
مرزها و تخطی از مرزها در روانکاوی – فصل اول

مرز[۱] معمولاً اصطلاحی جغرافیایی است که دقیقاً سرحدات شهر، کشور یا موجودیت دیگری را تعریف میکند. واژگان حد و مرز به معنای فیزیکی کلمه قابل جانشینی هستند، که حدودی را نشان میدهند که فعالیت یا عملکرد خاصی ورای آن نمیتواند یا نباید روی دهد. در شاخهی روانکاوی، اصطلاح مرز دارای سابقهای طولانی است و برای اشاره به حد فاصل میان اجزای «خود» و اُبژه در جهان درون-روانی، مرز میان امر بیولوژیکی و روانشناختی، ابعاد ایگو، و جزئی از فرآیند روانکاوی استفاده شده است. در این کتاب (مرزها و تخطی از مرزها در روانکاوی)، من بر مفهوم مرزها از بُعد بین فردی در محیط تحلیلی تأکید خواهم کرد. با این حال، ارتباط بینافردی به طور جداییناپذیری با امر درونروانی پیوند دارد، و نشان خواهم داد که چگونه ممکن است مرزهای درونی تأثیر قابل توجهی بر مرزهای بیرونی داشته باشند.
در سالهای اخیر شایعترین استفاده از اصطلاح مرزها به مفهوم «مرزهای حرفهای» بین تحلیلگر و بیمار مربوط بوده (Celenza، ۲۰۰۷؛ Gabbard، ۲۰۰۹a؛ Gabbard و Hobday، ۲۰۱۲؛ Gutheil، ۲۰۱۴)، که بازتاب بسط و گسترش این مفهوم است. در فرایند تعریف این مفهوم برای گنجاندن مرزهای درون فضای تحلیلی میان بیمار و تحلیلگر، این اصطلاح ارتباط نزدیکی با تعدادی از منازعات عمده در روانکاوی، از جمله مسائل پرهیز، خنثی بودگی، کامیابی بهینه، مقررات انتقال متقابل، و خودافشاگری از سوی تحلیلگر، و همچنین خودِ انگارهی انتقال پیدا کرده است.
بسیاری از دغدغههای اخیر در مورد مرزهای حرفهای یا تحلیلی، از زنگ خطر در موارد فاحش تخطی از مرزها که اغلب پوشش گستردهای در رسانهها دریافت میکنند، و به اعتبار روانکاوی به عنوان یک حرفه صدمه میزنند پدید آمده است. با تعریف چارچوب تحلیلی و مرزهای تحلیلی در فرایند، تلاش میکنم وضعیت مطلوب روانکاوی را نیز تعریف کنم. علاوه بر این، ملاحظات چارچوب و مرز، ظهور اُبژهی تحلیلی را تسهیل میکند؛ تحولی حیاتی اما عمدتاً مغفولمانده در گفتمان تحلیلی. از این رو، این بحث را با تعریف چارچوب و مرزهایی که ساختار چارچوب را تشکیل میدهند، به مثابه راهی برای هدایت مستقیم به ملاحظهی ماهیت اُبژهی تحلیلی، آغاز میکنم.
چارچوب تحلیلی
چارچوب تحلیلی عبارت است از قابی که خود درمان در آن به وقوع میپیوندد. اگر چه این اصطلاح باعث میشود تصاویری از قاب عکس به ذهن خطور کند، این مفهوم به هیچ وجه چنین سفت و نامعطف نیست. بلکه مجموعهای پویا و انعطافپذیر از شرایط است که تلاشهای مداوم تحلیلگر برای پاسخ به بیمار را بازتاب میدهند در عین حال که محیط مطلوبی برای کار تحلیلی ایجاد میکنند. رابرت لانگز[۲] (۱۹۷۹)، این چارچوب را به عنوان نوعی ظرف انسانی چندوجهی و نهادی زنده تعریف کرد که مرزهای رابطهی تحلیلی را تعیین میکند، قواعد تعامل را وضع میکند، ماهیت واقعیتها و فانتزیهایی را که در آن رخ میدهند برقرار میسازد، مانع مؤثر و وسیلهی امنیتی برای طرفین ارائه میدهد، کیفیات درمانی حوزه را تعریف میکند، به ماهیت شبکهی ارتباطی درون محدودههای آن کمک میکند، و همچنین باعث ایجاد برخی اضطرابهای منتخب در شرکتکنندگان میشود. لانگز علاوه بر این، چارچوب را به دو مجموعه از اجزا تقسیم کرد. یک مجموعه شامل درک جزئیات قراردادی در مورد محیط تحلیل میشود. این جزئیات، موارد ثابت نسبی هستند که شامل اقلامی نظیر فقدان تماس فیزیکی، رازداری، محل جلسات در دفتر تحلیلگر، موقعیت بیمار بر روی کاناپه و تحلیلگر در صندلی پشت کاناپه، پرداخت مبلغ مقرر، و مدت و فراوانی مورد توافق برای جلسات هستند. جزء دوم عبارت است از عناصر انسانی که تعامل را تعریف میکنند، از جمله پذیرش غیرقضاوتگرانه توسط تحلیلگر، تلاش برای درک معنای ارتباطات و رفتارها، ناشناس بودن نسبی تحلیلگر، موافقت بیمار برای گفتن هر آنچه به ذهناش میرسد، خودداری از کامیابیهای[۳] نامناسب، عرضهی کامیابی مناسب مورد نظر، تلاش برای درک و تفسیر تضادهای ناهشیار که آشکار میگردند، و تمرکز ویژهای بر درک تعامل میان تحلیلگر و آنالیزان. ون اسپرویل[۴] (۱۹۸۳) در مورد چارچوب تحلیلی از دیدگاهی نسبتاً متفاوت با لانگز نوشت. او تأکید کرد که استفادهی او از این اصطلاح به نظریهی چارچوب مربوط میشود، و برخی دیدگاهها نسبت به تعامل اجتماعی که حاصل از رشتههای دیگرند را در مورد محیط روانکاوی اعمال میکند. به طور خاص، اسپرویل بر قواعدی که انواع معینی از تعامل به واسطهی آنها «چارچوببندی» میشوند تأکید داشت، به این معنا که آن تعاملهای خاص چگونه تعریف و از دیگر انواع تعامل میان مردم متمایز میشوند. او چارچوب وضعیت تحلیلی را چنین تعریف کرد: «عناصر اساسی لایتغیر یا اصول سازمان که رویداد اجتماعی خاصی را تعریف میکنند و آن را از وقایع دیگر متمایز میسازند» (ص ۹).
