skip to Main Content
روابط عاشقانه‌ی زوج دگرجنس‌گرا

روابط عاشقانه‌ی زوج دگرجنس‌گرا

روابط عاشقانه‌ی زوج دگرجنس‌گرا

روابط عاشقانه‌ی زوج دگرجنس‌گرا

عنوان اصلی: Love Relations of the Heterosexual Couple
نویسنده: اُتو کرنبرگ
انتشار در: نشریه‌ی بین‌المللی روانکاوی
تعداد کلمات: 5000 کلمه
تخمین زمان مطالعه: 28 دقیقه
ترجمه: آلاله آطاهریان

روابط عاشقانه‌ی زوج دگرجنس‌گرا

در این نوشته، تمایل دارم به بیان روان‌کاوانه‌ای از عشق جنسی –یعنی رابطه‌ی عاشقانه زوجین- بپردازم. شماری از محققان، متخصصان بالینی و نظریه‌پردازان در کشورهای مختلف بر روی آنچه زوجین را کنار هم نگه داشته و از هم جدا می‌کند کارهایی انجام داده‌اند و فهم من متأثر از مطالعه‌ی اختلال‌های شخصیت و نیز کارم طی سال‌های اخیر در درمان تعارض‌های مهم زوجین و نیز متون روانکاوی است.

این موضوع به قدری وسیع است که باید تنها بر یک جنبه‌ی آن تمرکز کنم. من در مورد پویایی‌ها روابط عاشقانه زوجین دگرجنس‌گرا صحبت خواهم کرد. تلاش می‌کنم از طریق توصیف نحوه استفاده ملموس آن در حل مسائل زوجین تاکید کنم. با این امید که نظریه‌ای کلی از این توصیف آشکار شود. این یک آزمایش است و امیدارم که به خوبی پیش برود.

من از سناریو نشستنم در سالن انتظار فرودگاه استفاده خواهم کرد. دقیقاً نیم ساعت وقت دارم. همانطور که آنجا نشسته بودم با زوج جوانی آشنا شدم. آنها حول و حوش سی سالگی به نظر می‌رسیدند -که از نظر من جوان بودند- و ظاهراً افرادی مهربان، حرفه‌ای و با تحصیلات بالا بودند که در حیطه سلامت روان تخصص نداشتند (البته صحبت با افراد معمولی مایه آرامش است). آنها از من پرسیدند که کار من چیست و من به آنها گفتم که روان‌پزشک هستم. گفتند که «اوه، آیا دارید ما را تحلیل می‌کنید؟» و من به آنها اطمینان دادم که خارج از اتاق کارم این کار را انجام نمی‌دهم. از من پرسیدند که در چه زمینه‌ای کار می‌کنم و من به آنها گفتم در مورد فهم آن چیزی که بین زوجین می‌گذرد کار می‌کنم. آنها گفتند: «ما زوج هستیم و برای ازدواج‌مان برنامه‌ریزی می‌کنیم. ممکن است چیزی کمک‌کننده به ما بگویید؟».

پاسخ دادم: «من نمی‌توانم مطلبی کمک‌کننده به شما بگویم چرا که شما را نمی‌شناسم. هر زوجی مشکلات متفاوتی دارد، همانطور که شما هم ممکن است داشته باشید. شما زوج بسیار خوشحالی به نظر می‌رسید».

آنها پاسخ دادند: «ما همدیگر را دوست داریم. قصد ازدواج داریم اما از این هم آگاه هستیم که ازدواج ظاهراً در حال از بین رفتن است. بر اساس یک مطالعه تنها ۱۷ درصد زوج‌های عاشق سرانجام به رابطه‌ای پایدار می‌رسند. ما چشم‌مان از ۵۰ درصد میزان طلاق در ایالات متحده و همینطور ۸۰ درصد کسانی که طلاق می‌گیرند و در ازدواج مجددشان نیز جدا می‌شوند حسابی ترسیده است. به این ترتیب، ازدواج کردن کار پرمخاطره‌ای به نظر می‌رسد. ضمن اینکه هر روز شاهد ازدواج‌های کمتری هستیم. ما افرادی را می‌شناسیم که بدون ازدواج کردن با هم زندگی می‌کنند. آنها بچه‌های کمتری هم دارند. جمعیت خصوصاً در اروپای غربی رو به نزول است».

به آنها گفتم که تحت تاثیر مطالبی قرار گرفتم که بدون داشتن تخصص در این حوزه می‌دانند. در پاسخ گفتند : «ما گفته‌های زیادی در مورد «ساخت‌شکنی» عشق شنیده‌ایم. به این معنا که بخش‌هایی از ارتباط که سابقاً به شکلی سنتی کنار هم قرار می‌گرفتند در حال جدا شدن هستند. مثلاً یک زوج دگرجنس‌گرای عاشق با رابطه جنسی کاملاً رضایت‌بخش که در عین حال فرزندانی دارند که به آنها عشق می‌ورزند، یعنی جنبه‌هایی از عشق، میل جنسی و تولید مثل ]کنار هم قرار می‌گیرند[. عشق ایده‌آلی که طلاق آن را از بین می‌برد، تنهایی افراد، ایدئولوژی «نزاع» بین دو جنس، زیر سوال بردن دگرجنس‌گرایی به عنوان یک سبک در میان بسیاری دیگر، این موارد به خوبی گویای عشق رمانتیک سنتی نیستند.

