انیمیشن کتاب جنگل: کودک عاری از سکسوالیته؟
کتاب جنگل: کودک عاری از سکسوالیته؟
«بسیار شبیه فالوس، اما در عین حال عاری از فالوس، دوجنسیتی، همراه شوری جنسی و درونی، و نه احساس ظاهری. که در نمادپردازی، عمیقا با آتش سوزانی که درشخصیتها و سرنوشت برافروخته، آمیخته شده…»
(در رابطه با اروتیسم و آتشافروزی، جان لپلانش، مسئلهشناسیııı، تعالی، نشردانشگاهی فرانسه، مجموعه حکمتهای فیلسوفان، منتشر شده توسط نشر دانشگاهی فرانسه، ۲۰۰۸، ص۱۸۹.[۱])
آیا مسائل جنسی همچنان دردنیای هالیوود وجههی ناشایستی دارد؟
آخرین نسخه از فیلم «کتاب جنگل»، ساختهی جان فاوور[۲] در سال ۲۰۱۶ به صورت نسخهای سه بعدی با تصویری حیرتآور، توسط شرکت والت دیزنی اکران شد. با وجود تمام اعمال سینمایی و تکنیکهای واقعیت مجازی که توانست با فریب بصری تکامل و رشد انسان را با موجودات زندهی دیگر نشان دهند، اما مسئلهی اساسی در این فیلم –نه نقطهی اوج داستان- دارای ایرادی ناشیانه بود: در صحنهای که دخترک موگلی را اغوا میکند و او را به سوی دنیای انسانها و بزرگترها میکشاند، موضوع اصلی داستان کاملاً از یاد میرود.
۱.
مشهورترین نسخهی این کارتون، یعنی نسخهی سال ۱۹۶۷، نوشتهی رودیارد کیپلینگ[۳] که با آزادی تمام ساخته شد را مرجع قرار میدهیم. قصه چنین است که درنهایت، باید سفری ماجراجویانه جوانک را به سمت انسانها بکشاند تا او نجات یابد. باگیرا از همان ابتدای فیلم نظری را مطرح میکند که بیانگر همان هدف و دلیل تئولوژیک (علت و معلولی) است. اگر موگلی در نهایت موفق شود که به هدف معین شده در ابتدای داستان برسد، جان سالم به در خواهد برد. همچنین فیلم ساخته شده در سال ۱۹۶۷ سه مراسم سنتی، یعنی: مراسم جدا شدن، مراسم نشاندار شدن و مراسم گردهمآیی[۴] (جدا شدن موگلی از گلهی گرگها، گذر از موانع در سرتاسر فیلم و در نهایت پیوستن به دنیای انسانها) را به خوبی نمایش داده است.
۲.
بیایید دو صحنهی نهایی فیلمهای سال ۱۹۶۷ و ۲۰۱۶ را با یکدیگر مقایسه کنیم. اخرین صحنه از فیلم ۱۹۶۷ نشان دهندهی چه چیزی است؟ باگیرا، بالو و موگلی در جنگل در حال استراحتند که ناگهان صدای آواز دخترکی که صورتش پیدا نیست به گوش موگلی میرسد. موگلی دخترک را در حال پر کردن کوزه از آب میبیند، ادیبانه بگویم دخترک دل موگلی را میبرد و موگلی او را تا دهکدهی انسانها دنبال میکند. با دید اجمالی و خلاصه به این صحنه، میبینیم که آنقدرها هم جالب توجه نیست. اما اگر جزئیتر، سکانس به سکانس آن را بررسی کنیم، این صحنه که بر اساس تکنیک «تحلیل چند پاره رویا[۵]» ساخته شده است، محتوای متفاوتی را آشکار میکند که مملو از نشانهها و مراجع روانشناختی است. حذف ناگهانی این صحنه از نسخهی ۲۰۱۶ تنها باعث ایجاد سوالهای بیشتری در ذهن بینندگان این فیلم شد.
۳.
موگلی همچنان بدون اینکه صورت دخترک را دیده باشد صدای آواز خوشش را میشنود. این اولین باری است که او صدای دخترک را میشنود؛ صدا از دید گی روزولاتو[۶] «بزرگترین قدرت تجلی جسم»، و از نظر فروید: «منبعی جسمانی، طبیعی و برانگیزنده، یک نیرو و یک زمینه، چیزی با هدف لذت، متصل به تنشیکه کاهش مییابد، به دریافت کننده میرسد تا ارتباط را تضمین کند[۷]» است. کنجکاوی کودکانه او که خود را روی شاخهای آویزان میکند تا کسی که این صدا متعلق به اوست را بیند بی شک حاصل ترکیب حس وسوسهای رنگ باخته و اضطرابی کودکانه[۸] است. «همچنین عملی فیزیکی به تصاویر قدیمی که با جادویی حاصل تخیل دوباره شکل گرفتهاند[۹]».
