هیستری- سادهترین روانرنجوری
هیستری- سادهترین روانرنجوری
اگر فوبیا را کنار بگذاریم، دو نوع هیستری وجود دارد: «هیستری اضطرابی» و «هیستری تبدیلی». در هیستری تبدیلی، سوژه برخی از محتویات روانی –واژگان یا دالها- را به اشکال بدنی رنج «تبدیل کرده است»؛ چیزهایی از قبیل سردردها، فلج، بیخوابی یا سندرم روده تحریکپذیر. زن جوان و زیبایی دلنگران رابطه مسئلهدارش با پدرش بود و از این شکایت میکرد که نمیتواند از جویدن وحشیانهی ناخنهای دستش، دست بکشد. در نهایت، وی جویدن و از میان بردن ناخنهایش را نوعی اقدام محافظتی تأویل کرد؛ وی داشت از خود در برابر پیامدهای «با چنگ در آوردن چشمان پدرش» محافظت میکرد.
در هیستری دستکم یک میل وجود دارد که فرد هیستریک کاملاً آن را از آن خود نمیداند. معمولاً آنها این کار را با تاکید بیش از اندازه بر اهمیت امیال دیگران و دستکم گرفتن میل خود انجام میدهند. بنابراین ممکن است فرد هیستریک این طور شکایت کند که: «بدون تو من هیچام»، «فلانی از من این را میخواهد و بهمانی چیز دیگری را… آنها همه درخواستهای خودشان را روی دوش من میگذارند. چرا همه از من این همه انتظار دارند در حالی که من از آنها هیچچیز نمیخواهم». رانندهای هیستریک شاید گمان کند که هر صدای بوقی که میشنود واکنشی نقادانه به رانندگی اوست. افراد هیستریک ترجیح میدهند درباره چیزی صحبت کنند که دیگران در زندگیشان میخواهند –بهویژه انتظاراتی که دیگران از آنها دارند- در حالی که آنها به میل دیگری تن میدهند.
از اصلیترین کارکردهای سیمپتومهای روانتنی این است که خطاب به دیگری بزرگ است، چیزی همچون یک نامه. سیمپتوم از میل و تقاضاهای فرد هیستریک سخن میگوید که خطاب به دیگری بزرگ او هستند. این خطاب، واکنش و تأویلی از سوی دیگری بزرگ را طلب میکند؛ فوبیای زن افتاده، سیمپتوم هیستریک وی را در قالب تقاضای میل دیگری بزرگ نشان میداد: وی از پیامدهای میل جنسی و شرمی هراس داشت که عمل کردن بر اساس میلاش منجر بدان میشد. فانتزی وی این بود که در خیابان و در حالتی که نقش بر زمین شده است دیده شود. در این مورد «دیده شدن» مهم بود، دیگری کوچک و نگاه خیره دیگری بزرگی که او را میدید، در تعارضاش با میل خود به عنوان سیمپتوماش جایگاه مهمی را اشغال میکرد.
خط مشی، راهبرد و شگردهای فرد هیستریک قرار است میل وی برای تمرکز و اغراق کردن بر میل دیگری بزرگ را پنهان کند. پیامد این امر در کار بالینی آن است که اغلب فرد هیستریک پیرامون علایق، امیال و احوال تحلیلگر تیزبین است. این حساسیت ظریف میتواند برای تحلیلگر آزاردهنده باشد.