آنها ادامه دادند: «در مورد میل و جذابیت جنسی، لوازم و شیمی طرفین ظاهراً جای لذت جنسی را گرفته‌اند. ما ابزارهای مردانه تحریکی، لرزاننده‌ها و عروسک‌های جنسی داریم تا از پیچیدگی عادت در آمیزش جنسی اجتناب کنیم و با حضور اینترنت در بحث مسائل جنسی دردسرهای رابطه فردی را هم نداریم. آیا میل جنسی در خطر است؟ وقتی صحبت از تولیدمثل هم به میان می‌آید، اول از همه ما از ابزارهای محافظتی خودمان برخوردار هستیم، فروش تخمک و اسپرم‌ها را داریم، رحم اجاره‌ای داریم که موجب می‌شود بین ارتباط ژنتیکی و ارتباط هیجانی، بین فرزند و والدین به شکل مرسوم آن جدایی به وجود ‌آید. بنابراین این امر تا اندازه‌ای نگران‌کننده است. آیا این پایان ازدواج است؟ دکتر شما چه فکر می‌کنید؟».

من گفتم: «ما تنها سی دقیقه وقت داریم. شما بیشتر از اینکه از من بپرسید مطالبی را به من گفتید! با وجود این من احترام زیادی برای گفته‌های شما قائل هستم. اجازه دهید اول از همه بگویم که نمی‌دانم آیا ما شاهد تغییری دائمی خواهیم بود یا خیر. هر آنچه که شما گفتید قطعاً درست است اما نمی‌دانیم که آیا این امر همیشگی است یا یکی از تغییرات مکرری‌ست که به شکلی تاریخی و به دلیل فشارهای فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و اقتصادی اتفاق افتاده است. این فشارها می‌توانند به نوسان بین دوره‌هایی از ازدواج سنتی، قوانین اخلاقی سخت‌گیرانه، نگرش‌های ایدئولوژیکی خشکه مقدس و همینطور دوره‌های سرخوردگی از تمامی آنها و آزادی‌خواهی بیانجامد. البته این موضوع برحسب طبقه اجتماعی تفاوت دارد و ما پژوهشی هم در این مورد داریم. بنابراین اظهار نظر در این مورد دشوار است. چرا که تغییرات مکرری در این زمینه وجود دارند.

اضافه کردم: «البته باور دارم که فشارها یا گرایش‌های زیستی و روان‌شناختی در جهت مخالف هستند که به دوام زوج‌های عاشق میدان می‌دهند. اما به نظر می‌رسد که از آنچه امروزه رایج است فاصله زیادی دارند.

در حال حاضر نمی‌توانم بگویم که چه چیزی پیش روی شما خواهد بود، اما کاری که در زمان باقی‌مانده انجام می‌دهم این است که به شما تعدادی از علائمی را که به خوبی در رابطه شما پیش خواهد رفت، مشکلات احتمالی و نحوه برطرف کردن آنها بگویم. ممکن است که هیچ‌کدام از این مشکلات را نداشته باشید، اما اگر از من درخواست درمان پیشگیرانه دارید می‌توانید آن را داشته باشید. آماده‌اید؟ بسیار خب.

«در وهله اول مدام متوجه زندگی جنسی‌تان باشید. روابط جنسی که برای هر دو طرف ارضاکننده و پرشور باشد مؤلفه اصلی رابطه طولانی‌مدت زوجین است. حتی اگر شما در حال حاضر هم رابطه خوبی داشته باشید، ممکن است بعد از ازدواج ناگهان به دلایل روان‌شناختی این ارتباط آنقدرها هم خوب پیش نرود. به این علت که ما همگی احساس گناه زیادی نسبت به رابطه جنسی رضایت‌بخش را در دل پنهان می‌کنیم که به طور ناهشیاری بازتولید رابطه‌ی والدین است. بسیاری از زوج‌ها تا زمانی که ازدواج نکردند زندگی جنسی رضایت‌بخشی دارند. روزی که ازدواج می‌کنند مشکلی پیش می‌آید. آنها به لحاظ جنسی بعد از دعواهای شدیدشان رابطه بهتری دارند، چرا که هزینه آن رابطه را پرداخت کردند و رابطه جنسی دوباره بلامانع می‌شود».

«سعی کنید که آزادی خود را حفظ کنید، آزادی از عادت‌ها ]رسوم[. لذت جنسی خودتان را پیدا کنید. عجیب و غریب‌ترین چیزی که به آن علاقه‌مند هستید را انجام بدهید و سعی کنید چیزی که شما را برانگیخته می‌کند و احتمالاً آن را نمی‌شناسید را بیابید. آزادی درونی‌تان در حیطه جنسی به رابطه شما کمک خواهد کرد. اما اگر شما به چنین چیزی نرسید، کمک وجود دارد. امروز ما می‌دانیم که چطور بازداری‌های جنسی شدید را تشخیص بدهیم و حل کنیم. اصولاً دو نوع بازداری وجود دارد.

