در باب آموزش روانکاوی | تامس آگدن
در باب آموزش روانکاوی
هنر آموزش روانکاوی هیچ کم از هنر درمان روانکاوی ندارد. همانند تجربه روانکاوانه، آموزش روانکاوی نیز تلاشی برای خلق فضایی امن و آزاد است؛ فضایی که باتوجه به ابعاد نظری روانکاوی و درمان بالینی روانکاوانه، در گستره آن اشکال تازهای از خیالپردازی و تفکر فرصت ظهور مییابند. بنابر تجربه نویسنده در بیست و پنجمین سال برگزاری دو سمینار روانکاوانه، ملاحظاتی در باب موارد پیش رو ایراد کرده است. ۱) آموزش متون روانکاوانه با استفاده از خواندن خط به خط متون با صدای بلند در محیط سمینار، با تمرکز بر نحوه تفکر و نوشتن نویسنده و پرداختن به این امر که خواننده چگونه به واسطه تجربه خواندن دچار دگرگونی میشود. ۲) ارائه کیسهای بالینی بهمنزله تجربه خیالپردازی جمعی که ذیل آن اعضای سمینار از خیالپردازی هشیارانه خویش برای کمک به ارائهدهنده استفاده میکنند. آنها با این کار، ارائهدهنده را در جنبههایی از خیالپردازیاش در تجربه با بیمار یاری میدهند که تا پیش از این، نه روانکاو و نه بیمار قادر به خیالپردازی در آن باره نبودند. ۳) خواندن شعر و داستان بهمنزله راهی برای بالابردن ظرفیت اعضای سمینار جهت اطلاع و آگاهی یافتن از عواطف بیمار و همچنین استفاده روانکاو از زبان. ۴) یادگیری غلبه بر آنچه شخص میپندارد راجعبه کاربست روانکاوی میداند، مانند یادگیری فراموش کردن آنچه که فرد آموخته است.
آموزش روانکاوی در بهترین حالت فضایی به سوی تفکر و خیالپردازی در موقعیتهایی میگشاید که در آن موقعیتها، تکانه (منطقی) هیچ راهی به سوی آن فضا ندارد. آموزگاری که در پی پر کردن آن فضاست سخنرانی میکند و همچون مبلغی اشخاص را به روانکاوی فرا میخواند و عقاید متعصبانه را تداوم میبخشد، حال آنکه آموزگاری که قصد پر کردن آن فضا را ندارد شرایطی خلق میکند که در دامنه آن فرد بتواند امکان و احتمالات تصورناپذیر را در نظر گرفته و نسبت به آنها گشوده باشد. با توجه به آموزش روانکاوی بالینی، هدف بنیادین آموزش روانکاوانه ارتقای ظرفیت روانکاو برای خیالپردازی راجعبه آن جنبههایی از تجربیاتش در موقعیت بالینی است که تا پیش از این نمیتوانست در مورد آنها خیالپردازی کند.
در این مقاله، ملاحظاتی در باب آموزش روانکاوانه اظهار میکنم که حاصل تجربیاتم طی آموزش دو سمینار هفتگیام هستند؛ سمینارهایی که اکنون سالگرد ۲۵ ساله شدنشان است. ابتدا با توصیف محیطی که تاکنون در آن آموزش دادهام آغاز میکنم و سپس به بررسی چهار جنبه از آموزش روانکاوانه میپردازم که به گمانم در انتقال آنچه در آموزش روانکاوی ضروری است، از اهمیت ویژهای برخوردارند: (۱) شیوه خواندن متون روانکاوانه؛ (۲) آموزش بالینی بهمنزله شکلی از خیالپردازی جمعی؛ (۳) خواندن شعر و داستان بهمنزله تجربه «تربیت شنوایی» و (۴) هنر یادگیری فراموش کردن آنچه شخص آموخته است.