معمولا افراد هیستریک باور دارند که رنج شرافتی زیباست! بسیاری از افراد هیستریک درباره ناراحتی یا درد آرام نیستند، گاهی ناله سر میدهند و اینکار رنجشان را آشکار میکند یا برای افرادی که کاملاً با آنها غریبهاند شکوه و شکایت میکنند. افراد هیستریکی که سیمپتومهای روانتنی دارند اغلب به روشنی از ناراحتی یا درد واقعی رنج میکشند. به بیان ساده، «روانتنی» به این معناست که مؤلفهای ذهنی یا روانی در وضعیت پزشکی شخص وجود دارد. بنابراین حملهای قلبی میتواند روانتنی باشد، اگر عاملی روانی از جانب فرد روانرنجور نقش مهمی در پدید آمدن حمله قلبی بازی کند. چه بسا آنها به یک معنا سیمپتومشان را «پدید بیاورند» اما این امر به این معنا نیست که آنها از آن رنج نمیکشند یا آثار جسمانی وجود ندارد. در اینجا پرسشهای مهم عبارتند از: رنج کشیدن برای سوژه چه ارزشی دارد؟ و رنج کشیدن چه چیز را به چه فردی عرضه میکند؟
در همه انواع بیماران بالینی، افراد هیستریک در تأکیدشان بر میل دیگری بزرگ، بیش از سایرین به این حقیقت هولناک و عمیق نزدیکاند که «میل، میل دیگری بزرگ است». افراد هیستریک –به یک معنا- وقتی از این گلایه میکنند که مسئله میل دیگری بزرگ است حقیقت را میگویند، در حالی که افراد وسواسی مسائل را پیچیده میکنند، آنها هم دیگری بزرگشان را پنهان میکنند، و هم خودشان را به مثابه عامل جبرانکننده در برابر دیگری بزرگ قرار میدهند. قاعده این است که منحرفان شکایت نمیکنند –آنها حسابی درحال خوش گذراندناند- و روانپریشان دست و پا میزنند تا به مرجع یا حقیقتی محکم متصل بمانند، چنانکه گویی خطری هست که آن حقیقت یا مرجع از دستشان سُر بخورد و همزمان میکوشند به درکشان از زبانِ معمولِ رواننژندی چنگ بزنند.
ازآنجاکه هیستری در شکل دراماتیکاش اهمیتِ دیگریِ بزرگ {به مثابه} زبان را میشناسد -به عبارتی، میل دیگری بزرگ را- هیستری از سوی فروید و لکان به عنوان آسیبشناسی منحصر به فردی تلقی شد که کار بالینی معطوف به آن است. چیزی از این سادهتر نیست. هیستری حقیقت بنیادینی را بازنمایی میکند که تمام انسانیت، زبان، معنا و امیال مسئلهداری که با آن همراه است از اساس و در تاییدشان کاملاً به میل دیگری بزرگ وابستهاند. گاهی بچه مدرسهایها در انکاری هیستریک لاف میزنند که: «شاید سنگ و چوب، استخونم را بشکنه، اما حرف مردم نه» یک نسخه بزرگسالانه معروف این سخن این است که: «برایم مهم نیست که دیگران چه میگویند یا چه میخواهند.» شکایت کردن از میل دیگری بزرگ نوعی بازگشت آگاهانه به موقعیت نوزادیست: نوزاد شخصیست که همه تقاضاهای والدین خوب معطوف به اوست و فردی است که بیرحمانه امیالشان را به وی تحمیل میکنند. وقتی فردی رواننژند با ترومای اصلی زندگیاش –فقدان دیگری بزرگی که همچنین میتواند به منزله تقاضاها و امیال دیگری بزرگ درک شود- کنار میآید، آنگاه وی تا حد ممکن در مسیر درک سیمپتوماش به منزله راهحلی برای رنج پیش رفته است و با شیوههایی کنار آمده که زندگی، میل و فانتزیاش خطاب قرار گرفته است و پیرامون میل دیگری بزرگ ساخته شده است: «در روانکاوی، فرد هیستریک از همهچیز درمان میشود، جز هیستریاش.» به این مسائل بازخواهیم گشت زمانی که به مسئله پایان تحلیل میپردازیم.
جنسیت و هیستری
«من یک احمقام، من زن یک مرد ام و از خود بیخودم.»
«پرسش فرد هیستریک این است: زن چیست؟»
«مشخصه ویژه موضع هیستریک پرسشیست که دقیقا به دو قطب دلالتگر مردانه و زنانه اشاره دارد. فرد هیستریک به این پرسش با همه وجودش میپردازد –چگونه یک فرد میتواند مرد یا زن باشد؟ این پرسش در واقع حاکی از آن است که فرد هیستریک مرجع ارجاع آن است. پرسش این است؛ آن چیست که تمام ساختار فرد هیستریک، همذاتپنداری بنیادیناش با فردی از جنس مخالف خودش، چیزی که جنسیت وی را به پرسش میکشد با آن مطرح میشود، از آن محروم میشود و در آن حفظ میشود؟
اغلب افراد هیستریک زن هستند و اغلب افراد وسواسی مرد هستند اما حواستان باشد. بسیاری از معانی برای افراد متغیرند؛ از جمله معنای جنسیت؛ «یک مرد» ضرورتا فردی نیست که آلت تناسلی مردانه دارد، همچنان که «یک زن» ضرورتا فردی نیست که رحم دارد، همان چیزی که افراد متمایل به تغییر جنسیت پیش از جراحی از آن گله میکنند. برای نمونه، ملکه الیزابت اول ادعا کرد که «میدانم بدن ضعیف و شکننده یک زن را دارم اما ذهن و جسارت یک پادشاه را دارم.»