«شدیدترین نوع آن بازداری اولیه شور و تحریک جنسی به دلیل تجربه پرخاشگرانه بیش از حد ماه‌ها و سال‌های اولیه زندگی است. امروزه می‌دانیم که میل جنسی، یعنی اشتیاق جنسی، به لحاظ زیستی به مدارها و ساختارهای مشخصی در مغز وابسته است. وارد جزییات نمی‌شوم و فقط اشاره می‌کنم که انتقال‌دهنده‌های عصبی، نوروپپتیدها و برخی نواحی سیستم لیمبیک برانگیختگی جنسی را از طریق هیپوتالاموس فعال می‌کنند و سلول‌ها و اندام‌های به این تغییرات مغزی پاسخ می‌دهند (طفلک فروید که چیزی در این مورد نمی‌دانست و به این خاطر که نوروبیولوژی در آن زمان به این سطح نرسیده بود فکر می‌کرد که لیبیدو ریشه در نواحی بدن دارد). بنابراین عاطفه‌ی جنسی نیاز به راه‌اندازی جنسی ناهشیار توسط مادر دارد. این راه‌اندازی به شکل پیام‌های رمزی است که شور جنسی را به کلی دگرگون می‌کند. این عاطفه همچنین نیازمند جابجایی جنسی دارد که به دنبال اُبژه جنسی می‌گردد. تا به امروز ما نمی‌دانیم که دقیقاً چه چیزی تعیین می‌کند که این اُبژه هم‌جنس باشد یا دگرجنس، با وجود اینکه «نزاع‌های فرهنگی» درباره این موضوع وجود دارد. پژوهش‌های اثرگذار بسیار کمی تا به حال در این زمینه انجام شده است.

به این زوج گفتم: «به هر حال، آنچه که به شما می‌گویم این است که شدیدترین مشکل جنسی بازداری اولیه است، اگرچه در مورد شما به نظر نمی‌رسد که چنین باشد. بازداری اولیه همراه با اختلالات شخصیتی شدیدی است که ما به آنها می‌پردازیم و شما شبیه چنین افرادی به نظر نمی‌رسید (ممکن است که اشتباه کنم -این جلسه مشاوره نیست). اما آغازگر مهم مشکلات، بازداری ثانویه‌ای است که به‌واسطه احساس گناه ناهشیار ایجاد می‌شود. این احساس گناه از افراط در بازداری کودکی -واقعی یا خیالی- ناشی شده که رابطه جنسی را به والدین اختصاص می‌دهد و ناهشیارانه تمام رفتارهای جنسی را ممنوع می‌کند. بازداری ثانویه می‌تواند از طریق روان‌درمانی درمان شود و در برخی موارد سکس تراپی می‌تواند مکمل روان‌درمانی باشد. بنابراین کمکی در این باره وجود دارد.

«مشکل دوم این است که در رفتار جنسی و تمام موضوعات پیچیده دیگری که ذکر خواهم کرد، نه تنها عشق –عشق فقط تحریک جنسی نیست- بلکه فعال شدن عاطفه پرخاشگرانه نیز در کنار شور جنسی وجود خواهد داشت.  در صورت ارضاء، ما وابستگی شدید و تعلقات بالقوه جنسی را از ابتدای زندگی داریم. اما تحت شرایط ناکامی، احساسات پرخاشگرانه شدیدی با هدف خلاص شدن از محرک‌های بد را خواهیم داشت. خلاص شدن در بدوی‌ترین شکل به معنی تخریب هر آن چیزی است که درد  ایجاد می‌کند و بعدها زمانی که کسی برای ما درد ایجاد می‌کند به وسیله تلافی درد تلاش می‌کنیم تا انتقام بگیریم. لذتی در انتقام وجود دارد. ما تمایل داریم که در این لذت دگرآزار شویم. لذت بردن از آزار دیگران. بعدها تمامی این‌ها تعدیل می‌شوند و ما فقط می‌خواهیم دیگری را کنترل کنیم که تا آن زمان ابراز بسیار پیچیده‌ای از پرخاشگری است و به جنبه قدرت روابط ارتباط پیدا می‌کند».

«این مؤلفه پرخاشگرانه میل جنسی که در موارد دیگر نیز نشان داده می‌شود هم مفید و هم آسیب‌زا خواهد بود. مفید است به این معنا که رنگ و بوی خاصی به رابطه جنسی می‌دهد. گرایش‌های عورت‌نمایی، نظربازی، یادگارپرستی، خودآزارگری و دگرآزاری در دوران طفولیت و کودکی کاملاً بهنجار هستند. بعدها آنها در احساسات جنسی (تناسلی) یکپارچه می‌شوند، از این رو همیشه به عنوان توانایی بالقوه مهمی برای عمل جنسی، خیال‌پردازی، تعامل و برای ابراز تمام انواع تعارض‌ها درباره‌ی عشق و پرخاشگری و قدرت و وابستگی باقی می‌مانند. اگر شما به آزادی جنسی برسید این به معنای آزادی در رفتار کردن با یکدیگر به عنوان اُبژه ]چیزی که می‌توان از آن لذت برد[ نیز خواهد بود.

مرد به من گفت: «آیا شما درباره پورنوگرافی صحبت می‌کنید؟ آیا این شی‌ءانگاری زنان نیست؟». 

پاسخ دادم: «بله در مورد پورنوگرافی صحبت می‌کنم و «شیءانگاری زنان» یک ایدئولوژی اجتماعی است که می‌تواند آزادی جنسی شما را بازداری کند. همان‌طور که بازداری‌های مذهبی ارتدوکس سنتی با پذیرش فقط یک نوع از نحوه انجام رابطه جنسی آزادی جنسی شما را محدود می‌کند. باید مراقب زندگی جنسی خودتان باشید. فرانچسکو آلبرونی، جامعه‌شناس ایتالیایی، معتقد است که رابطه زوجین تحول عظیم هر دو طرف خواهد بود. شما باید به خاطر زندگی جنسی‌تان آن را به خاطر داشته باشید.

