفعتطلبی در نظام سرمایهداری است که بر اغلب اشکال مبادلهها در دنیا سلطه دارد. با این حال، برای اینکه روح خانوداگی کارایی خود را جدا از بازتولید اجتماعی حفظ کند، میبایست تابویی وجود داشته باشد که منطق سودگرایانه زیر مبادلات نمادین را زیادی افشا نکند. بنابراین، روح خانوادگی در تنش با بازاری شدن است و بازاری شدن را تهدیدی خارجی به حساب میآورد. به این طریق، خانواده تنشی خصمانه و دوسوگرا با بازتولید اجتماعی نظام سرمایهداری پیدا میکند.
یکی از اثرات اصلی «بیش از حد بازاری شدن[۹]» خانوادهۀ امروزی این است که تابوی آشکار ساختن منطقهای حسابگرانه و منفعتطلبانۀ خانواده دیگر قادر به حفظ آن اثربخشی ایدئولوژیک خود نیست. با این حال مهم است که در نظر داشته باشیم که هیچ خانوادۀ همگنی وجود ندارد و همۀ خانوادهها این زوال در تبادل نمادین را تجربه نمیکنند. نظام طبقهای امکان تبادل نمادین برابری به خانوادهها نمیدهد. به طور مثال، چگونه خانوادههای طبقۀ کارگر متفاوت عمل میکنند؟ یا خانوادهای که روال کاری سختگیرانهتری دارد، بی هیچ زمان آزاد و تفریح یا ثروتی موروثی چگونه با تبادل نمادین برخورد میکند؟
در یک جامعۀ سرمایهداری، خانوادۀ بورژا است که الگوی ایدهآل خانواده را تعیین میکند، و یکی از مواردی که نشانگر دورۀ نئولیبرال است، زوال عمیق کارکرد این خانوادۀ خصوصی بورژواست. حتی ظرفیت طبقۀ متوسط برای بازتولید آئینهای تبادلهای نمادین کاهش یافته است. زن خانهداری را در نظر بگیرید که هیچ منفعت مادی یا پشتوانۀ مالی ندارد. او را از تابوی حسابگری خارج کردهاند. کار او صرفاً به واسطۀ «احساس»، و سامانۀ بستۀ قدردانی که ممکن است از جانب خانواده دریافت کند یا نکند، تشویق و حمایت میشود. این کار داوطلبانه نمونهای از اندیشۀ «تابوی آشکار کردن» است؛ به نحوی که این کار هیچ امکان رسمی برای دریافت دستمزد یا درست و حسابی قدردانی شدن خارج از فضای خصوصی خانواده را ندارد.
در این بافتار، اشاره به این موضوع حائز اهمیت است که راهبرد اصلی سازمانهای سیاسی سوسیال-فمنیستی در دهههای ۶۰ و ۷۰ شامل جنبشهای «دستمزد برای کار خانه» میشد که در جستجوی مطالبات سیاسی در راستای ریشهکن کردن این تابو و به رسمیت شناخته شدن آزادی کار زنان به لحاظ سیاسی و اجتماعی بودند[۱۰]. قابل فهم است که ارتباط خانوادۀ طبقۀ کارگر روح خانواده کمتر ایدئولوژیک است. شکل متفاوتی از واقعگرایی دربارۀ روح خانواده در خانوادۀ طبقۀ کارگر نفوذ دارد؛ اعضای این خانواده از فداکاریهایی که بازتولید یک خانواده میطلبد، آگاهند. آنها از این موضوع آگاهند که اهدافی که به بازتولید خانواده خدمت میکنند، انتخاب خانواده نیستند.
از منظر روانکاوانه، نکتۀ اساسی دربارۀ روح خانواده آن است که از اعضایش فراتر میرود و زندگی و روح مشترکی را به خانواده اعطا میکند. بدون این ایدئولوژی که برآمده از تبادل نمادین است و منطق متفاوتی نسبت به بده بستانهای بازار دارد، خانواده نمیتواند ایدهآل ایگوی خود را تولید و ترویج کند و آیین و رسوم خانوادگی را بازتولید کند. بنابراین، ترویج روح خانوادگی نوعی زمین تمرین برای هر یک از اعضایش است تا روح خانواده را خارج از خانواده به کار بندند. مهم آنکه، روح خانواده به محل کار، فضای همکاری، مدرسه، و دیگر بنگاههای اجتماعی منتقل میشود. فروپاشی روح خانواده به فروپاشی اعتماد به بنگاههای اجتماعی و فروپاشی آنچه بوردیو «کیمیاگری[۱۱]» روح خانواده مینامد، منتهی خواهد شد. آنچه برای ساخت اندیشۀ تعلق به دیگر حوزههای کار و زندگی همگانی ضروری است. بر اساس نظر بوردیو، خانواده «یک کهنالگو برای تمامی گروههای اجتماعی است، که به عنوان یک شرکت سهامی عمل میکند». به طور خلاصه، روح خانواده مفهومی حیاتی در فهم بحث گستردهتر ما در این کتاب است؛ چرا که این روح خانواده است که سامانۀ انتقال از خانواده به دیگر نهادهاست.
