منطق میل
منطق میل
مقدمۀ مترجم:
متنی که پیش رو دارید نخستین بخش از مجموعۀ «تجربۀ سوژگانی و منطق دیگری» اثر روملو لاندر است. لاندر که روانکاوی عضو انجمن بینالمللی روانکاوی است هدف خویش از به تقریر درآوردن این متن را «سادهتر ساختن خوانشِ لکان» میداند و این اثر را جهت معرفی آرای لکان به روانکاوان عضو این نهاد، خصوصاً روانکاوان آمریکایی میداند. به همین سبب در باب این اثر میبایست دو نکته را نظر داشت. نخست این که این اثر برای روانکاوانی تعبیه شده است که با ایدههای بدیع لکانی در فضای روانکاوی آشنا نیستند و دوم این که این اثر هرگز مرجع بسندهای برای روانکاوانی که مشتاق به آشنایی بیشتر با آثار لکاناند نیست. در باب خود متن نیز باید دانست که با وجود این که اثر دست به سادهسازی ایدههای لکان زده اما باز هم این ایدهها پیچیده و دیریاب هستند و علت آن را میبایست در خود انسان جستجو کرد. تجربۀ انسانی به عنوان موجودی که در زبان و فرهنگ زاده میشود تجربهای است پیچیده و از این رو هر تئوری که بخواهد در این باب «عمل» کند میبایست این پیچیدگیهای ظریف آدمی را در نظر بگیرد. پس اگر بخشی از متن را متوجه نشدید نگران نشوید، این تجربۀ هر دانشآموزی در این حوزه است و باید دانست فهمیدن تنها از راه کنش معوق امکانپذیر است. همچنین در هر فصل ممکن است با اصطلاحاتی رو به رو شوید که آنها را در ادامۀ مجموعه خواهید خواند و این امر به درک بهتر شما کمک خواهد کرد. اگر در باب ترجمه و مشکلات احتمالی آن نظری داشتید حتماً با ما در میان بگذارید. |
هستی میل دیگری
برای لکان که همواره تأکید داشت فرویدی است، میل سوژه، میل داشتن به میل دیگری است[۱]. تئوری لکانی به شکل گستردهای بر اساس مفهوم میل پایهریزی شده است. لکان میان مفاهیم میل، نیاز و تقاضا (desire, need, and demand) تمایز نهاد و اینگونه توانست راهی برای خروج مفهوم میل از حوزۀ زیستی فراهم کند. در این معنا، میل حاصلِ کمبود و نشاندهندۀ دال در «موجود سخنگو» است.
مفهوم میل در فروید
در سال ۱۸۹۵ فروید[۲] «غفلت بیماران هیستریک از میل جنسی» را به مثابه علت این سمپتومها در نظر گرفت. فروید در تئوری خود همواره مفهوم میل (جنسی اما نه ضرورتاً تناسلی) را در نظر میگرفت. با وجود این که فروید تئوری خاصی در باب میل ایجاد نکرد اما این مفهوم همواره در کار وی وجود دارد. وی از زمان ارائۀ نخستین توپوگرافی خویش از مفهوم میل استفاده کرد. پس از آن بود که ارتباط میان رانهها و بازنمایی آنان مطرح شد. فروید بر این ایده است که میل در همان ابتدای شکلگیری دستگاه روانی و پس از وقوع نخستین تجارب رضایت[۳] شکل میگیرد. میل همواره در ارتباط با بازنماییهای (ردیادهای حافظه) تجارب رضایتِ پیشین پدید میآید.
تجربۀ رضایت
در نظر فروید تجربۀ رضایت در شکلگیری میل ضروری است[۴]. او معتقد بود مؤلفهای اساسی در تجربۀ رضایت پدیدآیی ادراکی خاص از تصویری در یاد مانده است که همچنان با ردیادهای حافظۀ مربوط به تحریکِ ایجاد شده توسط نیاز، مرتبط است. در نتیجۀ این پیوند، بار بعدی که این نیاز بر اثر تکانهای روانی ایجاد شود به دنبال آن خواهد بود که بر تصویرِ در یاد مانده در حافظه نیروگذاری مجدد کرده و دوباره آن ادراک را (تجربۀ رضایت) مال خود کند، و این امر به معنای برقراری تجربۀ پیشینِ رضایت است. تکانهای از این دست همان چیزی است که آرزو (wish) نام مینهیم و پدیدار شدنِ مجددِ آن ادراک به معنای تحقق آرزو است. فروید در همان متن (تفسیر رویاها) میگوید که رویا عمل روانی کاملی را اجرا میکند و نیروی محرکۀ آن همواره میل به ارضاء شدن است.