۴.
انعکاس چهرهی دخترک درون آب، قبل از پدیدار شدن چهرهی واقعیاش، نشاندهندهی مرحلهی «آینهای» است. این همان نیاز به شناخت هویت خود قبل از درک هویت دیگری است: آیا این دومین زمان حیاتی برای «ادراک چیزی بیرونی[۱۰] (چیزی خارج از تمام چیزهایی که موگلی در جنگل تجربه کرده)» است؟
حال وسوسه شدن از طریق صدا جای خود را به وسوسه شدن از طریق نگاه میدهد. در این صحنه، هر قدر دخترک با کارهای ماهرانهی خود -چشمک زدنهای مدام و پلک زدنهای دنبالهدار- دل موگلی را میبرد، موگلی با حرکاتش هرچه بیشتر ناشیگری خود را اثبات میکند. افتادن موگلی از بالای درخت و پرت شدنش درون آب نماد[۱۱] حمام مذهبی تطهیرکننده و همینطور بیداری سکسوالیته اوست که این حس باعث ترس موگلی شده و باعث میشود او به کنار آب برود.
هنگامی که «نقاب زنانه» به صورت زده میشود نقشها هم جابجا میشوند. زن، مرد را وسوسه میکند تا خود را به عنوان «زن» به او اثبات کند[۱۲]، بهویژه هنگامی که طوری نقش بازی میکند که کوزه به حالت ناشیانهای از روی سرش به زمین بیافتد. تفسیر شکبرانگیز بالو و تصدیق جالب باگیرا در این باره مسلم هستند[۱۳]. هنگامی که موگلی کوزه را روی سرش قرار میدهد، این کار نمایانگر جنبهی زنانهی شخصیت اوست که جایگزینیست برای اعمال عاشقانه، هرچند این اعمال به شکل اصلی خود، یعنی مثل همان چیزی که در روند طبیعی روابط عاشقانهی انسانهاست، نیستند[۱۴]: دریافت یک تعادل ناپایدار در جایی که آب یادآور طغیان حس جنسی است که موگلی به آن نیاز دارد اما در عین حال باید بر آن غلبه کند. با تمام اینها، موگلی با این وضعیت کنار آمده است، اما این احساس نتیجهی بلوغ جسمیست که هیچکس از آن مستثنا نیست. او برای آخرین بار از دوستانش میپرسد: «من چه کار میتوانم بکنم؟».
۵.
در همین حین، نقشهایی که به دو حیوانی که در جنگل جایگزین والدین حقیقی موگلی شدهاند اختصاص داده شده را بر اساس مثلثبندی اودیپی بررسی کنیم. احتیاط و ترس و نگرانی که خرس بالو در مقابل عروس آیندهاش که موگلی را مسحور کرده در تضاد با تشویقهای پدرانهی ببر سیاه که تمام این مسائل را درک میکند و از آن لذت میبرد میبینیم. هنگامی که مادر به موگلی میگوید «برگرد»، پدر با جملهی «جلوتر برو» بیشتر از هر زمان مانند کسی است که بین مادر و فرزند فاصله اندازی میکند.
در نهایت بررسی موقعیت جغرافیایی صحنه خالی از لطف نیست: جنگل -مکانی مملو از غرایض، بیقانون و بی محدودیت- موگلی قدم در راه خطرناکی به سوی دهکدهی انسانها میگذارد. دهکدهای که دور تا دور آن با حصاری احاطه شده، بعلاوه اینکه در آن تمدن و بعد جنسی انسانها نیز وجود دارد: ورود به دورهی نوجوانی که اغلب با تحولاتی بسیار، «تسلیم همهی خاستگاههای برانگیختگی جنسی به نواحی تناسلی در پروسه پیدا کردن ابژه[۱۵]». گذر از این حصار یعنی همان موقعیت گریزناپذیر برای به وقوع پیوستن اعمال جنسی آدم بزرگها، با وسعت دادن به این امر به همان میزان که در جنگل وجود دارد که در آن غریزه تابع هیچ قانونی نیست. این همان ممنوعیتی است که ما را بیشتر به سوی تحلیل و بررسی اینگونه مسائل سوق میدهد و اجزای پنهان این امر را برایمان نمایان میکند و ثابت میکند که به کشاننده جنسی به صورت نهان و ناهشیار در روان حصور دارد. به گفتهی کشیش پائول: «بدون وجود قانون، گناه هیچ معنایی ندارد[۱۶]».
۶.