لکان تمایزی میان نوع اندام تناسلیای که یک انسان دارد و ساختار روانی افراد قائل شد؛ چه بسا شخصی با آلت تناسلی مردانه ممکن است ساختار روانی زنانه داشته باشد و شخصی که رحم دارد میتواند یک مرد باشد. لکان در دنباله بررسی یک مورد از بیماران فروید این ایده را نظریهپردازی کرد که برخی افراد با ظاهر مردانه –افرادی که مانند دُن ژوان زندگی میکنند- که با تعداد بسیاری زن سکس دارند، ساختار روانی یک زن را دارند.
یک فانتزی معمول برای مردان –برای آنهایی که نوعاً آلت تناسلی مردانه دارند- «داشتن سکس با مردان» است. یک فانتزی معمول برای بسیاری از زنان –منظورم افرادیست که غالبا رحم دارند- این است که: «من مرد هستم». فانتزیها در تلاش برای درک جنسیت و سکسوالیته اهمیت دارند زیرا میل از تفاوت سر بر میآورد و این تفاوت اغلب تفاوت جنسیست. بنابراین پرسشهای مهم برای فرد هیستریک برای شناخت میلاش –از میان میدان سردرگمکننده تفاوت جنسی- اینهاست: «من چگونه مورد میل دیگری بزرگ میشوم؟ بهگونهای فعالانه یا منفعلانه؟ به عنوان یک مرد یا به عنوان یک زن؟ من مرد هستم یا یک زن؟»
همچنین معمول است که دختران با پدرانشان همانندسازی کنند و به نوعی مشابه پدرانشان شوند. این پرسشها که: «مردانگی چیست؟» و «زنانگی چیست؟» پاسخهای واضح یا روشنی ندارد، و صرفا بر اندامهای تناسلی سوژه متمرکز نیستند. سکسوالیته انسان «یک ارزش از پیش دادهشده» نیست؛ چیزی که معنای ثابتی داشته باشد، بلکه چیزیست که بخشی از تنوع نامتناهی فرهنگ و زبان است. به این ترتیب، سکسوالیته ارزشی نمادین دارد و بیشتر با زبان و فانتزی شخص متعین میشود، تا با نوع اندام تناسلیاش. در نقلقول زیر لکان تبیین میکند که چگونه مفهوم فروید پیرامون انحراف چندشکلی، به هیستری و پرسشها درباب جنسیت پیوند مییابد:
«آغاز ابتدایی همانندسازی با دیگری –به عبارتی، همانندسازی با یک ابژه- از اینجا آغاز میشود. ابژه منزوی و خنثیست و به معنای دقیق واژه به ویژه اروتیک شده است. این چیزیست که سبب میشود نسبت به تجربه حیوانی، شمار بینهایت بزرگتری از ابژهها وارد ساحت میل آدمی شوند.
منبع کارکرد اصلیای که ایگو در ساختاربخشی به روانرنجوری ایفا میکند در این عجینشدگی بُعد خیالی و نمادین قرار دارد. وقتی بیمار هیستریک زن مشهور فروید، دورا، میبیند که حیران این پرسش است که زن چیست؟ وی میکوشد اندام زنانه را به معنای دقیق واژه نمادین کند. همذاتپنداری وی با مرد، به عبارتی، فردی که اندام تناسلی مردانه دارد، در این موقعیت برای وی ابزاری برای نزدیک شدن به تعریفیست که از چنگ وی میگریزد. وی به معنای تحتاللفظی واژه از آلت تناسلی مردانه به منزله ابزاری خیالی برای درک چیزی استفاده میکند که نتوانسته است آن را نمادین کند.
