چرا به انتخاب پارتنرهای بد ادامه میدهیم؟
چرا به انتخاب پارتنرهای بد ادامه میدهیم؟
به نظر میرسد که بعضی از افراد همیشه در عشق بدشانسی میآورند. آنها علیرغم نیات خوب و رفتارهای صادقانهشان مدام گیر پارتنرهایی میافتند که درنهایت هیچ کدام وصلهتنشان نیستند. یا پارتنرشان با شخص دیگری مخفیانه ازدواج میکند، یا پس از یک دورهی ابتدایی عشق پرحرارت، هرگز به آنها زنگ نمیزند و یا مشخص میشود که پارتنرشان الکلی و پرخاشگر است. شاید فقط بتوانیم برای چنین بدشانسی بزرگی، همدردی خود را ابراز کنیم.
با این حال اگر مشکل را از نزدیکتر بررسی کنیم خواهیم فهمید که بدشانسی توضیح دهندهی تمام ماجرا نیست و درواقع یک فرایند گزینشی دقیق در کار است. عاشق نگونبخت به طور اتفاقی به مجموعهای از پارتنرهای ناامیدکننده و آزاردهنده برخورد نکرده است، بلکه به شکلی فعال به دنبال آنها بوده و آنها را به درون زندگیاش دعوت کرده است، علیرغم اینکه در همان حین مطمئن بوده فردی مهربانتر از این پارتنر وجود ندارد. این عاشقان دلخسته هنوز هم سزاوار همدردی زیادی هستند اما نه برای مشکلی که در ظاهر از آن شکایت دارند
منطقی است تصور کنیم آنچه که ما از عشق و عاشقی میخواهیم طبیعتا کسی است که با احترام و مهربانی با ما رفتار کند و یا وفادار و خوشفکر باشد. اما هرچقدر هم که این موارد در تئوری مطلوب به نظر میرسند، در واقعیت ممکن است برای برخی از ما موجب اضطراب و گاهی احساس انزجار شود.
اگر کسی در تختخواب برای ما صبحانه آماده کند، ما را با نام کوچک صدا کند، به ما بگوید که چقدر دلش برایمان تنگ شده، وقتی به یک سفر طولانی میرویم برایمان اشک بریزد و به ما یک خرس عروسکی هدیه دهد، خیلی برایمان جذاب و دلنشین است و حقیقتا چیزی بهتر از این وجود ندارد، مگر اینکه ما به نحوی دربارهی ارزش خود تردید داشته باشیم.
برای کسانی که از خودشان نفرت دارند، توجهات اینچنینی، احتمالا موجب ناراحتی و اضطراب میشود: چرا معشوقم بهتر از آن چیزی که خودم دربارهی خودم فکر میکنم دربارهی من فکر میکند؟ چرا حتی وقتی خودم هم از واکنش خودم خوشم نمیآید، او آنقدر به من احترام میگذارد؟ چگونه در چشم او این قدر قوی هستم درحالیکه از نظر خودم این قدر حقیرم؟ چرا من را زیبا، مهربان، باهوش و باملاحظه خطاب میکند در حالیکه احساس میکنم هیچ کدام از اینها نیستم؟ در نهایت توجهات آنها با واکنشهای تحقیرآمیزی از سوی ما روبرو میشود که در واقع لایق افراد چاپلوس و دروغگو میدانیم! ما از دریافت عشق و محبت آنها عاجزیم چرا که در اعماق وجودمان میدانیم لیاقتش را نداریم.
به منظور فرار از این حس انزجار است که ممکن است به آغوش افرادی پناه ببریم که مطمئنیم میتوانند به شکل رضایتبخشی به ما ظلم کنند! وقتی ما را میبینند خوشحال نمیشوند، علاقهای ندارند که از کودکیمان یا اتفاقی که امروز برایمان افتاده بشنوند. تمایلی به خوابیدن کنار ما نشان نمیدهند. با دیگران لاس میزنند، و به ما ضمانتی نمیدهند که حتی این رابطه تا فردا دوام بیاورد. وحشتناک به نظر میرسد و حقیقتا وحشتناک است، اما کمتر از زمانی که غرق در محبتی هستیم که هرگز با پوست و گوشت خود احساسش نکردهایم. گویی که این حس حقارت آشکار شده کاملا با ارزیابی ما از خودمان منطبق است.
هرچند که ممکن است ادعا کنیم همیشه پارتنرهای بالقوه رمانتیکی وجود دارند که آمادهاند تا با ما به شیوهای مطلوب رفتار کنند، اما ما به شکلی کاملا ناهوشیار، در کنار گذاشتن آنها در اولین فرصت متخصص هستیم و آنها را با عباراتی مانند “خستهکننده” یا “غیر الهامبخش” طرد میکنیم. البته منظورمان این است که تمایل نداریم بفهمیم به آن بدیای هم که فکر میکردیم نیستیم و بعید به نظر میرسد که آنها ما را به همان شیوهای که برای رنج بردن نیاز داریم رنج بدهند چرا که اینگونه احساس میکنیم آن نوع خاص از توجهی را که مناسب ماست دریافت میکنیم! در حقیقت این افرادِ خوشقلب معمولا از احمق و خسته کننده بودن بسیار فاصله دارند. آنها هوشمندانه چیزی را در مورد ما تشخیص دادهاند که خودمان هنوز به آن واقف نشدهایم: اینکه ما وحشتناک نیستیم و در زیر دفاعهایمان؛ همچنان مهربان، دلنشین و ارزشمندیم. این شاهدان، ما را میترسانند چرا که با مهربانیشان یک باور بنیادین در روانمان را به لرزه میاندازند، این باور که ما مستحق تنبیهیم.
ما زمانی یاد خواهیم گرفت خاطرخواههای بسیاری که با اشتیاق منتظرمان هستند را ببینیم و خودمان را آماده کنیم تا به آنها اجازه دهیم بر عواطفمان تاثیر بگذارند؛ که توانسته باشیم بپذیریم با وجود تمام عیبهای بیشمار -و در عین حال کاملا عادیمان- شایستهی این نیستیم که تا پایان عمر با ما بدرفتاری شود.
این مقاله با عنوان «Why We Keep Choosing Bad Partners» در سایت مدرسه زندگی منتشر شده و توسط فاطمه امیری ترجمه و در تاریخ ۲۰ دی ۱۴۰۰ در بخش مجله وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
خوانش این نوشتار من رو یاد بیتی از خیام انداخت که میفرماید (( شیخی به زن فاحشه گفتا مستی ، هر لحظه به بند دیگری بنشستی ، زن گفت هرآنچه گویی هستم ، تو خود آنچه مینمویی هستی ؟ )) این در ذهنم تداعی میشه که آیا پارتنرمون در معنای کلمه بد خطاب میگیره یا ما؟
ممنون از تیم تداعی