محیطِ سمینار
در سال ۱۹۸۲، آموزش خود را با برگزاری هفتگیِ دو سمینار ۹۰ دقیقهای در خانهام آغاز کردم. یکی از این سمینارها را با همراهی دوست و همکارم، برایس بویر[۱] آموزش میدادم. این همکاری تا سالی که او درگذشت یعنی تا ۲۰۰۱ ادامه یافت. هر دو سمینار همه ساله هستند و پایان مشخصی ندارند. فرمت سمینارها پس از گذشت دهها سال از برگزاری آنها، به سختی تغییر کرده است. پس از سه یا چهار جلسه سمینار متوالی که با موضوعیت یک مقاله و بحث و گفتگو در آن باره پی گرفته میشود، سه یا چهار جلسه بعدی به این صورت برگزار میشوند که یکی از اعضای سمینار، فرایند روانکاوی یکی از بیمارانش را ارائه میدهد. ارائهدهنده در طول جلسات بالینی یادداشتهایی که از تازهترین جلسه، یا یکی دو جلسه اخیرش تهیه کرده است را میخواند و تا جای ممکن از خیالپروری[۲] و دیگر تجارب انتقال متقابلی که از بیان آنها در جمع ابایی ندارد، میگوید.
اعضای شرکتکننده در سمینار دیگر کاملاً ثابت شدهاند. مدت زمان شرکت ۱۰ تا ۱۲ نفر از اعضای سمینار، بطور متوسط، بیش از ۵ سال است. ماهیت پایان باز سمینارها در ترکیب با مدت زمان بالای شرکت اعضا، سمینارها را از ظرف زمانمندی خارج کرده و به آنها خاصیت بیانتهایی بخشیده است. احساسی که در پی این خصیصه میآید آن است که گویی برای دنبال کردن یک کیس یا خواندن یک مقاله یا دنبال کردن یک تانژانت (تا جایی که جالب و پربار باشد) تا ابد وقت داریم. چیزی که در این هفته به آن نمیرسیم یا نمیپردازیم، هفته بعد میرسیم، یا شاید هفته بعد از آن (آگدن، ۲۰۰۵a، را ببیند، در باب اهمیت «زمانی برای تلف کردن» در سوپرویژن روانکاوی).
همهچیزِ سمینارها داوطلبانه است. هیچ برنامه آموزشی خاصی وجود ندارد، هیچ مدرکی به شرکتکنندکان اعطا نمیگردد و هیچ کس مجبور نیست یک کیس ارائه کند یا وارد بحث شود. اعضای سمینار مختارند تا در هر زمان که میخواهند و بدون هیچ توضیحی سمینار را ترک کنند؛ بدون آنکه به چشم افرادی نگریسته شوند که نسبت گروه وفادار نبوده و ناسپاسی کردهاند یا افرادی که شکست خورده و مایه ناامیدیاند. تعدادی از افراد پس از گذشت چندین سال سمینار را ترک کردند و پس از ده سال یا بیشتر دوباره به جلسات بازگشتند. برخی دیگر پیش از تصمیمگیری راجعبه آنکه آیا سطح بحث و گفتگوها، فرایند گروه یا دیگر ویژگیهای سمینار مناسبشان است یا نه، چند جلسه یا چند ماه در سمینار حضور یافتند.
کیفیت و بافت سمینارها طی زمان تغییر کرده است، اما اعضای سمینار همواره از سطوح بالای تجربیات بالینی و تسلط بر نظریات روانکاوی برخوردار بودهاند. کما اینکه غالب اعضای سمینار حداقل ۱۵ سال تحت درمان بالینی قرار داشتهاند، تعدادی از شرکتکنندگان نیز هستند که در ابتدای راه قرار دارند و هیچ تجربهای در این حوزه ندارند. در این روزها اما، تقریباً تمام اعضای یکی از سمینارها آموزش رسمی روانکاوانه خود را تکمیل کردهاند، درحالیکه تعداد کمی از اعضای دیگر سمینار چنین کردهاند. به خلاف این تفاوت در دو سمینار، بهگمانم سرزندگی و سطح بحث و گفتگوهای صورت گرفته دو گروه بایکدیگر قابل قیاس است.