بازیابی مجدد
میتوانیم همچون فروید بگوییم که میل، میل به تجربۀ مجددِ رضایت یا تجربهای است که در مجاورت و تجربۀ زیستن با ابژۀ رضایتبخش رخ میدهد، ابژهای که هدف میل نامیده میشود[۵]. اما اینجا باید توجه داشت که فروید میگوید ماهیتِ میل، در ناآگاه بودن آن است. افزون بر این، میل مرتبط با بازنماییها و بنابراین متعلق به جهان فانتاسم است[۶]. از طریق این استدلال است که میتوان تئوری فروید در باب «رضایت موهوم از میل» را حفظ کرد. پس دیدیم که فروید چگونه ماهیت میل و نیاز را از یکدیگر مجزا ساخت.
میل به میل دیگری
همانطور که در ابتدای متن مطرح ساختم لکان اظهار کرده که میل سوژه همواره میل به میل دیگری است. سوژه میخواهد توسط دیگری خواسته شود و اینگونه تمایل به دوست داشته شدن و شناخته شدن را تجربه کند. اینجا لکان به میانجی کوژو، پیرو هگل است که میگوید «میل فقط به انسانی است که میل بورزد، نه به بدن، بلکه به میل دیگری…» و این امر یعنی میل بدین معنا است که فرد بخواد دلخواهِ دیگری یا مورد میل دیگری بوده و برای او در قامت انسانی خود شناخته شود.[۷]
برپایی میلِ آدمی
لکان همچون فروید معتقد است میل آدمی میبایست برپا شود (و از پیش موجود نیست) و این امر بدان معنا است که میل برای سوژه در ابتدای حیات و به نوعی تحت تأثیر تجربۀ رضایت اولیه، اما تنها پس از از دست دادنِ ابژۀ نخستینِ رضایت پدیدار میشود. کمبودِ ابژه باعث بروز میل میگردد. تجربۀ سوژه با ابژۀ از دست رفته، از خود ردی (بازنمایی) در حافظه به جای میگذارد. هنگامی که این میل به بازنمایی بپیوندد، رانهها نیز از راه خواهند رسید. بدین ترتیب لکان حداقل سه مورد از صفات میل را بیان میکند.[۸]
برخی مشخصههای میل
میل ناآگاه و صامت است
انسان قادر نیست میل را به شکلی تام و تمام بشناسد. میل سخن نمیگوید. لکان در «راستارش و اصول توانمندی آن»[۹] میگوید که زبان و میل از اساس با هم ناسازگارند. با وجود این، در نخستین سمینار باز خود (سمینار۱، ۱۹۵۴) مطرح ساخته که هدف درمان تحلیلی این است که به تحلیلشونده اجازه دهد تا حقیقتِ میلش را بازشناسد. این امر بدان معنا است که چنین بازشناسی از طریق زبان امکانپذیر است. لکان در همان متن مدعی شده «میل تنها زمانی که در حضور دیگری صورتبندی گشته و نام بگیرد، هر چه هم که باشد به معنای کامل کلمه بازشناسی خواهد شد.» در سمینار دوم نیز بیان میکند که آنچه اهمیت دارد آموزش «نامگذاری، بیان کردن و به وجود آوردن این میل به سوژه است.» لکان اینجا به امکان «به وجود آوردن میل از طریق بیان زبانیاش اشاره کرده است. با این حال میلِ ناآگاه صامت است و در برابر بیان مقاومت میکند.
میل ناآگاه جنسی است
میل در اثر کمبودِ ابژۀ از دست رفته {ابژۀ a، که در بخش نهم خواهید خواند} پدید میآید. رانه که ماهیتی جنسی دارد به بازنمایی {دالِ ابژۀ از دست رفته} میپیوندد و به میل بدل میشود. بدین سبب که رانه ماهیتی جنسی دارد با مشارکتش در تشکیل میل بدان ماهیتی جنسی میبخشد. با این حال میل، رانه نیست، چرا که رانه جزئی است و ارضاء شدنی؛ حال آن که میل هرگز ارضاءشدنی نخواهد بود چرا که همواره میل به چیزی دیگر است.
ارضاء میل ناشدنی است
اگرچه میل صامت و بر زبان نیامدنی است، اما همواره میل به چیزی دیگر است. میل ناآگاه که همواره برای ارضاء فشار میآورد هرگز ابژۀ از دست رفتۀ خویش را نخواهد یافت. ابژهای که سوژه مییابد چیزی بیش از سیمایی مشابه با ابژۀ گم شدهاش نیست.
نیاز، تقاضا و میل
نیاز به حوزۀ زیستی اشاره دارد. مثل یک نیاز بدنی که ارضاء شدنی است، گرچه به شکلی موقت. مثلاً تشنگی، گرسنگی و خواب. انسان در حالتی درمانده زاده میشود که قادر نیست نیازهای خود را برآورده کند و به همین سبب برای بقا به نیازمند دیگری است. نوزاد برای کمک گرفتن از این دیگری جیغ میزند. هنگامی که دیگری به این فریاد معنا دهد این فریاد به یک ندا بدل میشود- یا به عبارتی دیگر به یک دال بدل میشود. بدین ترتیب جیغ کشیدن به یک ندا بدل شده و آن ندا تقاضایی را ارائه خواهد داد. پس از این است که حضور دیگری اهمیتی بسزا مییابد. دیگری بر اثر این دال به دیگری ناآگاه بدل میشود و نه تنها انتظار میرود نیازهای زیستی را برآورده کند که میبایست آرزوی عشق را نیز برطرف سازد. چنین آرزویی ناممکن است چرا که ما دربارۀ ابژۀ از دست رفته حرف میزنیم. زین پس نیاز و میل از طریق تقاضایی که به وسیلۀ دالها بیان میشوند جایگاه خود در این جهان را مییابند.