«زنان بیشتر از مردان هیستریک اند –این امر واقعیت تجربهای بالینیست- زیرا مسیر تحقق نمادین زنانه پیچیدهتر است. زن شدن و حیران بودن از اینکه زن چیست دو امر اساساً متفاوت است. حتی از این هم پیشتر میروم: ازآنجاکه فرد زن نشده است، این حیرانی برایش رخ میدهد، و تا اندازهای حیران بودن نقطه مقابل تبدیل شدن است. متافیزیک موقعیت زن، مسیر انحرافی تحمیل شده به تحقق سوبژکتیو اوست. اساسا جایگاه زن مسئلهساز و تا حدودی هضمناپذیر است. اما وقتی زنی در هیستری زندانی میشود، باید این را نیز گفت که جایگاه وی بیانگر ثباتی نامتعارف از رهگذر بسیط بودن ساختاری است: هر چه ساختاری سادهتر باشد، گسستهای کمتری را به نمایش میگذارد. وقتی پرسش فرد در قالب هیستری شکل میگیرد، برای زن بسیار آسان است که آن را با در پیش گرفتن کوتاهترین مسیر مطرح کند، به عبارتی، با همذاتپنداری با پدر. در هیستری مردانه، یقیناً موقعیت پیچیدهتر است. هر چه تحقق ادیپی در مرد بهتر ساختار یافته باشد، پرسش هیستریک شانس کمتری برای مطرح شدن دارد. اما اگر مطرح شود، این پرسش چیست؟ در اینجا همچون وضعیتی که در عقده ادیپ برقرار است پای همان عدم تقارن در میان است –افراد هیستریک، چه مرد و چه زن- از خود پرسش مشابهای میکنند. پرسش هیستریک مردانه هم با جایگاه زنانه سر و کار دارد.
هیستری و قبیله آغازین
در قبیله آغازین میل پدر به قانون است. برای اینکه هر فردی در قبیله میلاش را به آسانی درک کند، باید نخست راهی برای قرار دادن خودش در نسبت با میل پدر اولیه پیدا کند. اینکار چگونه انجام میشود؟ میل یک ویژگی زبان است. زبان بر اساس قواعد و قوانین عمل میکند و منشا همه قواعد و قوانین در قبیله آغازین، میل پدر اولیه است. بنابراین حتی برای نزدیک شدن به میل فرد در قبیله آغازین، باید ضرورتا ابتدا پرسید: «پدر اولیه چه میلی دارد؟» سوژه هیستریک قبیله آغازین ادعا میکند: «من هیچ میلی ندارم. اما پدر اولیه مرا با امیالاش ذله کرده است. نمیدانم وی چه میخواهد. گاهی این را میخواهد، گاهی آن را میخواهد، نمیدانم کجای ماجرا هستم. سر در نمیآورم که میل وی چیست اما این مسئله مهمترین چیز در زندگی من است.»
هیستری و تکنیک بالینی: شگردها، راهبرد و خط مشی
افراد هیستریک بر راهبرد و شگردهای تاکید بیش از اندازه بر میل دیگری اتکا میکنند و میل خودشان را دستکم میگیرند. به علاوه، معمولا افراد هیستریک بر این باورند و به گونهای عمل میکنند که گویی منزلت و شرافتی در رنج کشیدن است، مانند چیزی که فرد هیستریک میتواند مشابه یک مدال با افتخار آن را به گردن بیاویزد. معمولا این امر به تحلیلگران کمک میکند تناقضهایی را از درون گفتار فرد هیستریک استنتاج کنند. این تکنیک «اصلاح بُعد واقع» نام دارد و باید در کار با همه افراد هیستریک از آن فراوان استفاده کرد، بهویژه در مرحله نخست کار بالینی. برخی از این تناقضها بهگونهای به میل مراجع اشاره میکند یا آن را درگیر میکند که پیشتر سوژه نمیتوانسته آن میل را بدون لباس مبدل یک سیمپتوم تصدیق کند. برای نمونه، یک مراجع دائم شکایت میکرد که: «از پدرم متنفرم» با وجود این، انرژی بسیاری را صرف تحت تاثیر قرار دادن پدرش و به دست آوردن تایید وی میکرد. تحلیلگر از وی پرسید: «اینکه پدرت درباره تو چه فکری میکند مهم است؟» این پرسش مجموعه تناقضهایی را ایجاد کرد، از جمله اینکه: «من به اینکه پدرم درباره دستاوردهایم نزد دوستانش لاف میزند فکر میکنم»، و این سخن به تحلیلگر اجازه داد تا این تاویل را استنتاج کند: «تو انرژی بسیاری را صرف به دست آوردن تایید پدرت میکنی و از وی نفرت داری.» کاربست بااحتیاط این تکنیک، احتمالاً محتوای جدیدی را درباره افراد هیستریک و وسواسی بیرون میکشد.