اینها قسمتی از فیلم ساخته شده در سال ۱۹۶۷ بود. تمام این جزئیات در نسخهی ساخته شده در سال ۲۰۱۶ حذف شده و فیلم به نحوی دیگر پایان مییابد: موگلی درحالی که دو دوست دیگرش (باگیرا و بالو) دورش هستند، با تنبلی روی شاخهای از درخت دراز کشیده است. همان صحنهای که آخرین سکانس فیلم سال ۱۹۶۷ با آن آغاز میشود. هیچ مرجع غیرمستقیمی از اثر اصلی وجود ندارد -همان مرجعی که فروید را تحتتاثیر قرار داد[۱۷]– که در آن موگلی از خود میپرسد: «پس فایدهی انسان بودن چیست»[۱۸]؟ وقتی حتی نمیتوان به زبان انسانها سخن گفت!. یا حتی وقتی «او درگیر یادگیری نحوهی لباس پوشیدن آنهاست[۱۹]»، هنگام «پیچیدن لنگ به دور خود[۲۰]» و «موقعی که تازه درمییابد پول چیست[۲۱]»!. این پایان غیر قابل انتظار چه مفهومی را میرساند؟ یعنی هیچ نیازی نیست که موگلی با دهکده انسانها بیشتر آشنا شود؟ نیازی به رشد یافتن نیست؟ هیچ نیازی نیست به اینکه او با دنیای سکسوالیته بزرگسالان آشنا شود؟ بگذار تا کودکان هیکل گنده کردهای در دنیایی بیقانون باشیم! زمانی که موگلی موفق میشود به لطف ورزیدگی جسمانیاش بر آتش پیروز شود و آنرا مهار کند، این پیروزی هرقدر هم فردی باشد اما در حقیقت از آنِ کشاننده نوزادی است. موضوعی که فروید و همچنین تعدادی بعد از او به آن پرداختند این است: «بلندپروازی بیش از اندازه و سوزان کودکی که تا قبل از این جای خود را خیس میکرده[۲۲]». به راستی که در نسخهی ۲۰۱۶ فیلم کتاب جنگل، آتش مخرب و همینطور عنصر فرونشان این آتش در هم پیچیده و با هم ترکیب شدهاند. جان فاورو شخصیت موگلی را طوری طراحی کرده که این آتش را از انسانها میگیرد تا با استفاده از آن جنگل را از چنگال ظالمانهی پلنگ حفاظت کند، آیا موگلی به عنوان یک آتشافروز پرومتیایی (در افسانهها به معنای کسی که آتش را به زور از چنگ خدایان درآورده تا آن را به انسانها بدهد)، به این دلیل میخواهد از خود انتقام بگیرد که حس میکند گناهی مرتکب شده؟ یا به دلیل این است که امیدش را از دست داده؟ آیا این عمل «یکی از رایجترین علل آتشافروزی، مانند عکسالعملهایی برای تخلیه خود[۲۳]» است؟ تداعی شدن صحنههایی از دوران کودکی او -کشته شدن پدرش توسط ببر– باعث ایجاد چنین فکری در ما میشود (ما را وادار میکند که چنین برداشتی کنیم). با اینکه فیلها آتش را خاموش کردند، آیا موگلی در تعبیری کلاینی، میل بازگشت به مرحله سادیستیکاش را میپذیرد؟ آیا این عمل نجاتدهنده به او اجازه میدهد تا «بدن خود را را بازداری کند و اجازه دهد تا کودک همهتوان به واقعیت درآید؟[۲۴]»
۷.
این نتیجهگیری ما را متقاعد میکند تا نظریهی تفسیری فروید: «نیاز به محدود کردن غریزه» را نپذیریم[۲۵]. و برعکس، در کتاب «تمدن و ملالتهای آن» از او، شاهد این موضوع هستیم که چطور تجربههای تحلیلی، روابط بین بلندپروازی، آتش و تمایلات جنسی را تصدیق میکنند. موگلی آموخت در این رقابت وحشیانه که رقیبان او حیوانات بودند، سریعتر بدود و از موانع و مشکلات عبور کند. از طرفی بعد نارسیسیستی این پایان، بطور عجیبی مشابه پرفروشترین آهنگ این تابستان[۲۶] است، قهرمان جوان در نهایت این شبه انسان بودن ناراحتکننده را میپذیرد. در نهایت، آیا در کشور کوران، آدم یک چشم پادشاه نیست؟
این مقاله با عنوان «Le Livre de la jungle 2016: un Mowgli infantile et asexué» توسط ژان-لوک وانیه نوشته شده، توسط شقایق لیاقتی ترجمه، توسط محمد مهدی محرابی توانا بازخوانی و در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۹۹ در مجله روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱]À propos de l’érotisme urétral et de La conquête du feu, Jean Laplanche, Problématiques III, La sublimation, PUF, Coll. Quadrige », ۲۰۰۸, p.189.