لکان بیان داشته که میل عدمتاً صامت است و تنها با گذر از گردنۀ دالها برای سوژه شناخته میشود. او جای دیگری ادعا کرده است که «میل نه درخواست رضایت است و نه تقاضای عشق؛ بلکه امر متفاوتی است که از تفریق اولی از دومی حاصل میشود.» تقاضا چیزی جز آن چه در زنجیرۀ دالها بیان میگردد نیست. بنابراین تقاضایی که از میل ناشی میشود همسان با خودِ میل نیست، زیرا از آنجایی که در زنجیرۀ دالها بیان میشود؛ میل به چیزی دیگر است. از این رو میل هرگز برآورده نمیشود.
لکان اظهار داشته که «میل در مرزی شکل میگیرد که تقاضا از نیاز جدا میشود.» این امر بدان معنا است که میل کاملاً انسانی {غیر زیستی} است.
ابژۀ a به مثابه ابژۀ علت میل
میل ناشی از کمبودی است که در اثر از دست رفتن ابژه (a) پدید میآید. به همین دلیل است که ابژه (a) هدف میل است، و همواره به دنبال او میگردیم اما آن را نمییابیم. این رضایت تنها در قصهها، در تجربۀ «ساحت شورمندی» عشق و نفرت وجود دارد؛ این (دستیابی به ابژه (a) ) وهمی است که سوژه بدان دچار شده و ابژه (a) را در کشتزارِ دیگری مییابد. این ایده واجد منطقی خویش محافظتکننده است- منطقی که به استدلالهای دیگر اشاره ندارد. با این حال لکان در سالهای بعد نیز بر این ادعا که ابژه (a) «ابژه/علتِ میل» است تأکید داشت. اینجا باید توجه داشته باشیم که هدف و ابژه/علتِ میل، یکی نیستند.[۱۰]
دیالکتیکِ کمبود
لکان در سمینار یازدهم بیان کرده است هنگامی که ارتباطی عِلّی میان دو پدیده برقرار میشود شناسایی یک پیوند میانجی غیرممکن گشته و باعث ایجاد شکاف میشود. بنابراین ممکن است ابژۀ (a) منشاء میل باشد. ابژۀ (a) در پیشگاه سوژه (به میل او احضار نمیشود) پدیدار نمیشود بلکه در پسِ این میل قرار گرفته و باعث آن میشود. ابژۀ (a) از دست رفته است که سوژه را مییابد. سوژه قادر نیست با پیشدستی کردن ابژۀ (a) بیابد که برایش مناسبتر است؛ ابژۀ (a) بر سوژه تحمیل میشود. واضح است که میل سوژه تنها میتواند میل دیگری باشد. این دیگری است که باقیماندهای را در برپایی سوژه به جا گذاشته یا قالب میزند. آن باقیمانده ابژۀ کوچک a است. سردرگمی که اینجا رخ میدهد بدین سبب است که سوژه چارهای جز جستجوی ابژۀ از دست رفتۀ خویش ندارد و همواره پیش از خودش به دنبال او است. بدین ترتیب ابژۀ (a) علت میل است که به شکلی ساختگی در پیشگاه ما وجود دارد، اما از پس ما به عنوان علت میل نیز ظاهر میشود.
این مقاله با عنوان «The Logic of Desire» در کتاب SUBJECTIVE EXPERIENCE AND THE LOGIC OF THE OTHER منتشر شده و توسط خشایار داودیفر ترجمه و در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۲ در بخش آموزش وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] این گزاره را میتوان در چند متن یافت. برای مثال در سمینار ۱۱، یا در مکتوبات، مقالۀ براندازی سوژه و دیالکتیک میل در ضمیر ناآگاه فرویدی
[۲] فروید، پژوهشهای در باب هیستری
[۳] satisfaction
[۴] فروید، تعبیر رویاها
[۵] به تفسیر رویاها و پژوهشهایی در باب هیستری رجوع کنید.
[۶] در بخش سیزدهم به فانتاسم پرداخته خواهد شد.
[۷] کوژو، مقدماتی بر خوانش هگل
[۸] به مقالۀ براندازی سوژه رجوع کنید.
[۹] The Direction of the Treatment and the Principle of its Power
با همین نام و توسط دکتر معصومه حنیفه زاده، نشرآها ترجمه شده است.
[۱۰] لکان، سمینار یازدهم
- 1.منطق میل