«اجازه دهید که در مورد مسائل دیگری صحبتم را ادامه دهم. موضوع مهم دیگری که به اندازه رابطه جنسی اهمیت دارد ماهیت رابطه‌ی عاطفی شما است. به نظر موضوع بی‌اهمیتی می‌رسد اما چنین نیست. رابطه عاطفی به معنای ظرفیت برای میل شدید به ادغام، برای نزدیکی است. این میل هم برای وابستگی شما به شخصی دیگر و هم وابسته شدن دیگری به شما است. به این معنا که تحمل ناامیدی‌های غیرقابل اجتناب در رابطه را داشته باشید، به طوری که بتوانید عصبانی شوید و بیشترین عصبانیت را از کسی داشته باشید که بیشتر از همه دوستش دارید. به عبارت دیگر تمامی روابط عاطفی عمیق دوسوگرا هستند.فکر نکنیدکه باید تلاش کنید تا از جنگ و جدال‌ها، خشم و ناامیدی‌ها خلاص شوید و تنها دوست داشته شوید. برعکس، ظرفیت تجربه کردن عشق و نفرت نسبت به یک شخص، در شرایطی که این اطمینان وجود دارد که عشق همیشه برتر خواهد بود از اساس وضعیت بهنجاری است.

«دوسوگرایی بهنجار است. نسل گذشته‌ی روان‌کاوان تصور می‌کردند که روابط بعد از دوسوگرایی به وجود می‌آیند که کاملاً نادرست بود. امروزه می‌دانیم که در رشد و تحول زندگی روانی روابط بسیار عاشقانه و یا سرشار از نفرت معمولاً در ابتدا به صورت جدا از هم ایجاد می‌شوند. در سال اول زندگی، در ابتدا به دلایل زیستی و سپس به خاطر مکانیزم‌های روان‌شناختی اولیه‌ای که معمولاً روابط بد، منفی، خجالت‌آور و بسیار ناامیدکننده را از روابط مثبت و عاشقانه جدا می‌کنند، تشکل مستقلی از ساختارهای حافظه خصوصاً در ساختارهای مشخصی از مغز ایجاد می‌شود. این کارکرد بسیار مهمی از هیپوکامپ و بعدها نئوکرتکس اوربیتال پیشانی نیز خواهد بود.

اول از همه در ساختارهای بسیار ابتدایی لیمبیک -شامل آمیگدال، هیپوکامپ و هیپوتالاموس- ما به صورت مجزا بازنمایی‌هایی از شخص دیگر و از خودمان در تعامل با دیگری می‌سازیم. این بازنمایی‌ها در قالب عواطف منفی و مثبت شدیدی هستند. به تدریج در سه سال اول زندگی، ما این بازنمایی‌ها را منسجم کرده و روابط بد و خوب را کنار هم قرار می‌دهیم. ما متوجه می‌شویم که نه به اندازه‌ای که در رابطه‌ی بد به نظر می‌رسیم بد هستیم و نه آنقدر ایده‌آل که در رابطه‌ای ایده‌آل، نه اُبژه‌ی میل آنقدر بد و آنقدر ایده‌آل خواهد بود. اما خوب و بد کنار هم قرار خواهند گرفت. ما کنار هم بودن بازنمایی‌های خود و افراد مهم زندگی‌مان را تاب می‌آوریم. واقع‌گرایانه‌تر می‌شویم و همزمان توانایی تجربه روابط را به شکل عمیق‌تری خواهیم داشت. روابط بهنجار زوجین نمود عمیقی از آگاهی نسبت به دیگری، علاقه به دیگری و اطمینان خاطر از اینکه عشق می‌تواند خشم، نفرت، ناامیدی را بدون تحت تاثیر قرار گرفتن در بربگیرد به نمایش می‌گذارد.

«در حال حاضر این امر به سادگی و سرراست پیش نمی‌رود و احتمالاً به روش‌های متفاوتی رخ خواهد داد. آندره گرین، روانکاو فرانسوی، در مورد –جنون خصوصی– زوجین صحبت کرده است. یعنی زمانی که تنها هستند ناگهان وارد دعواهای دیوانه‌واری می‌شوند. به‌محض اینکه در معرض دید عموم هستند همه‌چیز خوب است. اگر دیگران آنها در خلوت مشاهده کنند خواهند گفت «این آدم‌ها عصبانی‌اند. آنها مثل همیشه نیستند». اما جنون خصوصی بخشی از آن انسجام معمول است. فیلسوف فرانسوی، باتای، معتقد است که ما بین رفتار مبتنی بر واقعیت که به وسیله کارهای واقعی روزمره و استدلال و هم چنین لحظاتی از سرمستی زیاد در رفت و برگشت هستیم. این سرمستی هم به معنای عشق شدید، شور جنسی، تجربه‌های مذهبی و هم به معنای پرخاشگری شدید، نفرت، عصبانیت از خود است که شخص امید دارد که عشق آن را تحت کنترل درآورد. اما دقایقی که عشق غلبه دارد به زندگی شور و حرارتی می‌بخشد. اگر فقط در آن لحظات زندگی کنیم، گم می‌شویم چرا که ارتباط‌مان با واقعیت را از دست خواهیم داد. اگر فقط در واقعیت هم زندگی کنیم و عشق را گم کنیم، زندگی‌مان فقیر و تهی می‌شود.

به آنها گفتم: «بنابراین امیدوارم که رابطه‌ی بسیار خوبی داشته باشید، اما این را به خاطر بسپارید که دعواهایی هم خواهید داشت، مواقعی فاصله، جدایی و هم چنین عشق وجود خواهد داشت، زمانی که همه‌چیز به خوبی پیش می‌رود. به افرادی که به شما می‌گویند بعد از زمانی عاشق بودن، علاقه رمانتیک، از بین می‌رود و همه‌چیز فروکش می‌کند و موضوع های دیگری به جز عشق به میان می‌آید گوش نکنید، چون این حرف تحریفی از واقعیتی بالینی است.