راهی به سوی خواندن متون روانکاوانه
پس از گذشت دهها سال تجربه در خواندن متون روانکاوانه در سمینارها، بیشتر و بیشتر به تفکیکناپذیری پیوند میان ایدههای نویسنده و نحوه استفاده او از زبان در ارائه آن ایدهها پی بردم. داشتن یک ایده نسبت به صحبت کردن راجعبه آن ایده پدیدهای کاملاً متفاوت است و صحبت کردن راجعبه آن ایده هم کاملاً با ارائه آن در متن[۳] تفاوت دارد. یک مقاله روانکاوانه نه تنها باید ایده و تفکر اصلی را دربرداشته باشد بلکه باید همچون بخشی از یک متن و تجربهای خواندنی «عمل کند». مطرح کردن نسخه کوتاه و خلاصهشده برخی ایدههای مبسوط در مقالههای روانکاوانه چشم بستن بر روی این واقعیت است که مقاله در اصل یک متن[۴] (اثری نوشتاری که حاصل کار نویسنده است و نویسنده در آن حضور دارد) است. کلمات، نحو، آوا و ساختار پاراگراف و غیره، همگی در آثاری که مدیوم زبان خلق میکند، نقش دارند. به همین منوال، تجربه هفت یا هشت سال گذشته من نیز این امر را برایم عیان ساخت که هنگام مطالعه یک مقاله یا کتاب روانکاوانه نه فقط به ترجیح، که به ضرورت، باید مقاله را با صدای بلند در سمینار خواند، جمله به جمله و پاراگراف به پاراگراف. در غیر این صورت احساس میکنم مطالعه آن مقاله مانند آن است که یک داستان کوتاه را تنها با استفاده از بازگو کردن پلات مطالعه کنید.
خواندن یک متن، مانند مقاله ماتم و ماخولیای فروید (۱۹۱۷)، تحول هیجانی ابتداییِ وینیکات (۱۹۴۵) یا مرد خوشبخت: داستان دکتر روستای برگر و مور[۵] (۱۹۶۷) دو تا سه ماه سمینار هفتگی میطلبد؛ خواندن یادگیری از تجربهی بیون (۱۹۶۲) حدود یک سال به طول انجامید. نکتهای که با خواندن مقالات و کتابها به این طریق به سرعت روشن شد آن بود که یک متن خوب میتواند از آزمون خواندن با صدای بلند به سلامت عبور کند، درحالیکه که یک متن متوسط نمیتواند از این آزمون سربلند بیرون آید.
محدودیت دسترسی به ادامهی مطلب
دسترسی کامل به محتوای تخصصی تداعی صرفاً برای اعضای ویژهی تداعی در نظر گرفته شده است.
با عضویت در تداعی و فعال کردن عضویت ویژه به امکان مطالعهی آنلاین این مقاله و تمام مقالات تداعی که در حال حاضر بیش از ۴۰۰ مقالهی تخصصی شامل نظریات روانکاوی، رویکردهای مختلف، تکنیکهای بالینی و مواردی از این دست است دسترسی خواهید یافت. عضویت ویژه فقط برای مطالعهی آنلاین در سایت است و امکان دانلود پیدیاف با عضویت ویژه وجود ندارد. اگر نیاز به پیدیاف مقالات دارید، آنها را بایستی جداگانه تهیه کنید.
در این صفحه میتوانید پلنهای عضویت ویژه را مشاهده کنید و از این صفحه میتوانید نحوهی فعال کردن عضویت ویژه را ببینید.
اگر اکانت دارید از اینجا وارد شوید.
اگر اکانت ندارید از اینجا ثبتنام کنید.
- 1.در باب آموزش روانکاوی | تامس آگدن
- 2.نگارش روانکاوانه بهمثابه یک فرم داستانی | تامس آگدن
- 3.خوانش بیون | تامس آگدن
- 4.خوانش لووالد: بازاندیشی در اُدیپ | تامس آگدن
- 5.تأملاتی در باب کاربست روانکاوی | تامس آگدن
- 6.این هنر روانکاوی: رؤیت رؤیاهای نادیده و گریههای قطع شده | تامس آگدن
- 7.در باب زبان و حقیقت در روانکاوی | تامس آگدن
- 8.مفهوم روابط اُبژهای درونی | تامس آگدن
- 9.خوانش تازهای از ریشههای نظریهی روابط اُبژهای | تامس آگدن
- 10.رویابینیِ جلسهی روانکاوی: یک مقالهی بالینی | تامس آگدن
- 11.دیالوگ روانکاوانه | ماتریس ذهن
- 12.دربارهی همانندسازی فرافکنانه | تامس آگدن
- 13.دربارهی روانکاو شدن | تامس آگدن و گلن گابارد
- 14.ضلع سوم روانکاوی: کار کردن با حقایق بالینی بیناذهنی | تامس آگدن
- 15.ترس از فروپاشی و زندگی نزیسته | تامس آگدن
- 16.چگونه توماس آگدن روانکاو، خودِ واقعیاش را در داستان یافت؟