ازآنجاکه افراد هیستریک، چشم، گوش و دماغشان به دیگریست و عموماً حواس جمعاند، میل دیگری را بو میکشند تا میل خودشان را بهتر پنهان کنند، داشتن اطلاعات اندکی درباره تحلیلگر سبب ماجراهای بسیاری میشود. معمولاً تحلیلگر باید درباره زندگیاش تودار باشد، بیآنکه این حس را به مراجع بدهد که وی یک ربات است. اما در گام اول فعالیت بالینی، افراد هیستریک برایشان محال است که در درمان باقی بمانند مگرآنکه باور کنند ارزیابیای از تحلیلگرشان دارند. بدیهیست که قضیه برعکس است؛ فعالیت روانکاوانه سوژه این است که کشفهایی درباره خودش داشته باشد. گاهی در جلسات اولیه هنگام کار با مراجعان بسیار مضطرب یا سخت، پاسخهای کوتاهی به یکی دو تا از پرسشهای شخصی بسیارآنها میدهم. اما به ندرت پیش میآید که به پرسشها پاسخی روشن بدهم. شاید بپرسم: «چرا این پرسش برای تو جالب است؟» یا: «من به برخی پرسشها پاسخ میدهم و به برخی پاسخ نمیدهم» یا «اگر پاسخم «مثبت» بود، برایت چه فرقی داشت؟» این رویکرد میتواند فرد هیستریک و دمدمیمزاج را بهگونه موثرتری درگیر کند، تا رد کامل دادن به هر اطلاعات شخصیای. این تکنیک نه تنها به فرد اجازه میدهد تا با تحلیلشوندگانی کار کند که در غیر این صورت بیماران «مناسب این درمان[۱]» تلقی نمیشوند، بلکه اگر با احتیاط به کار گرفته شود، به کار بعدی با تحلیلشونده آسیبی وارد نمیکند.
تحلیلشونده هیستریک در جلسه دوم دائم به من اصرار میکرد که اطلاعاتی درباره مدارک تحصیلی، آموزش، تجربه، سن، نژاد، دین و اینکه بچه دارم یا نه به وی بدهم. اینکه من به هیچکدام از این پرسشها پاسخ نمیدادم احتمالا به این مراجع اجازه میداد که آنقدر مضطرب شود که در کار با من پیش نرود. وی ارزیابیای از میل مرا طلب میکرد. من درباره هدف این پرسشها از وی پرسش کردم و سوال کردم واکنش وی چیست اگر پرسش خاصی را پاسخ ندهم. این کار راهی برای مراجع باز کرد تا محتوای بیشتری فراهم کند. وقتی وی اصرار کرد و پاسخ خواست، بخش اندکی از اطلاعاتی را که درخواست کرده بود به وی دادم.
اصولا کار با افراد هیستریک اثربخش و هیجانانگیز است زیرا معمولا برای آنها آسان است که محتوای جدیدی پدید آورند. معمولا افراد هیستریک شگردها و راهبردهایشان برای دستکاری (انگولک) کردن میل تحلیلگر را بسیار سریع تغییر میدهند، بنابراین مهم است که تحلیلگر پذیرا باشد و بتواند شگردها و راهبرد اش را تغییر دهد.
مهم است که خیالاتی نشوید و جایگاهی را تایید نکنید که تحلیلشونده شما را دعوت میکند در آن قرار بگیرید: اینکه «سوژهای هستید که فرض میشود میداند». اگر تحلیلشونده از شما بخواهد در مجموع «بدانید معنای سیمپتومهای من چیست؟» یا «در آینده چه میشود؟»، شما نباید پاسخی بدهید، جز با سکوت، ابراز جهلتان یا یک پرسش. اغلب افراد هیستریک اصرار دارند که فکر کنند شما دنیایی از دانش دارید. شگرد دیگری که افراد هیستریک از آن استفاده میکنند نامگذاری و ارجاع به کتابها، فیلمها و افرادیست که ظاهرا هر دوی شما آنها را میشناسید. اگر تحلیلشونده بپرسد که کتاب خاصی را خواندهاید یا نه، یا یک فیلم را دیدهاید، مفید است که از پرسش اینگونه طفره بروید و بپرسید: «معنای فیلم برای تو چه بود؟» یا «فرض کن ندیدم و بگو به من معنای فیلم برای تو چه بود». شاید فیلم را دیدهاید، اما اطلاعات مختصری پیرامون معنای آن برای تحلیلشونده دارید، مگراینکه آنها درباره معنای آن با شما صحبت کنند.