«در واقع این موضوع مرا به نکته بعدی سوق می‌دهد که مداخله مهمی در مورد جنبه معمول ارتباط است. اینجا ما به جالب‌ترین و پیچیده‌ترین بخش رابطه عاشقانه زوجین می‌رسیم، یعنی به عمل درآوردن ناهشیار تعارض‌های حل نشده عمده گذشته در رابطه. هر آنچه که هر یک از طرفین به عنوان تعارض حل نشده با والدین خود دارند در ارتباط نزدیکی که رابطه با والدین را باز تولید می‌کند فعال می‌شود. هر دو طرف این تعارض‌ها را به حرکت در می‌آورند و در انجام این کار از دفاع‌های روان‌شناختی ابتدایی استفاده می‌کنند. من قبلاً در مورد یک دفاع بدوی به شما گفتم و آن دوپاره‌سازی و جدا کردن روابط ایده‌آل از روابط آزاردهنده بد بود. اما دفاع ثانویه و مهم دیگری وجود دارد به نام همانندسازی فرافکنانه که برای اولین بار توسط ملانی کلاین که یکی از روانکاوان پیشرو بود مطرح شد. این دفاع متشکل از فعالیت رابطه ناهشیار متعارضی است که فرد در طرف مقابل ]معشوقش[ به طور ناهشیاری نقش شخصی از گذشته را برمی‌انگیزد که خود با او در تعارض بوده است و در خودش نقشی که در گذشته در تعارض با همان فرد داشته است را فعال می‌کند. ما روابط گذشته خود که برای ما آسیب‌زا و مشکل‌دار بوده است را از طریق برانگیختن آن در دیگری ایجاد می‌کنیم. ما خود باعث این اتفاق می‌شویم اما آن را به دیگری نسبت می‌دهیم. فکر می‌کنیم «اوه، این مشکل دیگران است». چیزی که ما ناهشیارانه ایجاد می‌کنیم، معتقدیم که دیگری باعث آن شده است و به او همانند والدین‌مان واکنش نشان می‌دهیم. بنابراین مکانیزم همانندسازی فرافکنانه ترکیبی از همانندسازی دیگران با بخشی از گذشته فرد و فرافکنی مشکل عاطفی با فردی از گذشته به دیگری است. اگر هر دو طرف ناهشیارانه این کار را انجام دهند، فرآیندهای دوطرفه یکدیگر را کامل خواهند کرد و اینجا «کلیک خوردن» آغاز می‌شود. ناگهان شما تعارض خاصی در زوجین دارید که از منظر روان‌کاوانه تبدیل به مصالحه‌ای می‌شود بین محموله‌ای که آنها از گذشته حمل می‌کنند و تکرار آن، در تلاشی ناهشیار برای حل کردن آن را تکرار می‌کنند. بنابراین پشت هر تعارض زناشویی، پشت هر تعارض بین زوجینی، نه تنها تلاش‌های مخرب بلکه تلاش‌هایی برای مرمت نیز وجود دارد، یعنی میل ناامیدانه‌ای که تعارض حل شود. و این موضوع برای درمان مهم است».

از آنها پرسیدم: «آیا تا اینجا متوجه شده اید؟»

آنها پاسخ دادند: «کمی پیچیده است. ما احتمالاً سوالاتی هم داریم اما از آنجایی که شما باید بیست دقیقه دیگر بروید، ادامه بدهید».

گفتم: «بسیار خب، ادامه می‌دهم». آنها کمی ناراحت به نظر می‌رسیدند و من نمی‌دانستم که آیا زیادی پیش رفته بودم؟ در هر صورت ادامه دادم. چیزی که می‌خواهم در ادامه بگویم را مطمئنم شما شنیده‌اید زیرا هر مجله‌ای درباره تعارض اُدیپی می‌نویسد. این موضوع یا به عنوان واقعیت بنیادین انسان یا یکی از فرضیه‌های از مدافتاده‌ی ابلهانه‌ای به حساب می‌آید که تنها پیروان فروید به آن باور دارند و برای مدت‌ها اشتباه ثابت شده است، دست‌کم آن‌طور که ما در مورد آن در نشریات عامه می‌خوانیم.

توضیح دادم: «شواهد متقاعد کننده و بسیار خوبی وجود دارد مبنی بر اینکه تعارض‌های اُدیپی از رده خارج شده در بشر کاملاً بنیادین هستند و دو نوع تعارض اصلی و رایج وجود دارد. اگرچه بسیاری انواع دیگر هم وجود دارند. اولین تعارض از مراحل اولیه رشد یعنی سه سال اول زندگی ناشی می‌شود و بناست که ناامیدی عمیقی در رابطه بین نوزاد و مراقب، معمولاً نوزاد و مادر ایجاد کند. به دلیل پیچیدگی تحولات عاطفی آنها مشکلات قابل توجهی در ایجاد کردن ادراکی بهنجار از خود و دیگری در آن رابطه خواهند داشت. این تعارض‌ها را پیش‌اُدیپی می‌نامیم، البته اسم چندان درستی به نظر نمی‌رسد، به این دلیل که چنین تعارض‌هایی در سراسر زندگی ادامه پیدا می‌کنند و آنچه که ما آن را تعارض اُدیپی می‌نامیم بعدها روی نخواهد داد بلکه خیلی زود احتمالاً در اولین سال زندگی خواهد بود. اما اصطلاح سنتی تعارض‌های پیش‌اُدیپی مربوط به تعارض‌های پیرامون وابستگی، انسجام عاطفه و امروزه عمدتاً در دلبستگی آسیب‌زا و بهنجار است.

