خطاهای شناختی از منظر روانکاوی
پرسش: مفهوم خطاهای شناختی که در روانشناسی رفتارگرایی استفاده میشود زمانی که فرد با آگاهی کاری را انجام میدهم و به اعتقاد آنها مغز دچار یک سری خطا میشود که دستهبندی طولانی هم برای آن در نظر گرفتند و غیر از روانشناسی وارد حوزههای دیگر مثل اقتصاد هم شده است. از منطر روانکاوی چطور میشود به آن نگاه کرد؟ |
چطور میشود به خطاهای شناختی از منظر روانکاوی نگاه کرد؟
فروید معتقد بود که ذهن انسان از دو سیستم آگاه و ناآگاه تشکیل شده است. او معتقد بود که این سیستمها در حالتهای مختلف («فرایند اولیه» و «فرایند ثانویه») عمل میکنند: که فرآیند اولیه تداعیوار و فرآیند ثانویه منطقی است. در واقع طی رؤیابینی، ارتباط با منطق و زندگی روزمره قطع است (فرآیند ثانویه) و توجه سوژه کاملاً معطوف به زیست درونی است (فرآیند اولیه). فروید همچنین بر این باور بود که محتویات ناآگاه برای ذهن آگاه غیرقابل دسترس است و سیستم ناآگاه منبع انگیزه و کشمکشهای ذهنی است.
اکثر نظریهپردازان معاصر فرآیند دوگانه ذهن با این نظریات موافق هستند. اما تفاوتهای بزرگی بین سیستم ۱ ناآگاه فروید و آنها (یعنی سیستمی که از فرآیندهای سریع، خودکار و غیرآگاهانه پشتیبانی میکند) وجود دارد.
ناآگاه فرویدی را عمدتاً تکانهها یا خاطرات واپسرانده تشکیل میدهد. ناآگاه فرویدی یک سیستم استدلالی نیست و تنها به دنبال به حداکثر رساندن لذت و به حداقل رساندن نالذتی است و فقط به طور غیرمستقیم، از طریق رؤیاها، سمپتومهای روانرنجوری و فعالیتهای نمادین میتواند بر عمل و تفکر آگاهانه تأثیر بگذارد.
در مقابل، سیستم ۱ (ناخودآگاه شناختی) پایگاه دانش و ساختارمندی هدف خود را دارد که محصول سرکوب نیست. بلکه مجموعهای از مکانیسمهای استنتاجی است که برای کنترل رفتار روزمره بهکار میرود و میتواند به طور مستقیم بر عمل و اندیشه آگاهانه تأثیر بگذارد. به همین جهت از نظر آنها در سوگیریهای شناختی به جای اتکا بر شواهد، تصمیات به طور قابل توجهی بر عوامل شناختی متکی هستند که بار شناختی تصمیمگیری را کاهش دهند. به بیانی دیگر، سوگیری شناختی الگویی از انحراف در قضاوت است که در شرایط خاص رخ میدهد و منجر به قضاوت نادرست، تفسیر غیر منطقی و یا غیرعقلاتی میشود.
شاید خوب باشد که مثالی برای شفافتر شدن موضوع بزنم. در اقتصاد رفتاری مفهومی به نام رفتار رمهای وجود دارد که بیانگر تبعیت بدون تفکر و برنامهریزی از گروه است. فرض اساسی آن است که غالباً افراد تمایل دارند که از جمع پیروی کنند تا شاید خطای کمتری دچار شوند و سود بیشتری بهدست آورند اما همین موضوع سالها قبل در روانکاوی مطرح شده بود و راهحل آن هم ارائه شد. در روانکاوی با توجه به مراحل تحول روانی و شکلگیری ایگو میدانیم که اساساً دستگاه روان به علت ضعف خود تمایل دارد که در تقلید و همانندسازی هضم شود و ادعا میشود که هرچقدر ایگو ضعیفتر و ترسوتر باشد، سعی در همانندسازی با دیگری شدت بیشتری میگیرد. در نهایت باید به این مطلب اشاره کنم که در روانکاوی فرآیند اولیه را تفکری ایدهآلگرا میدانیم که این ویژگی مختص به اید(Id) است اما فرآیند ثانویه را محیط به فرد داده است. بنابراین بر این باوریم که در واقع باید تفکر ثانویه مورد تحلیل قرار گیرد تا تغییری در انتخابها و تصمیمات سوژه انسانی حاصل شود.
این مقاله با عنوان «چطور میشود به خطاهای شناختی از منظر روانکاوی نگاه کرد؟»، توسط محمدرضا امین داور در پاسخ به پرسش مطرحشده در بخش چشمانداز روانکاوانه به رشتهی تحریر درآمده است. این پرسش و پاسخ بخشی از پروژهی پاسخ به پرسشهای روانشناختی، جامعهشناختی، ادبی و هنری با چشماندازی اختصاصاً روانکاوانه است. |
چشمانداز روانکاوانه، پاسخیست به برخی پرسشهای روانشناختی، جامعهشناختی، ادبی و هنری که شما میپرسید. ما تلاش داریم تا پرسشهایی را که شما مطرح میکنید، با دیدگاهی اختصاصاً روانکاوانه پاسخ دهیم. این بخش، تعاملیست بین شما و متخصصان و محققان روانکاوی. برای اطلاع بیشتر و درج پرسش، اینجا را ببینید. |