برخی تحلیلشوندگان میکوشند با کم صحبت کردن طفره بروند، شاید دستشان را تکان دهند، اغراقهای آشکار کنند یا بسیار به عباراتی مانند این تکیه کنند: «میدونی منظورم چیه»، «اینجور چیزها». برای روشن شدن مطلب پرسش کنید و نقش فردی علاقهمند اما بیخبر را ایفا کنید. اگر فرض بگیرید که بیخبرید –فرضی که احتمالا موجه است- جایگاه بسیار بهتری دارید که بتوانید مسائل تحلیلشونده را بشناسید و به آنها کمک کنید تا معرفتی خودآگاه به دست بیاورند یا بر اساس میلشان عمل کنند. اگر تحلیلشونده از واژه یا عبارتی استفاده میکند که با آن آشنا نیستید، معنای آن را بپرسید اما نه مستقیم. شاید لغزشی زبانی باشد یا شاید چیزی باشد که در آستانه روشن شدن است. اگر شما در دام مفروض گرفتن معرفتی بیفتید که تحلیلشونده آن را برای شما صورتبندی نکرده است، احتمالا آن وقت تحلیلشونده معرفت مفروض شما را علیه خودتان به کار میگیرد و از آن به منزله بهانهای برای ترک کار بالینی استفاده میکند. در مرحله پایانی یک تحلیل هیستریک: «تردید حسابشده درباره «خنثی بودن» تحلیلگر میتواند برای یک شخص هیستریک ارزشمندتر از هر تاویلی باشد- البته همواره این خطر هست که بیمار را وحشتزده کنیم.»
حواستان باشد: بسیاری از روانپریشان هیستری کاذبی پدید میآورند که آن نیز بر اهمیت میل دیگری بزرگ بیش از حد تاکید میکند و میل خود را نادیده میگیرد. مدنظر داشتن این راهبرد یا خط مشی در تشخیص مهم است زیرا روانپریشی گاهی زمانی تشخیص داده میشود که مراجع در وضعیت هیستریک است. بدیهی است که ممکن است «مدیریت کردن» افراد هیستریک دشوار باشد، آنها به شدت آشفته و خشناند و توهماتی را تجربه میکنند، بیآنکه حتی ذرهای روانپریش باشند. منطقا اینگونه به نظر میرسد که این خطر هست که روانپریشان پارانویید، تشخیص هیستریک بگیرند اما تا آنجا که میدانم این اتفاق نمیافتد، شاید به این دلیل که هیستری در روانپزشکی تشخیصی از مُد افتاده است.
این مقاله با عنوان «Hysteria- The Simplest Neurosis» فصل نهم کتاب تکنیکهای لکانی نوشتهی هری فیلیپ هیل است که توسط زهرا عرب ترجمه و در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ در بخش آموزش وبسایت گروه روانکاوی تداعی منتشر شده است. |
[۱] therapeutically orientated
- 1.پرخاشگری در روانکاوی | ژک لکان
- 2.هنر و جایگاه تحلیلگر
- 3.نگاه خیره به مثابه یک اُبژه
- 4.لکان دربارهی عشق چه میگوید؟
- 5.منطق دال
- 6.هیستری- سادهترین روانرنجوری
- 7.از فروید تا لکان: پرسشی در باب تکنیک
- 8.سه ساحت و مسئلۀ برومهای
- 9.لکان دربارهی عواطف چه میگوید؟
- 10.از یاد بردن و به یاد آوردن
- 11.منطق اضطراب
- 12.کار بالینی لکانی
- 13.اجبار به خوردن و رانهی مرگ | بروس فینک
- 14.چه چیزی در رویکرد لکان به روانکاوی بسیار متفاوت است؟
- 15.مرحله آینهای: آرشیوی محذوف
- 16.مقدمهای بر دیدگاههای بالینی لکان
- 17.در خصوص ارزش رویکرد لکانی در عمل تحلیلی
- 18.تجزیه و تحلیل گفتمان لکانی در روانشناسی؛ هفت عنصر نظری
- 19.ژک لکان کیست؟