«آنچه که من به شما در یک کلمه خواهم گفت این است که جابجایی عاطفی که پیش‌تر ذکر کردم؛ احساس خوب یا احساس بد، رضایت‌مندی، خوشحالی یا خشم، غیظ، ناراحتی، رنجش، در ابتدا برای کودک بیش از اندازه هستند. اما مادر به کودک کمک می‌کند تا یک چارچوب شناختی برای آن عواطف ایجاد کند (آن عواطف را بشناسد) و تاثیر آنها خصوصاً اثرات منفی را کاهش دهد. در این راستا مادر عواطف مثبت و منفی کودک را درک می‌کند و آنها را به او برمی‌گرداند، اگرچه ممکن است نشان دهد که آن عواطف را به طور کامل دارا نیست اما آنها را درک می‌کند. چنین رویدادی عواطف پرخاشگرانه را کاهش داده و انسجام را تسهیل می‌کند. اگر مادر نتواند این کار را انجام دهد، اگر دلبستگی ناایمن وجود داشته باشد، این کارکرد اتفاق نخواهد افتاد، عواطف منفی به نهایت می‌رسند و گاهی بدرفتاری‌های فاجعه‌باری از قبیل سوءاستفاده فیزیکی، سوءاستفاده جنسی و یا حتی شاهد سوءاستفاده فیزیکی و جنسی به طور متناوب رخ خواهد داد. اما در مواقع دیگر، حتی بدون سوءاستفاده تنها به دلیل مشکل در تجزیه و تحلیل عاطفه، نوع منفی آن غالب می‌شود به‌طوری‌که انسجام عواطف مثبت و منفی از بین می‌رود و سپس مشکلاتی پیرامون وابستگی جایگاه اصلی را به خود اختصاص می‌دهد.

«یک دفاع ثانویه رایج در مقابل چنین مشکلاتی پیرامون وابستگی، انکار چشمگیر وابستگی و ایده‌آل‌سازی خود است، این تلقی که انگار تنها چیزی که فرد به آن نیاز دارد تحسین دیگران است و مابقی به جهنم.

ما این مشکل را نارسیسیزم مرضی (بیمارگونه) می‌نامیم. نارسیسیزم مرضی آفت بزرگی است که بر روابط عاشقانه می‌افتد. زیرا افرادی که از آن رنج می‌برند خشم حل نشده شدیدی را با خود حمل می‌کنند که مشخصاً شکلی از حسادت به خود می‌گیرد. آنها حسادت را تجربه می‌کنند چرا که اساساً آنها از شخصی که بیش از همه به او نیازمندند متنفرند. یعنی همان مادر. آنها متنفرند از آنچه که تصور می‌کنند مادر دارد و به آنها نمی‌دهد، لذا این نفرتی را ایجاد می‌کند از آن چیزی که دیگران دارند ولی آنها ندارند. مع‌الاسف اساسی‌ترین نفرتی که ما تجربه می‌کنیم، نفرت به جنس مخالف، به جنسیت دیگر است، به این دلیل که همه‌ی ما محکوم به تک جنسی بودن هستیم. ما نیمی از سرگرمی‌ها و توانایی‌ها را از دست می‌دهیم و این موضوع برای مردانی که ناهشیارانه به زنان حسادت می‌کنند و همینطور زنانی که ناهشیارانه به مردان حسد می‌ورزند دیده می‌شود. افراد نارسیستیک نیاز دارند تا به صورت ناهشیار افرادی که عاشق‌شان می‌شوند را بی‌ارزش کنند. این امر فاجعه است. به این خاطر که فرد نارسیستیک ابتدا فرد را ایده‌آل می‌کند و سپس او را ناارزنده می‌کند. افراد نارسیسیستیک نمی‌توانند در رابطه بمانند و بی بندوباری جنسی متعاقباً اتفاق خواهد افتاد، یعنی ناتوانی در حفظ طرف مقابل. نشانه‌های متعدد دیگری نیز وجود دارد که به آنها ورود نمی‌کنم.

«حتی اگر زوجین جدا نشوند در واقع اگر دوست داشتنی و سنتی باشند و تصور کنند که بعد از ازدواج برای همیشه با هم خواهند ماند، ناارزنده‌سازی ناهشیار فرد نارسیستیک از دیگران کسالت عمیقی را ایجاد می‌کند و یکی از طرفین علاقه خود را به دیگری از دست می‌دهد. افراد نارسیستیک از کسالت وحشتناکی رنج می‌برند. آنها به شکل ناامید کننده‌ای به دنبال شخصی هستند که به آنها کمک کند، شخصی که به آنها جان دهد و همیشه سرزنده باشد. این امر می‌تواند صمیمیت رابطه را تخریب کند و علاوه بر این باعث خیانت، روابط فرازناشویی و اتفاقات دیگری هم بشود. اگر نارسیسیزم وجود داشته باشد نیازمند درمان فردی است و ما امروزه درمان‌های روان‌کاوانه‌ای برای این مشکل داریم. من اطمینان دارم که شما دو نفر به مشکل نارسیسیزم دچار نیستید اما اگر هم بودید این پایان دنیا نیست.