فانتزی خانوادۀ بورژوا مصون از از بازتولید اجتماعی، بر پایۀ کارکرد فضای خنثی و بیطرف تبادل نمادین بنا شده است. از این رو، خانوادۀ بورژوا – به عنوان تنها شکل خانوادهای که هر خانواده، حتی خانوادۀ طبقۀ کارگر، مجبور به زندگی بر اساس آن است – تنها از طریق بکارگیری پروتکلهای تبادل نمادین است که میتواند روح خاص خود را پیاده نماید. ویژگی اصلی نئولیبرالیسم وجود قوانین و مقرراتی است که با هدف نیرومند ساختن خانوادۀ بورژوا به عنوان انتقال دهندۀ ثروت و قدرت خصوصی از طریق کاهش مالیات بر ارثیهی خانوادگی و یک گرایش کلی به پدرسالاری در بنگاههای اجتماعی، شکل گرفتهاند. برای نمونه، افزایش قوانین قیمومیت در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی با تأکید بر این اندیشه که دانشگاهها میبایست «در مقام والدین[۱۲]» عمل کنند – یعنی نه تنها مسئول امور آموزشی دانشجویان باشند، بلکه میبایست مسئولیت امنیت فیزیکی و اخلاقی آنها را نیز بر عهده گیرند، به یک هنجار در سطح دانشگاههای آمریکا بدل شده است.
این قوانین در سطح دانشگاهها – که در نتیجۀ مبارزات فرهنگی دههای ۶۰ و ۷۰ کالیفرنیا سر بر آوردند – دانشجویان را نه بزرگسالان کامل و نه کودک در نظر میگیرند. در واقع، با دانشجویان دانشگاه با نوعی پدرسالاری دوسوگرایانه برخورد میشود و عاملیت و مسئولیت آنها به یک منبع پدرانه متصل میشود؛ چه دارای چنین منبع حمایتی باشند یا نباشند. از این رو، فرهنگ دانشگاه و موسسات آموزش عالی حتی به کانون پررنگتری برای پدرسالاری بدل شده است، و طبق نظر کوپر[۱۳] (۲۰۱۷) یکی از اثرات چنین قوانینی این بوده است که شورشها علیه «نظام» اکنون به سمت شورشهای محتاطتر رفتهاند. در نتیجه، همزمان با تغییر سیاستهای نئولیبرالیسم در راستای ایجاد هر چه بیشتر موسسات در مقام والدین شاهد یک فروپاشی در روح خانواده هستیم.
در نئولیبرالیسم، روح خانواده از خانوادهٔ خصوصی بورژوا فراتر رفته و معنای فراگیرتری از پدرسالاری در نهادهایمان نفوذ کرده است. طبق تحلیل بوردیو پویایی خانواده دوپاره شده است و بُعد واقعی بازتولید اجتماعی توسط تابویی پوشانده شده که جلو عیان شدن کار بازتولید اجتماعی را گرفته است. اما این تابو استثنائاتی دارد، همچون زنان خانهداری که این گونه کارها را با منطقی متفاوت از منطق بازار انجام میدهند، منطقی که به خصوص ریشه در عواطف و احساسات دارد و آن تابو را میشکند. زنان خانهدار بعد واقعی بازتولید اجتماعی در قلب خانه را برجسته میکنند، وگرنه اعضای خانواده ممکن است آن را نادیده بگیرند. اما خانوادههای بسیاری، دقیقتر بگوییم خانوادههای طبقهٔ کارگر بسیاری هستند که کار زن خانهدار بخشی از ساختار آنهاست و ایجاد چنین تابویی برای جلوگیری از عیان شدن ارزش کار او ممکن نیست.
ترکیب ایدئولوژیک این روح خانواده که بوردیو در خانوادهٔ بورژوازی یافته است ریشه در اصلاح پروتستانی دارد. جان کالوین[۱۴] در آثارش کارکردی محرزی برای خانواده قائل شده است: با فرمانبرداری از قانون خانواده، فرد خود را آمادهٔ پیروی از اشکالی از فرمانهای جامعه میکند که تحمل آنها سختتر است. به طور مشابه، مارتین لوتر[۱۵] (۲۰۱۰) مینویسد: «شرایط یا کاستیهای والدین آنها را از عزت و احترام نمیاندازد. ما نباید به آنها همانگونه که هستند بنگریم، بلکه آنها را ارادهٔ الهی بدانیم، که چنین فرمان داده و مقدر کرده» (لوتر، صفحهٔ ۵۲).