[۲]. کتاب جنگل، شرکت والت دیزنی،. ساختهی جان فاورو، ۱۳ آوریل ۲۰۱۶
[۳].رودیارد کیپلینگ، کتاب جنگل، ص۷۸۳، ۲۰۱۴ و رودیارد کیپلینگ، کتاب جنگل، وینتیج کلاسیک، ۲۰۱۲
[۴].آرنولد ون گرپ، آداب گذر کردن، پیکارد، چاپ اول ۱۹۰۹، ص۱۳۳
[۵].زیگموند فروید، تعبیرخواب، نشر دانشگاهی فرانسه . “مجموعه حکمتهای فیلسوفان منتشر شده توسط نشر دانشگاهی فرانسه”، ۲۰۱۳. ص۵۷۶
[۶].گی روزولاتو، ” صدا: بین بدن و زبان”، در زیباییشناسی، نشریهی فرانسوی روانکاوی، ژانویه ۱۹۷۴، نشر دانشگاهی فرانسه، ص۷۶
[۷].همان کتاب، ص۸۲
[۸].” صحبت، باعث روشن سازی میشود”: در باب اظطراب کودکانه. زیگموند فروید، ” سه رساله درباره نظریه جنسی”، آثار کامل، ۱۹۰۱-۱۹۰۶، نشر دانشگاهی فرانسه، ۲۰۰۹، ص۱۶۳.
[۹].گی روزولاتو، منبع از پیش ذکر شده.، ص۸۳.
[۱۰].همان کتاب، ص۸۰.
[۱۱].فرو رفتن در رویای دختر نوجوانی بیمیل، نشان دهندهی حس جنسی او در سن بلوغ است. ژان لوک وانیه، “. ، گذشت پدرانه، اوتیسم و جنون کودکانه، نشریه روانشناسی فرانسوی، جلد ۴۵، ۱۴/۴، سپتامبر ۲۰۱۵، ص۷۴-۸۲.
[۱۲]. ژان ریوییر، زنانگی به عنوان نقاب، مجلهی بینالمللی روانشناسی، ۱۹۲۹، ص۳۰۳-۳۱۳.
[۱۳]. خرس بالو خشمگین میگوید:” مطمئنم که دخترک از قصد این کار را کرده” ، باقیرا با خنده جواب میدهد: ” هیچ شکی نیست” .
[۱۴]. ژان لپلانش، جنسی،گسترش مسائل جنسی همانند فروید، ۲۰۰۰-۲۰۰۶، نشر دانشگاهی فرانسه، ص۲۳.
[۱۵].زیگموند فروید،” سه رساله درباره نظریه جنسی”، آثار کامل، ۱۹۰۱-۱۹۰۵، نشر دانشگاهی فرانسه، ص۱۷۳.
[۱۶].اپیتر او رومن، نقش قانون(۷-۸)، تورات، عهدنامه قدیم و جدید، ترجمه جهانی تورات، کتابخانه، نشر کتابهای جیبی، ۱۹۸۸، ص۱۶۷۳.
[۱۷].پاسخ به درخواست ویراستار هوگو هلر در رابطه با “کتابهای خوب در درست شخصیتهای زیر دید”، زیگموند فروید،دومین از لیست ده تایی، در نامهی خود احساساتش را هم بیان میکند”استحکام رابطهی بین نویسنده و اثرش”. آثار کامل، ۱۹۰۶-۱۹۰۸، نشردانشگاهی فرانسه، ۲۰۰۷، ص۳۳-۳۷.
[۱۸].رودیارد کیپلینگ، کتاب جنگل، ص۷۸۳، ۲۰۱۴، ص۸۰.
[۱۹].همان کتاب، ص۸۱.
[۲۰].همان کتاب، ص۸۱.
[۲۱].همان کتاب، ص۸۱.
[۲۲].زیگموند فروید، “شخصیت و شهرت مقعدی”، آثار کامل، ۱۹۰۶-۱۹۰۸، نشر دانشگاهی فرانسه، ۲۰۰۷، ص۱۹۴.
[۲۳]. میشل بنزش، ” آتش خیانتکار” بازی با آتش“، دفترهای آزاد برای روانشناسی، شماره ۲۲، پاییز ۲۰۱۰، ص۴۰.
[۲۴]. کنراد استین، دنیای رویا، دنیای کودکان، اوبیه، “روانشناختی”، ۲۰۱۱، ص۳۵۵.
[۲۵].زیگموند فروید، “تصاحب آتش”، آثار کامل، ۱۹۳۱-۱۹۳۶، نشر دانشگاهی فرانسه، ۲۰۱۳، ص۳۴.
[۲۶]. “جاستین بیبر، “عزیزم، باید بری و عاشق خودت باشی”.