«مشکل ثانویه‌ی رایجی وجود دارد و شما احتمالاً آن را دارید. به این خاطر که بسیار فراوان اما از شدت کمتری برخوردار است. این امر مربوط به احساس گناه نسبت به رابطه جنسی خوب و صمیمیت است. چرا که این امر به مثابه رقابت با والدین اُدیپی است. این موضوع در مقابل بازداری میل جنسی و در مقابل زوج اُدیپی قرار می‌گیرد. به این علت که به شکل ناهشیاری انگار شما دو نفر به عنوان یک زوج تکرار والدین‌تان به عنوان یک زوج هستید. حتی اگر به خودتان بگویید که این مسخره است و هیچ ارتباطی به آنها ندارد، ما بزرگ شده‌ایم. این‌ها فرآیندهای ناهشیار عمیقی هستند. آنها احتمالاً احساس گناه مدام ناهشیاری ایجاد می‌کنند که این احساس به وسیله تخریب رابطه‌ی شما دقیقاً در رضایت‌بخش‌ترین زمان ممکن بی اثر می‌شود.

«این مشکل صدها شکل متفاوت دارد. پرتکرارترین آن استفاده از عواطف پرخاشگرانه است تا جنگی را راه بیندازد و خوشحالی رابطه را از بین ببرد. شکل دیگر در سوپرایگو جای می‌گیرد، به عبارت دیگر در اخلاقیات درونی ناهشیار که از کودکی سرچشمه می‌گیرند – از حمله به خود و هر چیزی که او را خوشحال می‌کند. فشارهای زیاد احساس گناه ناهشیار باعث رفتار خودتخریبی می‌شود که احتمالاً دیگران را به صورت مدام تحریک می‌کند تا زمانی که تنبیهی اتفاق بیفتد. پس از آن شخص احساس بهتری دارد. وقتی ما این شکل از سوپرایگو را که به اندازه کلیسای بزرگ است دارا هستیم، تمایل داریم که آن را به دیگران فرافکنی کنیم و سپس آنها را افراد پرخاشگری در مقابل خودمان می‌بینیم. در واقع طبیعی است که شخصی که ما بیش از همه به او عشق می‌ورزیم همان کسی است که وقتی انتقاد می‌کند بیش از همه آسیب از او می‌بینیم. ما سوپرایگوی خود را به دیگران فرافکنی می‌کنیم طوری‌که به ما حمله می‌کنند و ما حتی ویران می‌شویم، بنابراین سعی می‌کنیم تا از خودمان در برابر حمله دیگری دفاع کنیم. و این چرخه معیوب خطرناکی از رفتار دگرآزاری-خودآزاری به وجود می‌آورد که در بدترین شرایط ممکن است از کنترل خارج شود. شدت خشم در این خصوص بسیار مهم است.

«اما سوپرایگو نه تنها دشمن نیست بلکه شامل سیستم‌های ارزشی ما نیز است. جایگاهی‌ست که ایده‌آل‌هایمان، ارزش‌های اخلاقی، تعهدات‌مان به ایدئولوژی، به مذهب، به ارزش‌های فرهنگی به جامعه و به هنر از آن نشات می‌گیرند. سوپرایگو به شکل قدرتمندی بر توانایی ما برای عاشق شدن اثرگذار است. چرا که عاشق شدن تنها برانگیختگی شهوانی، وابستگی متقابل و صمیمیت دوطرفه نیست، بلکه میلی برای باورهای ارزشی مشترک، ایده‌آل مشترکی از نحوه زندگی فرد و اشتراک در مورد نحوه درک و فهم و ارتباط او با فرهنگ ماست. در این زمینه، سوپرایگو به ما اجازه شکل‌گیری برخی باورهای ارزشی را می‌دهد که برای زوجین مرز محافظی به وجود می‌آورد. مجموعه اصولی از قوانینی که بر روابط آنها حکمفرماست و آنها را از پرخاشگری محافظت می‌کند. بنابراین می‌توان دید که پرخاشگری جنبه‌های مثبت و منفی در سطح جنسی، هیجانی و در سطح سوپرایگو دارد.

به آنها گفتم: «اجازه بدهید که برای شما پرتکرارترین مشکلی را توضیح دهم که نشأت گرفته از تمامی حیطه‌های رابطه جنسی، هیجانی و رابطه در سطح باورهای ارزشی است. فراوان‌ترین مشکل وسوسه است. گرایش به قطع رابطه زوجین که از خیال‌پردازی‌هایی عام ناشی می‌شود. تصور متضاد با ماهیت محدود افراد این است که جایی شریک ایده‌آلی وجود خواهد داشت، یک جایی زن ایده‌آل و یا شاهزاده رویاهای خود را پیدا خواهند کرد. اُبژه‌ی ایده‌آل دیگری در ذهن فرد در تضاد با طرف مقابل واقعی وجود دارد. اما این ترس هم هست که نکند طرف مقابل یعنی شریک‌مان، ما را به خاطر زن یا مرد بهتری رها کند. این مجدداً ترسی اُدیپی است که ما آن را در حد پدر ایده‌آل نمی‌دانیم اما ممکن است مرد بسیار بهتری باشد که شریک مؤنث ما و یا همسر ما را با خود ببرد. در مورد خانم‌ها ترس مشابهی وجود دارد از این که خانم بسیار بهتری مرد آنها را از راه به در کند.