بینش نظری قابل ملاحظهٔ دیگر نسبت به خانواده از تأملات هگل حاصل میشود، که خانواده را به عنوان ریشهٔ اخلاقی جامعه میداند. به عقیدهٔ هگل خانواده ویژگیهایی را در افراد ایجاد میکند تا بتوانند با اخلاقیات عینی بخشی از جامعهٔ بزرگتر شوند. همانگونه که هربرت مارکوزه[۱۶] نگاشته (۲۰۰۸)، به عقیدهٔ هگل خانواده «نخستین شکل بیپرده و طبیعی «عمومیت عینی» است که جای خصوصیت ذهنی را میگیرد؛ خانواده روح اخلاقی در شکل بیواسطه و طبیعی خود است». هگل «هویت ذاتی» خانواده را به مالکیت مربوط میداند و بحث میکند که تنها از طریق خانواده است که مفهوم مالکیت دیگر دلبخواهی نیست. نظریهٔ هگل پیرامون خانواده بیشک ریشه در نظریه آزادی دارد که خود به مجموعهٔ مبسوطی از ارتباطات اجتماعی وابسته است که چنین آزادیای را جامهٔ عمل میپوشاند. همانطور که هگل در پدیدارشناسی روح[۱۷] نگاشته است، «فرجام و فحوای آنچه {فرد عضو خانواده} انجام داده و حقیقتاً هست، خانواده است». (هگل، ۱۹۹۷، صفحهٔ ۴۵۱). همانگونه که دیوید سیاواتا (۲۰۰۹) مینویسد:
در شرح هگل، فضای خانواده مدعی یک تمامیت منسجم و عینی در نسبت با خود است که درنهایت اعتبار اخلاقیاش را از فضای هنجاری بیرون خودش وام نمیگیرد؛ بلکه ماهیت این فضا آنچنان است که روابط خانوادگی خاصی را ممکن میسازد که باعث میشوند این فضا خود یک مرجع اخلاقی خودبسنده و خودگردان تجربه شود (صفحهٔ ۵۷).
نوشتههای مارکس و انگلس دربارهٔ خاستگاههای خانوادهٔ بورژوازی اصلاحیهٔ مهمی دربارهٔ خاستگاههای خانوادهٔ خصوصی بورژوازی ارائه میدهد که تا به اینجا به بحث گذاشته شد. تحلیل مارکسیستی و بعدها سوسیال-فمنیستی از خانواده نگاهش را از تبادل نمادین در خانواده برمیدارد و ما را با فهم جدیدی از خانواده به عنوان عامل بازتولید اجتماعی روبرو میسازد. با تحلیل مارکسیستی و سوسیال-فمنیستی از خانواده، قصد داریم تا یک دورهٔ جدید را از «اجتماعی شدن خانواده» باز کنیم، همانطور که در بخش آغازین مورد کاوش قرار دادیم. انگلس در خاستگاه خانواده، مالکیت خصوصی و دولت (انگلس، ۲۰۰۰) با اشاره به اینکه پیش از خانوادهٔ بورژوازی، ساختارهای قبیلهای اغلب مادرسالارانه بودهاند، و خانوادهٔ بورژوازی یک تشکیلات پدرسالارانه متفاوت دارد، نگاه انسانشناسانهٔ مهمی را برای خاستگاه خانوادهٔ بورژوازی مطرح میسازد (۲۰۰۰). ای%
- 1.چرا مراجعه به پزشک زنان اغلب تجربهای ناخوشایند است؟
- 2.اقتدار و بازنگری خانواده یا “جهان بدون پدران“؟
- 3.سرگیجهٔ زمانی: تناقضات پیری
- 4.زنان سلیطه: جهتدهی پرخاشگری زنانه به سمت توانمندی زنان و ساکت کردن پدرسالاری
- 5.امر زنانه و تصورات نوین از مادرانگی
- 6.تجربهٔ بدن در تحلیل زنی سالخورده
- 7.خیلی دیر: دوسوگرایی دربارهٔ مادرشدن، حق انتخاب و زمان
- 8.همانندزدایی از مادر: اهمیت ویژه برای پسر
- 9.ضمیر ناآگاه پیرامون زنان چه میداند؟
- 10.روح خانوادگی و بازتولید اجتماعی
- 11.رشد اولیهٔ میل جنسی زنانه