تأکید عمدهی اسپرویل بر ماهیت تعمداً نامتعادل دوگانهی تحلیلی است. تا حد زیادی، چارچوب تحلیلی توسط ماهیت اریب تعامل میان دو شرکتکننده برساخته و تعریف میشود. در حالی که بیمار روی کاناپه دراز میکشد و تلاش میکند هر چه را به ذهنش میرسد بگوید، تحلیلگر بیشتر مدت را در سکوت گوش میدهد، بدون این که بیش از حد تمرکز کند، و البته بدون این که به خواب رود. تعلیق همسان تحلیلگر به طریقی بر این فرایند سایه میافکند که توجه میان فرایندهای درونی خود تحلیلگر و تداعیهای بیمار دائماً نوسان میکند. تحلیلگر باید همزمان هم در رابطه شرکت کند، و هم به حالت دوگانهای از هشیاری دست یابد که در آن بتواند این مشارکت و رابطه را از یک فاصله مشاهده کند (فریدمن، ۱۹۹۱).
بیمار با پیروی از تحلیلگر، عاقبت در برساخت و گسترش چارچوب با تحلیلگر همکاری میکند. او «چند و چون کار را یاد میگیرد» و شروع به خلق رابطهای خصوصی و صمیمی میکند که در آن میتوان گذشته را در تکرار کنونی آن درک کرد.
به علاوه چارچوب تحلیلی، فضایی ایمن را ایجاد میکند. عواطف قدرتمند را میتوان بدون ترس از برخورد یا انتقاد تحقیرآمیز از جانب تحلیلگر رها ساخت. به بیمار «فضا» داده میشود تا پسروی کند و اجازه دهد که خواهشها و احساسهای ناهشیار غیر قابل قبول او ظهور پیدا کنند. دقیقاً به این خاطر که قواعد بازی با تمام تعاملات اجتماعی دیگر متفاوت است، بیمار آزاد است خودش را در پرتوی جدیدی تجربه کند.
مرزهای تحلیلی
مفهوم مرزهای تحلیلی یا حرفهای گاهی به عنوان مجموعهی دلخواهی از قواعد سوءتعبیر میشود، که کمیتههای اخلاقی و هیئتهای صدور مجوز از آن طریق تعیین میکنند که آیا اقدامات انضباطی لازم هستند یا خیر. این مفهوم همچنین اغلب مورد سوءفهم قرار میگیرد تا بر رفتاری از سوی تحلیلگر که خشک، رُباتوار و فاصلهجویانه است صحه بگذارد. تجسم اظهارات فروید در رابطه با تکنیک، اغلب تحلیلگر تازهکار را تسخیر میکند. چنین وضعیتی افراطی، با نیت فروید که در نامهای در سال ۱۹۲۷ به شاندور فرنتسی نیز نقل شده است، همخوان نیست:
از نظر من، مهمترین چیز این بود که تاکید کنم فرد چه کاری را “نباید” انجام دهد، و به وسوسههایی که در جهتی مخالف با تحلیل هستند اشاره کنم. تقریباً هر کار مثبتی را که فرد باید انجام دهد، به «ظرافت و درایت[۵]» واگذاشتهام، که بحث آن را مطرح میکنید. نتیجه این شد که تحلیلگران فرمانبردار، انعطافپذیری قواعدی را که من وضع کرده بودم درک نکردند، و طوری از آنها تبعیت نمودند که گویا تابو هستند. درست است که گاهی اوقات تمام آنها باید بدون کنار گذاشتن الزاماتی که من ذکر کرده بودم مورد تجدید نظر قرار گیرند (جونز ۱۹۵۵، ص ۲۴۱).
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۴۰۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.مرزها و تخطی از مرزها در روانکاوی- فصل دوم
- 2.مرزها و تخطی از مرزها در روانکاوی – فصل اول