«این خیال‌پردازی در شرایط تعارض شدید معمولاً به عمل تبدیل می‌شود. یکی از زوجین ارتباطی با شخص دیگری برقرار می‌کند و این امر خیانتی را پیش می‌کشد که برحسب مشکل اصلی فرد کارکردها و ویژگی‌ها متفاوتی از خود نشان می‌دهد. برای مثال روابط متعدد در شخصیت نارسیستیک، روابط خودتخریب‌گرانه در شخصیت خودآزاری که دچار احساس گناه شدید اُدیپی است. مشکل اصلی احساس گناه اُدیپی یعنی احساس گناهی که آسیب‌رسان به خود و بیش از اندازه است، از طریق مشکل خودآزاری خود را به نمایش می‌گذارد. فردی با این مشکل احتمالاً وارد رابطه عاشقانه‌ای می‌شود که به نظر آنقدر خودتخریب‌گرانه است که کارکرد خودآزاری آن برای دیگران از بیرون کاملاً آشکار است. هم‌چنین روابط عاشقانه‌ای وجود دارند که کاملاً نامربوط و تقریباً تحت فشار فرهنگی به نظر می‌رسند. نوعی از رابطه وجود دارد که به سادگی یک پیمان‌شکنی نیستند و در واقع نشان می‌دهد که یکی از طرفین صمیمیت خود را از دست داده و رابطه جدیدی در حال شکل‌گیری است. به‌طوری‌که گاهی اوقات این رابطه سه نفره نیست بلکه پایان رابطه است. آیا چنین اشکالی از خاتمه روابط معمولاً اتفاق می‌افتند؟ بله، احتمالاً همینطور است اما اکثر مواقع به دلیل مشکلات جدی یکی از طرفین رابطه رخ می‌دهد.

«روابط سه‌گانه طولانی مدت، با پیمان‌شکنی‌های طولانی، همیشه تعارض عمیقی را در آنها نشان می‌دهد، این در حالی است که دو طرف با هم می‌مانند و بر شخص سوم خارج از رابطه بحث و جدل دارند. ممکن است طرف سوم از این موضوع اطلاع داشته باشد یا نداشته باشد. در واقع اینجا زوج‌درمانی می‌تواند کمک‌کننده باشد. اولین اقدام در زوج‌درمانی فهمیدن این است که: آیا این پایان رابطه است؟ یا آیا این رابطه‌ی با ثباتی است که از طریق تعارضی کهنه و حل نشده متزلزل شده است که به شکل خیانت زناشویی خود را نشان می‌دهد. اولین چیزی که درمانگر انجام می‌دهد تلاش برای محافظت از شخصی است که قربانی وخامت اوضاع می‌شود، آن زمان است که اتفاقات می‌توانند بهتر شوند. اقدام دوم دانستن این موضوع است که هر یک از طرفین چگونه به طور ناهشیاری در آن مشکل سهم دارند و اینکه چطور آزادانه می‌تواند توضیح داده شود. آنچه که ما در درمان انجام می‌دهیم برای این مشکل نیز میسر خواهد بود.

در همین لحظه برای سوار شدن به هواپیما مرا فراخواندند و من باید بروم. ایستادم و گفتم: «خداحافظ، اما اجازه دهید که در حد دو سه جمله توصیه‌ای به شما بکنم که همیشه مفید خواهد بود.

اولاً، به یاد داشته باشید که پشت خشم دیگری همیشه نیاز به دوست داشته شدن وجود دارد. به آن فکر کنید. ثانیاً، به خاطر داشته باشید که عشق همیشه مستلزم تواضع است تا ابراز شود و در دسترس قرار بگیرد حتی اگر ندانید که آیا پذیرفته و یا طرد یا تحقیر خواهید شد. ثالثاً، با خودتان فکر کنید که باقی مانده‌های رضایت‌تان در رابطه جنسی، رابطه هیجانی، در باورهای ارزشی شما چیست که احتمالاً امکان جمع و جور کردن دوباره رابطه را به شما می‌دهد.

«به هر صورت اگر تمایل به مطالعه چیزی داشتید من به عنوان یک متن پایه نوشته هنری دیک به نام تنش زناشویی را به شما پیشنهاد می‌کنم. فکر می‌کنم این بهترین نوشته موجود است. البته نوشته‌های مختصر خودم را هم دارم اما پیشنهاد نمی‌کنم. هم چنین اگر قصد مطالعه رمان‌های واقعا خوبی درباره این موضوع ها دارید، بهترین چیزی که می‌شناسم خویشاوندی‌های اختیاری نوشته گوته، عشق سال‌های وبا گابریل گارسیا مارکز و رمانی که متاسفانه به انگلیسی موجود نیست اما به لهستانی و آلمانی و احتمالاً فرانسوی موجود است؛ به نام فراز و نشیب‌های ازدواج نوشته شاندور مارای».

با تشکر فراوان

این مقاله با عنوان «Love Relations of the Heterosexual Couple» در نشریه‌ی بین‌المللی روانکاوی منتشر شده و در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۹۹ توسط آلاله آطاهریان ترجمه و در مجله روانکاوی تداعی منتشر شده است.
4 کامنت
    1. سلام
      متن سنگین نیست، اتفاقاً متن برای عموم نوشته شده و بنابراین نسبتاً به زبان ساده نوشته شده است. زبان کرنبرگ اصولاً کمی با انگلیسی معیار فاصله دارد، «شاید» به این دلیل که انگلیسی زبان دوم اوست، این متن هم به صورت پراکنده نوشته شده، یا خود نویسنده قصد داشته آن تنشی که در لحظه‌ی گفتگو در فرودگاه وجود داشته را بیان کند، یا واقعاً همینقدر پراکنده گفتگو و نوشته شده است. متن انگلیسی را در پایان مقاله ضمیمه کرده‌ایم، اگر آن را بخوانید متوجه منظورم می‌شوید.

      1. سلام من چندین سال است که هر روزه کرنبرگ میخونم و کار میکنم
        ممنونم از ترجمه خوب تون فقط یک جا گفتید شیمی طرفین من متوجه نشدم البته هنوز متن انگلیسی زو دوباره نگاه نکردم چه معادلی به کار رفته
        روز به روز موفق تر باشید

دیدگاهتان را بنویسید

Back To Top
×Close search
Search